Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 236 (44 milliseconds)
English
Persian
uniform
یکنواخت یکنواخت کردن
uniforms
یکنواخت یکنواخت کردن
Search result with all words
equalised
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalises
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalising
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalize
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalized
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalizes
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalizing
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
drone
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droned
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drones
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droning
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
standardised
یکنواخت کردن
standardises
یکنواخت کردن
standardising
یکنواخت کردن
standardize
یکنواخت کردن
standardizes
یکنواخت کردن
standardizing
یکنواخت کردن
harmonised
یکنواخت کردن
harmonises
یکنواخت کردن
harmonising
یکنواخت کردن
harmonize
یکنواخت کردن
harmonized
یکنواخت کردن
harmonizes
یکنواخت کردن
harmonizing
یکنواخت کردن
asynchronous
ارسال داده با استفاده از سیگنال hadshaking به جای سیگنال ساعت برای یکنواخت کردن باسهای داده
capacitor intel filter
شبکهای متشکل از یک خازن و یک سلف بمنظور یکنواخت کردن خروجی موج داررکتیفایر
conformal projection
نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
level out
یکنواخت کردن
man power leveling
یکنواخت کردن نیروی انسانی
raster graphics
روش مرتب کردن و نمایش داده بصورت سطرهای افقی از یک شبکه یکنواخت یاسلولهای تصویر
standardization
یکنواخت کردن
gig
ماشین خارزنی
[این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
pave
[صاف کردن و یکنواخت سازی لبه یا انتهای فرش با قیچی]
trim
یکنواخت کردن با قیچی
Other Matches
monotonous
یکنواخت
steadied
یکنواخت
uniform
یکنواخت
steadying
یکنواخت
same
یکنواخت
monotone
یکنواخت
steadies
یکنواخت
steady
یکنواخت
uniforms
یکنواخت
steadiest
یکنواخت
monotonic
یکنواخت
smoothly
یکنواخت
continuous current
جریان یکنواخت
drones
سخن یکنواخت
sing-song
صدایمصنوعی و یکنواخت
droned
سخن یکنواخت
level tone
اهنگ یکنواخت
solid-shade dyeing
رنگرزی یکنواخت
flat rate
نرخ یکنواخت
drone
سخن یکنواخت
monotonously
بطور یکنواخت
invariable
یکنواخت نامتغیر
standardization
یکنواخت سازی
sing-song
شعر یکنواخت
droning
سخن یکنواخت
uniform sand
ماسه یکنواخت
uniformly
بطور یکنواخت
uniform distribution
توزیع یکنواخت
uniform field
میدان یکنواخت
sing-songs
شعر یکنواخت
sing-songs
صدایمصنوعی و یکنواخت
uniform flow
جریان یکنواخت
standards
همگون یکنواخت یکجور
steadily
بطور پیوسته و یکنواخت
standard
همگون یکنواخت یکجور
equilibrium
یکنواخت شدن رنگینه ها
drabbest
یکنواخت وخسته کننده
uniformly distribution load
بار گسترده یکنواخت
uniformly distributed load
بار گسترده یکنواخت
drabber
یکنواخت وخسته کننده
drab
یکنواخت وخسته کننده
power line filter
یکنواخت کننده برق
continuous duty
کار مداوم یکنواخت
flat
یکنواخت پایین دست
to level off
یکنواخت شدن
[ناحیه ای]
level colour
رنگ یکدست یا یکنواخت
flattest
یکنواخت پایین دست
uniform aggregate
مصالح ریزدانه یکنواخت
singsong
بطور یکنواخت یا یک وزن خواندن
monotone
صدای یکنواخت تکرار هماهنگ
uninterrupted duty
کار مداوم غیر یکنواخت
sing-song
دادن آهنگ مصنوعی و یکنواخت به صدا
sing-songs
دادن آهنگ مصنوعی و یکنواخت به صدا
to get into a rut
یکنواخت تکراری و خسته کننده شدن
[کاری]
despotic network
شبکهای که بایک ساعت یکنواخت و کنترل میشود
asynchronous
اتصال به کامپیوتر برای دستیابی غیر یکنواخت به داده
corona discharge
تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
stratus
لایه یکنواخت و یک شکلی ازابرهای کم ارتفاع وخاکستری رنگ که از سطح زمین بخوبی دیده میشوند
under weft
پود زیرین یا ضخیم
[جهت نشاندن گره ها در جای خود و محکم و یکنواخت شدن آنها]
asynchronous
داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند
board weave
تخت بافت
[در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
scorching
سوزاندن
[گاه جهت از بین بردن پشم های اضافی در پشت فرش و یکنواخت نمودن و تمیزکاری این پشم ها را با فر می سوزانند.]
aerating agent
مادهای که به بتن اضافه میشود تا توزیع حبابهای هوا را در بتن یکنواخت نماید و اثر ان ازدیادمقاومت در مقابل یخبندانهای سخت میباشد
warp tension
کشش نخ های تار
[میزان کشیدگی نخ های چله در دار که یکنواختی آن در بوجود آمدن فرشی یکنواخت و صاف امری ضروری است.]
same
یکنواخت همان چیز همان کار همان شخص
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
exploiting
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
justifies
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
parallelize
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
ascertian
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
justifying
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
adjusting
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
justify
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
refer
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
modulate
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
endorsed
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
detach
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
evaporate
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporated
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
crushes
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
evaporates
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
detaches
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
evaporating
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
refers
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
endorsing
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
crushed
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
expend
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
adjusts
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
crush
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
referred
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
expends
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expending
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expended
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
endorses
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
detaching
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
endorse
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
judges
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
compensated
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
modulating
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
lubricated
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
compensates
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
judging
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com