English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
res inter alios debet non actaalterinocere تعهدات دو جانبه باعث اضرار شخص ثالث نمیتواند بشود
Other Matches
common nuisance منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
defacto recognition شناسایی دوفاکتو شناسایی سیاسی کشوری که عملا" مستقل ودارای حق حاکمیت است ولی به عللی نمیتواند یا نمیخواهد به تعهدات بین المللی خود
to poke one's head into a hornets' nest <idiom> چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to stir up a hornet's nest <idiom> چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to open a can of worms <idiom> چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
policy of contianment سیاست بازدارندگی اعمال سیاستی که باعث تحدید و توقف اقدامات سیاسی کشور دیگری بشود
provcation در CL هرگاه برهیات منصفه ثابت شود که متهم در اثر فعل یا سخن یاهر دو تحریک شده باشدممکن است این موضوع باعث برائت متهم یا تجویز تخفیف بشود
discharge of contract انجام تعهدات قراردادی پایان دادن به تعهدات قراردادی
tripartite pact قرارداد سه جانبه میثاق سه جانبه
constructive notice ابلاغ اختیاری در CL ابلاغی که به وکیل شخص بشود قانونی یااعتباری نامیده میشود و درمقابل ان " ابلاغ رسمی یاواقعی " قرار دارد و ان ابلاغی است که به خود شخص بشود
cause to sustain a loss اضرار
causing a loss اضرار
common nuisance اضرار عمومی
civil injury اضرار مدنی
third ثالث
tertiary ثالث
thirds ثالث
third party شخص ثالث
garnishment احضارشخص ثالث
jus terth حق شخص ثالث
thrid party شخص ثالث
third parties شخص ثالث
intervener وارد ثالث
stranger شخص ثالث
intervance of third party ورود ثالث
committment تعهدات
obligation تعهدات
obligations تعهدات
engagements تعهدات
engagement تعهدات
third party insurance بیمه شخص ثالث
several covenants تعهدات انفرادی
termination of obligations سقوط تعهدات
bank liabilities تعهدات بانکی
several covenants تعهدات جداگانه
capital commitment تعهدات مالی
carry out the obligations اجرای تعهدات
net obligations جمع کل تعهدات
net obligations تعهدات کلی
employer's liability تعهدات کارفرما
unlimited liability تعهدات نامحدود
admission of liability پذیرش تعهدات
primery obligation تعهدات اولیه
liabilities and responsibilities تعهدات و مسئوولیتها
illiterate که نمیتواند بخواند
secondary obligation تعهدات ثانویه
law of obligations حقوق تعهدات
fixes آن نمیتواند تغییر کند
fix آن نمیتواند تغییر کند
unliquidated obligation تعهدات پرداخت نشده
nonfulfilment عدم انجام تعهدات
professional liability insurance بیمه تعهدات شغلی
interstate engagments تعهدات بین الدول
public liability insurance بیمه تعهدات عمومی
obligations incurred تعهدات پرداخت شده
garnishment توقیف مال نزد شخص ثالث
specialty debt تعهدات مستند به اسناد رسمی
an ill quarrels with his tool نمیتواند برقصد میگویدزمینش کج است
queen can do no wrong ملکه نمیتواند خطا کند
shifting use مالکیت منافع زمین با درج شرط به نفع ثالث
nemo agit in seipsum هیچ کس نمیتواند علیه خوداقامه دعوی کند
he is unable to speak ازسخن گفتن عاجزاست نمیتواند سخن بگوید
nemo potest esse simul actor et judex هیچ کس نمیتواند در ان واحد قاضی و مدعی باشد
good offices عبارت است ازدخالت دولت ثالث به منظورپایان دادن به اختلافات دودولت
acatalectic قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
nemo dat quod non habet هیچ کس نمیتواند انچه راکه مالکش نیست را به دیگری دهد
rejection خطای اسکنرکه نمیتواند یک حرف را بخواند وحرف خالی را میکند
on request وقتی که درخواست بشود
interrupt سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupts سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupting سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
bailment امانت گذاشتن سپردن جنس به تاجری که اعتبارش معلوم نیست باضمانت شخص ثالث
He promised to behave ( mend his ways) قول داد آدم بشود
if he wishes to be a اگرمی خواهد کسی بشود
where work is concerned اگر مربوط به کار بشود ...
I wI'll come as late as I possibly can . تا آنجائیکه بشود دیر می آیم
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
output که نمیتواند با سرعت طبیعی پردازش کند به علت وجود رسانه جانبی کندتر
outputs که نمیتواند با سرعت طبیعی پردازش کند به علت وجود رسانه جانبی کندتر
one way یک جانبه
ex parte یک جانبه
mutual دو جانبه
one-way یک جانبه
tripartite سه جانبه
trilateral سه جانبه
unilateral یک جانبه
unilaterally یک جانبه
partite جانبه
one legged یک جانبه
bilateral دو جانبه
reciprocal دو جانبه
intervener در CL علت وروددعوی ثالث ممکن است نفع شخصی یا لزوم حفظ منافع جامعه باشد
pabulum [هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
That's out of the question. این غیرممکن است که عملی بشود.
Let the car cool off. بگذار اتوموبیل یکقدری خنک بشود
Talk a lot without saying much خیلی صحبت بشود ولی کم معنی
self- سیستمم کد گذاری حروف خطا یا نامناسب را تشخیص دهد ولی نمیتواند ترمیم کند
unilateral declaration بیانیه یک جانبه
triparite سه نسخهای سه جانبه
multilateral چند جانبه
reciprocal agreement قرارداد دو جانبه
wall-to-wall همه جانبه
reciprocal agreement توافق دو جانبه
unilateral agreement توافق یک جانبه
dual agent عامل دو جانبه
unilateral contract قرارداد یک جانبه
unilateral agreement قرارداد یک جانبه
widespread همه جانبه
bilateral contract قرارداد دو جانبه
bilateral monopoly انحصار دو جانبه
quadrilaterals چهار جانبه
quadrilateral چهار جانبه
unilaterally یک جانبه تک سویه
one sided یک جانبه مغرضانه
synchronous converter تبدیلگر دو جانبه
unilateral یک جانبه تک سویه
blind transportation ارسال یک جانبه
tripartite pact پیمان سه جانبه
fradulent conveyance معامله به قصد فرار از دین معامله به قصد اضرار غیر
quadruple pact پیمان چهار جانبه
unilateral contract تعهد یک جانبه ایقاع
quadruple pact میثاق چهار جانبه
trusted انحصارات چند جانبه
trust انحصارات چند جانبه
double agents عامل اطلاعاتی دو جانبه
duopoly انحصار دو جانبه فروش
trusts انحصارات چند جانبه
total war جنگ همه جانبه
double agent عامل اطلاعاتی دو جانبه
bilateral treaty معاهده یا معاهدات دو جانبه
dual agent عامل اطلاعاتی دو جانبه
matches رویارویی بازیهای دو جانبه
Bilateral contract. پیمان ( قرارداد ) دو جانبه
mutilateral agreement موافقت چند جانبه
multilateral trade تجارت چند جانبه
duopsony انحصار دو جانبه خرید
multilateral contract قرارداد چند جانبه
match رویارویی بازیهای دو جانبه
No way! این غیرممکن است که عملی بشود. [اصطلاح روزمره]
blow-up توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow up توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-ups توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
oligopsony انحصار چند جانبه خرید
collusive oligopoly انحصار چند جانبه سازشکارانه
imperfect oligopoly انحصار چند جانبه ناقص
complete oligopoly انحصار چند جانبه کامل
mutual exclusion ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
siege mentality دشمن پنداری همه جانبه
He was barred from the casino. او [مرد] اجازه نداشت داخل این کازینو [قمارخانه] بشود.
pseudo random رشته تولید شده تصادفی که در مدت طولانی تکرار بشود
extensive cultivation توسعه همه جانبه کشت وکار
I didn't tell anyone beforehand, as I didn't want to jinx it [anything] . من قبل از آن به هیچکس نگفتم چونکه نخواستم [هیچ چیزی] جادو بشود.
rhetorical question مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
to bring somebody into line زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
It appears questionable whether he will manage to do that. بحث برانگیز به نظر می رسد که آیا او موفق به انجام این کار بشود.
snookered وضع گوی که بازیگر نمیتواند مستقیما به گوی موردنظر ضربه بزند
novatio non presumiter تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
bilateral infrastructure سازمان داخلی متشکل ازاعضای دو جانبه تشکیلات دوجانبه
peripheral UPC که نمیتواند دستورات را با سرعت طبیعی اجرا کند به علت رسانه جانبی کند
glassine نوعی کاغذ نازک شفاف یانیمه شفاف که هوا یا روغن از ان نمیتواند عبور کند
dumb terminal وسیله جانبی که فقط میتواند داده را از یک کامپیوتر دریافت کند ولی نمیتواند آن را پردازش کند
sequential نوعی کامپیوتر که باید هر دستورکامل شود پیش از اینکه بعدی شروع شود وبنابراین نمیتواند پردازش همزمان را مدیریت کند
unobligated اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
sets of bill نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
assistance کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
hire purchase کرایه چیزی به این ترتیب که کرایه کننده با پرداخت یک عده اقساط مالک ان شی بشود
send only device دستگاهی شبیه یک ترمینال که قادر است داده ها را به کامپیوتر ارسال کند ولی نمیتواند داده ها را از ان دریافت کند
game theory این نظریه اغلب در تحلیل کردار انحصارچند جانبه بکار میرود واستراتژیهای مختلف را موردبررسی قرار میدهد
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too. او [زن] موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او [زن] درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
freedom of seas ازادی رفت وامد کشتی ها در خارج ازابهای ساحلی کشور مجاوردر زمان صلح بدون اینکه کسی بتواند به نحوی از انحامعترض انها بشود
tripartite declaration of 0 اعلامیه سه جانبه 0591 اعلامیهای که در ان دولتهای امریکا و انگلستان و فرانسه امامیت ارضی اسرائیل و نیزوضع موجود فلسطین راتضمین کردند
child window پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
bilateral spotting دیدبانی مضاعف محل اصابت گلوله دیدبانی دو جانبه
unesco (= united nations educational ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
cause باعث
causes باعث
causing باعث
author باعث
incentive باعث
incentives باعث
cross servicing خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
final act سندی است که در پایان کار کنفرانس تنظیم میشود وخلاصه کارهای کنفرانس ونتایج حاصله از آن و تعهدات و موافقتهای ناشیه از آن ونیز مسائلی که جنبه فرعی دارند مانند توصیه ها وارزوهای اعضا کنفرانس را در بردارد
it will give rise to a quarrel باعث دعواخواهد شد
give rise to باعث شدن
productive of annoyance باعث زحمت
to give rise to باعث شدن
make باعث شدن
makes باعث شدن
motive محرک باعث
motives محرک باعث
take its toll <idiom> باعث ویرانی
to give birth to باعث شدن
touch off <idiom> باعث انفجارشدن
author باعث شدن
vibratory باعث ارتعاش
set off <idiom> باعث انفجارشدن
vibrative باعث ارتعاش
do out of <idiom> باعث از دست دادن
turn one's stomach <idiom> باعث حال به هم خوردگی
step on one's toes <idiom> باعث رنجش شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com