English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
edge-roll ابزار سه ربع گرد
Other Matches
on edge بی صبر
edge تیزی
edge دوره
edge کناره
edge یال لبه
edge لبه دار کردن
edge لبه اسکی حاشیه صفحه شطرنج
edge پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
edge کارت کاغذی که سوراخ هایی دارد روی یک لبه برای نمایش داده
edge به کار می رود
on the edge of درشرف
to take the edge off سست کردن
to take the edge off کم زور کردن
inner edge لبهداخلی
on edge مشتاق
edge طرف یک شی مسط ح یا سیگنال یا باس ساعت
edge سیگنال ساعت و نه خود سطح همسان میشود
edge فرایند یا مداری که با تغییر سطح
edge تخته مدار چاپ شده که چندین نقط ه تماس روی لبه اش دارد که باعث وارد شده آن در لبه اتصال میشود
edge اتصال طولانی که حاوی اتصالات فلزی است و اجازه تماس الکتریکی به کارت لبه میدهد
edge اریب وار پیش رفتن
edge کم کم پیش رفتن
edge : دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
to edge one's way [towards something] [به چیزی] آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
take the edge off <idiom> رنجاندن
on edge <idiom> خیلی عصبی وخشمگین
have an edge on <idiom> سود بردن
edge نبش
edge برندگی
edge : کنار
edge لبه
edge کناره تیزی
edge zone ناحیه لبه
edge welding جوشکاری دورهای
edge weld جوش لبهای
gripper edge کاغذ گیر ماشین چاپ
edge triggered با رها شدگی لبهای
edge tool الت برنده
edge stress تنش تیغه
edge stone سنگ نبش
false edge قسمت سوم عقبی تیغه سابر
feather edge لبه نازک
gilt edge بهترین
tail edge نوکلبه
gilt edge مقدم درجه اول
gilt edge ممتاز
edge zone اطراف لبه
change of edge تغییر حرکت از یک لبه تیغه به لبه دیگر بدون چرخیدن بدن
gilt edge لب طلایی
edge stone سنگ نبشی
edge sharpening دقیق کردن لبه
doubled edge لب گردان
edge mill اسیاب غلطکی
guide edge لبه راهنما
edge beam تیر کناری
edge card یک تخته مدار که دارای قطعات باریک اتصال در طول یک لبه بوده و برای متصل شدن بارابط لبه طراحی شده است
edge coated با روکش لبهای
edge connector رابط لبه
edge detection اشکارسازی لبه ها الگوریتمی که با استفاده ازان یک کامپیوتر یا ادم مصنوعی میتواند بفهمد که چه اشیایی را می بیند
edge notched لب بریده
edge notched با بریدگی لبهای
deckle edge لبه صاف کاغذ
double the edge لب گردانیدن
edge set فشار برروی لبههای اسکی
edge rope طناب کناری
edge raise بلندی لبه ورق
edge pressure فشار لبه
edge perforated با سوراخهای لبهای
edge perforated لب سوراخ
edge fillter صافی چاکدار
leading edge لبه مقدم
trailing edge انتهای تیغه پروانه موتوروغیره
trailing edge لبه پشتی
trailing edge لبه فرار
fore edge لبهجلوییکتاب
hob edge قابگاز
mantle edge لبهپوسته
outer edge لبهبیرونی
upper edge لبهفوقانی
He is on edge. He is restive. آرام ندارد (ناراحت است )
I am edge . I am restive. دلم شور می زند
on the edge of one's seat <idiom> ناآرام بودن
edge finish شیرازه بافی [جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
edge of rug لبه و حاشیه فرش
edge-moulding گچ بری لبه
edge-shaft میله ستون لبه
edge length درازای لبه [ریاضی]
top edge لبه فوقانی
tool edge پخ
straight edge شمشه
leading edge لبه حمله
leading edge اولین لبه کارت پانچ که وارد کارت خوان میشود
leading edge لبه راهنما
notched edge لبهدندانه
razor edge لبه تیز
razor edge دم
razor edge تیز
razor edge پشته کوه که تیز باشد
razor edge موقعیت بحرانی
razor edge محل افتراق
reference edge لبه مرجع
straight edge خط کش
straight edge لبه مستقیم
straight edge قد
straight edge کشو
cutting edge لبه برش
bleeding edge حاشیه مخصوص ثبت اطلاعات حاشیهای
bleeding edge حاشیه نقشه
cutting edge تیغه قطع سازی
betwixt edge یخ اریب
bend on edge خم کردن لبه ها
beaded edge لبه برگردانده شده
band edge لبه نوار
aligning edge لبه هم تراز
aligning edge لبه سیستم تشخیص حرف برای محل دهی به متن
abutting edge لبه ضربه گیر
absorption edge لبه جذب
cutting edge تیغه برش زنی
cutting edge تیغه
knife-edge لبه تیغ
knife-edge لبه تیز هرچیزی
knife-edge لبه کارد
knife edge لبه تیغ
knife edge لبه چاقو
knife edge تیغه در
knife edge لبه تیز هرچیزی
knife edge لبه کارد
built up edge لبه مخصوص نصب
betwixt edge اریب کردن
knife-edge لبه چاقو
knife-edge تیغه در
roll out معرفی یک کالای تجارتی به بازار
roll تلاطم داشتن
roll غلطیدن
roll بدوران انداختن
roll up جمع کردن
roll up اندوختن
roll up چرخیدن
roll up پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
roll تردادن
roll تراندن
roll out دویدن هواپیما روی باند
roll in در حافظه پهن کردن
roll غلتیدن
roll on roll off روش بارگیری مستقیم ناو
roll on roll off روش سوار وپیاده کردن بار روی غلطک حمال
roll on roll off سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
roll غلت خوردن گشتن
roll on/roll off بارگیری- تخلیه
roll غلتش ناو
roll out از حافظه جمع کردن
roll out ازتختخواب بیرون امدن گسترده شدن
roll out سر خوردن هواپیما
roll غلطیدن ناو
roll up جمع اوری کردن تاسیسات
roll up رویهم جمع شدن
to roll on صاف کردن
roll چرخش گردش
roll چیز پیچیده
roll فهرست پیچیدن
roll ثبت
roll صورت
roll توپ
roll لوله
roll طومار
roll around <idiom> برگشتن
to roll on غلتیدن
to roll on اسان رفتن
roll up انباشتن
roll گردکردن
roll غلتک زدن
roll غل دادن
roll غلتاندن غلت دادن
roll نورد
roll غلتک
to roll by اسان رفتن
to roll by غلتیدن
to roll by صاف رفتن
roll in <idiom> باقیمت بالایی رسیدن
roll انحراف به چپ یا راست
roll نورد کردن
roll ناویدن
roll ناوش
roll دوران حول محور طولی غلطش
roll-on/roll-off بارگیری- تخلیه
roll چرخش توپ والیبال
roll طاقه
roll فهرست
roll چرخش نیمدایره روی یک پا وبعد روی پای دیگر
She is worried stiff . She is on edge . دلش شور می زند ( نگرانی )
leading edge tube لاستیکلبهپیشتاز
valence band edge لبه نوار والانس
upper edge of the net نوار بالای تور والیبال
leading edge flap لبهبرجستهباله
conduction band edge لبه نوار رسانش
trailing edge flap لبهبرجستهپشتیباله
plate edge planer دستگاه تراش ویژه لبههای ورقهای فلزی
edge punched card کارت لب منگنه شده
bevelled edge weld جوش درز پیشانی
edge fillet weld جوش نواری دورهای
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com