Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 146 (9 milliseconds)
English
Persian
flying camp
اردوی سبک وسیار
Other Matches
camp
اردو زدن
camp
چادر زدن
camp
اردوگاه نظامی
camp
پادگان اردو زدن چادر زدن
Can we camp here?
آیا اینجا میتوانیم اردو بزنیم؟
Can we camp here?
آیا اینجا میتوانیم چادر بزنیم؟
camp
خیمه سرا
camp
منزل کردن
camp
لشکرگاه
camp
چادر
camp
اردوگاه
camp
اردو
camp color
پرچم اردویی
holiday camp
تفریحگاهتعطیلی
summer camp
پایگاهتابستانی
computer camp
اردوی کامپیوتر
Where is the location of this camp ?
محل این اردوگاه کجاست ؟
camp chair
صندلی سفری صندلی صحرایی
camp follower
اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
camp color
پرچم کوچک اردوگاهی
prison camp
بازداشتگاه بیرون شهر
prison camp
زندان صحرایی
internment camp
بازداشتگاه غیر نظامیان اردوگاه پناهندگان
labor camp
اردوگاه کار
to skirt a camp
از کنار یا پیرامون اردویی ردشدن
to strike camp
اردورابهم زدن
trailer camp
محل استقرار ترایلربااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
prison camp
اردوگاه زندانیان
training camp
اردوی امادگی
work camp
اردوی کار
work camp
محل کار زندانیان
camp chair
صندلی تاشونده
base camp
پایگاه اصلی کمپ اصلی
refugee camp
اردوگاه پناهندگان
camp-shedding
[پایه ها و تخته های روی ساحل رودخانه]
boot camp
اردوگاه تعلیمات نظامی نیروی دریایی
camp beds
تخت خواب سفری
camp bed
تخت خواب سفری
aide de camp
اجودان مخصوص
base camp
پایگاه مبنا
aide-de-camp
اجودان مخصوص
aides-de-camp
اجودان مخصوص
camp followers
اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
Is there a camp site near here?
آیا نزدیک اینجا چادر زدن وجود دارد؟
concentration camp
بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی
concentration camp
اردوگاه کار اجباری
concentration camp
بازداشتگاه اسرا
Is there a camp site near here?
آیا نزدیک اینجا محل اردو وجود دارد؟
concentration camp
بازداشتگاه
concentration camp
منطقه تجمع اسرا
vacation camp
[American E]
پایگاه تابستانی
vacation camp
[American E]
تفریحگاه تعطیلی
two-burner camp stove
اجاقدوشعله
camp color party
دسته پرچم یورتچی
camp color party
گروه پرچم
single-burner camp stove
اجاقپیکنیکیتکشعله
flying
پرواز
flying
پردار سریع السیر
flying
پرواز کننده
flying
بال وپر زن بسرعت گذرنده مسافرت هوایی
over-flying
محوطهپروازمجاز
flying doctor
پزشکسیار
flying visit
ملاقاتوزیارتکوتاهمدت
contour flying
پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
To come off with flying colors.
روسفید شدن
flying picket
کسیکهافرادرادرمکانهایدیگررادعوتبهاعتصابکند
flying ambulance
گردونه تندروبرای بردن زخم خوردگان جنگ
flying boat
هواپیمای ابی
flying bridge
پل هوایی
flying bridge
پل شناور
flying squad
گروه ضربت
flying squad
گروه تندواکنش
flying squad
گروه تندکنش
flying squads
گروه ضربت
flying squads
گروه تندواکنش
flying squads
گروه تندکنش
flying bridge
پل موقتی
with flying colours
فیروزی وافتخار
flying high
<idiom>
خیلی شادوشنگول
flying fishes
صورت فلکی ماهی پرنده
ban from flying
قدغن پرواز
[برای منطقه ای]
a ban from flying in the EU
قدغن پرواز در
[منطقه]
اتحادیه اروپا
to ban from flying
قدغن کردن پرواز
flying fish
ماهی پردار
flying fish
صورت فلکی ماهی پرنده
flying fishes
ماهی پردار
flying facade
[ساخت نیمه چوبی کاذب]
with flying colors
<idiom>
تمامی موفقیتها
flying buttress
طاق مایلی که بدیوارساختمانی تکیه کرده وانرانگه میدار د
flying saucers
بشقاب پرنده
flying saucer
بشقاب پرنده
flying buttresses
طاق مایلی که بدیوارساختمانی تکیه کرده وانرانگه میدار د
flying mouse
موش خرمای پرداراسترالیایی
flying buttress
شمع پشت بند
high-flying
بلند پرواز
flying dutchman
شبح کشتی
flying lines
لولههای متحرک
flying machine
هواپیما
flying mare
فن کمر
flying dutchman
ملوان هلندی که محکوم شد تا روز قیامت روی دریا بماند
flying officer
افسر خلبان
flying officer
افسر پرواز
flying officer
ستوان یکم هوایی
flying shore
تیر چوبی افقی جهت نگاهداری دو دیوار مقابل هم که بطور موقت نصب میشود
flying shot
تیر سر پرواز
flying levels
افق تراز متحرک
flying levels
خط تراز نقشه برداری
flying lemur
نوعی پستاندار شب خیز
flying dutchman
قایق بادبان دار 3 نفره
flying field
میدان فرودگاه
flying fox
خفاش میوه خوار
flying ground
میدان پرواز
flying ground
پروازگاه
flying gurnard
نوعی ماهی بالدار
flying head
نوک تند رو
flying head
نوک خواندن / نوشتن دیسک سخت که به صورت حلقهای است و بالای سطح دیسک چرخان قرار دارد
flying jib
بادبان سه گوش کوچک
flying speed
سرعت پرواز
flying spot
لکه نورتند رو
flying dust
گرد
flying crane
هواپیمای اخراجات هواپیمای جراثقال
night flying
پرواز
night flying
در شب
night flying
شب پرواز کن
ski flying
پرش بااسکی
flying colors
موفقیت قطعی
flying colors
توفیق کامل
flying coke
دوده
flying cadet
دانشجوی هوایی
with flying colours
با
high flying
خیال پرور
high flying
یاوه اندیش
flying machine
بارفیکس متحرک
high flying
بلند خیال
flying start
شروع مسابقه اتومبیلرانی
high flying
بلند پرواز
flying status
وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
flying wedge
نوعی مانور تهاجمی قدیمی
distinguished flying cross
نشان ممتاز پرواز
to send things flying
[بخاطر ضربه]
به اطراف در هوا پراکنده شدن
flying ban
[in an area]
قدغن پرواز
[برای منطقه ای]
flying spot scanner
پوینده لکهای تند رو
distinguished flying cross
نشان صلیب پرواز
to impose
[place]
a flying ban
قدغن کردن پرواز
The aircrafts was flying in a northerly direction.
هواپیما در جهت شمال حرکت می کرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com