English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
fore edge لبهجلوییکتاب
Other Matches
fore فریاد هشدار به نفر جلو زمین در مورد گوی که بسمت اومیرود
to come to the fore قسمت مهم درکاری داشتن
to the fore موجود
to the fore هویدا
to the fore فی المجلس
to the fore معلوم
fore and after کشتی شراعی که دو یا چند دگل دارد
fore پیشین
fore جلوی قایق
at the fore در جلوی کشتی
fore :پیش
fore جلوی درجلو
fore قبلی
fore : پیشوندبمعنی پیش و جلو قبلا وپیشروها و واقع در جلو
to come to the fore جلوامدن
fore [جایگاه مخصوص روحانیون و سرایندگان در کلیسا]
fore <adv.> در پیش
at the fore <adv.> در جلو
at the fore <adv.> در پیش
fore <adv.> در مقابل
at the fore <adv.> در مقابل
fore <adv.> در جلو
at the fore <adv.> جلو
to the fore فراهم
fore <adv.> جلو
fore check جلوگیری از مدافع در منطقه دفاعش جلوی تور
fore and aft امتداد سینه تا پاشنه ناو
fore brain پیش مخ
fore arm ارش
fore exercise تمرین مقدماتی
fore foot کیل ناو در پاشنه
fore castle قسمت سینه ناو
fore and aft واقع درطول کشتی جلوی و عقبی
fore guy martingale
fore arm ساعد
fore cabin اطاق جلو کشتی
fore-topmast بالاتریننقطهدکل
fore blow پیش دمیدن
fore and aftring مجموع بادبانهای کشتی
fore front نمای اصلی
upper fore topsail قسمتبالاییبزرگبادبانچهارگوش
lower fore topsail بالاترینقسمتبادبانچهارگوش
critcal fore pressure فشار حد خلاء بحرانی
fore-royal mast دکلاصلیکشتی
fore royal sail بالاترینقسمتبادبان
fore and aft cap کلاه دو طرف لبه دار
fore end aft درطول قایق
lower fore topgallant sail بادبانتحتانیجلویدکلکشتی
fore and aft center line خط مرکزی سراسری
upper fore topgallant sail قسمتبالاییبادبانچهارگوش
edge : کنار
edge پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
edge لبه اسکی حاشیه صفحه شطرنج
edge لبه دار کردن
edge کناره
edge دوره
edge تیزی
edge اریب وار پیش رفتن
edge کم کم پیش رفتن
edge لبه
edge نبش
edge کناره تیزی
edge برندگی
to take the edge off سست کردن
to take the edge off کم زور کردن
edge یال لبه
edge : دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
edge کارت کاغذی که سوراخ هایی دارد روی یک لبه برای نمایش داده
on edge مشتاق
on the edge of درشرف
have an edge on <idiom> سود بردن
on edge <idiom> خیلی عصبی وخشمگین
on edge بی صبر
take the edge off <idiom> رنجاندن
to edge one's way [towards something] [به چیزی] آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
edge طرف یک شی مسط ح یا سیگنال یا باس ساعت
inner edge لبهداخلی
edge به کار می رود
edge اتصال طولانی که حاوی اتصالات فلزی است و اجازه تماس الکتریکی به کارت لبه میدهد
edge تخته مدار چاپ شده که چندین نقط ه تماس روی لبه اش دارد که باعث وارد شده آن در لبه اتصال میشود
edge فرایند یا مداری که با تغییر سطح
edge سیگنال ساعت و نه خود سطح همسان میشود
leading edge لبه مقدم
razor edge دم
leading edge لبه حمله
razor edge تیز
leading edge لبه راهنما
straight edge خط کش
leading edge اولین لبه کارت پانچ که وارد کارت خوان میشود
razor edge لبه تیز
razor edge پشته کوه که تیز باشد
razor edge موقعیت بحرانی
razor edge محل افتراق
outer edge لبهبیرونی
tail edge نوکلبه
upper edge لبهفوقانی
He is on edge. He is restive. آرام ندارد (ناراحت است )
I am edge . I am restive. دلم شور می زند
on the edge of one's seat <idiom> ناآرام بودن
edge finish شیرازه بافی [جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
edge of rug لبه و حاشیه فرش
edge-moulding گچ بری لبه
edge-roll ابزار سه ربع گرد
edge-shaft میله ستون لبه
notched edge لبهدندانه
mantle edge لبهپوسته
hob edge قابگاز
reference edge لبه مرجع
straight edge لبه مستقیم
straight edge قد
straight edge کشو
straight edge شمشه
tool edge پخ
top edge لبه فوقانی
trailing edge انتهای تیغه پروانه موتوروغیره
trailing edge لبه پشتی
trailing edge لبه فرار
edge length درازای لبه [ریاضی]
cutting edge تیغه برش زنی
bleeding edge حاشیه مخصوص ثبت اطلاعات حاشیهای
built up edge لبه مخصوص نصب
change of edge تغییر حرکت از یک لبه تیغه به لبه دیگر بدون چرخیدن بدن
knife-edge لبه تیغ
knife-edge لبه چاقو
deckle edge لبه صاف کاغذ
knife-edge تیغه در
doubled edge لب گردان
edge beam تیر کناری
edge card یک تخته مدار که دارای قطعات باریک اتصال در طول یک لبه بوده و برای متصل شدن بارابط لبه طراحی شده است
edge coated با روکش لبهای
knife-edge لبه تیز هرچیزی
knife-edge لبه کارد
edge connector رابط لبه
bleeding edge حاشیه نقشه
absorption edge لبه جذب
abutting edge لبه ضربه گیر
aligning edge لبه سیستم تشخیص حرف برای محل دهی به متن
aligning edge لبه هم تراز
cutting edge تیغه قطع سازی
cutting edge تیغه
band edge لبه نوار
beaded edge لبه برگردانده شده
bend on edge خم کردن لبه ها
betwixt edge اریب کردن
betwixt edge یخ اریب
cutting edge لبه برش
knife edge لبه کارد
knife edge لبه تیغ
edge detection اشکارسازی لبه ها الگوریتمی که با استفاده ازان یک کامپیوتر یا ادم مصنوعی میتواند بفهمد که چه اشیایی را می بیند
double the edge لب گردانیدن
edge weld جوش لبهای
edge welding جوشکاری دورهای
edge zone اطراف لبه
edge zone ناحیه لبه
false edge قسمت سوم عقبی تیغه سابر
feather edge لبه نازک
edge mill اسیاب غلطکی
knife edge لبه چاقو
knife edge تیغه در
gilt edge لب طلایی
gilt edge ممتاز
knife edge لبه تیز هرچیزی
gilt edge مقدم درجه اول
gilt edge بهترین
gripper edge کاغذ گیر ماشین چاپ
edge triggered با رها شدگی لبهای
edge tool الت برنده
edge fillter صافی چاکدار
edge notched لب بریده
edge notched با بریدگی لبهای
edge perforated لب سوراخ
edge perforated با سوراخهای لبهای
edge pressure فشار لبه
edge raise بلندی لبه ورق
edge rope طناب کناری
edge set فشار برروی لبههای اسکی
edge sharpening دقیق کردن لبه
edge stone سنگ نبشی
edge stone سنگ نبش
edge stress تنش تیغه
guide edge لبه راهنما
bevelled edge square زاویه حاده
She is worried stiff . She is on edge . دلش شور می زند ( نگرانی )
valence band edge لبه نوار والانس
edge punched card کارت لب منگنه شده
upper edge of the net نوار بالای تور والیبال
plate edge planer دستگاه تراش ویژه لبههای ورقهای فلزی
edge fillet weld جوش نواری دورهای
leading edge flap لبهبرجستهباله
leading edge tube لاستیکلبهپیشتاز
conduction band edge لبه نوار رسانش
trailing edge flap لبهبرجستهپشتیباله
bevelled edge weld جوش درز پیشانی
leading edge model IB سازگار است یک میکروکامپیوتر کم هزینه که با کامپیوتر شخصی
edge cutter/trimmer لبه بر
forward edge of battle area لبه جلویی منطقه نبرد
edge cross lap joint اتصال نیم نیم
Lets walk to the edge of water. بیا تا لب آب قدم بزنیم
bevelled steel straight edge فولاد کج بر
She drove me round the edge of water . جانم را به لب آورد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com