English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English Persian
full stops نقطه
full stops وقفه کامل
Other Matches
stops متوقف کردن ایستگاه
stops توقف
stops مکث
stops جلوگیری منع
stops لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stops ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
How many stops are there to ... ? چند ایستگاه تا ... هست؟
stops زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stops دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stops بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stops نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stops انجام ندادن عملی
stops توقف انجام کار
stops دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stops ایستادن
stops قطع کردن
stops استوپ داور بوکس
stops ایست
stops ایستاندن
stops ایستادن توقف کردن
stops از کار افتادن مانع شدن
stops نگاه داشتن
stops سدکردن
stops تعطیل کردن
stops خواباندن بند اوردن
stops منع
stops توقف منزلگاه بین راه
stops ایستگاه نقطه
stops مانع
stops متوقف کننده
stops گیره
stops ناک دان
stops ورجستن
stops برخورد
bus stops ایستگاه اتوبوس
The bus to ... stops here. اتوبوس به ... اینجا نگاه می دارد.
referee stops contest استوپ داور
full فول اکنده
full بالغ رسیده
full ابوینی
full چرخیدن ژیمناست
full چرخش با پشتک کامل
full پری
full سیری
full تماس کامل قسمت مخصوص ضربه زدن چوب گلف با گوی
full تمام قدرت
full تمام تکمیل
full سیر
full پرکردن پرشدن
full پر
full کامپیوتر همراه با کارت مخصوصی که به قدری سریع است که تصاویر ویدیویی متحرک را می گیرد و نمایش میدهد.
full مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full well بسیارخوب
full well خوب خوب
in full کاملا
in full تمام وکمال
to the full به منتهادرجه
to the full کاملا
full and by پرونیمهپر
full up پر- مملو - لبریز
full پر کردن درون چیزی تا حد امکان
full که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
full مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
full ارسال داده روی کانال در دو جهت
full کد فایل در آن ذخیره شده است
full شرح محل یک دایرکتوری
full صفحه نمایش بزرگ VDU که یک صفحه متن کامل را نمایش میدهد
full and down ناو پر بار و سنگین
full کامل
full کامل یا شامل همه چیز
I'm full. من سیر شدم [هستم] . [اصطلاح روزمره]
full انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
to the full <idiom> خیلی زیاد ،به طور کامل
full پر لبریز
full انباشته
full مملو
full تمام
full rubber حرکت هریک از این سطوح تااخرین حد ممکن
full spinner حرکت گوی بولینگ با حالت فرفره
full speed حداکثر سرعت
full majority اکثریت تامه
full speed سرعت کامل
full section برش کامل
full screen تمام صفحه
full scale اندازه طبیعی
full scale باندازه کامل بمقیاس کامل
full sail تبار مجهز
full sail بابادبانهای گسترده
full production تولید در حداکثرفرفیت
full scale تمام عیار
full load فرفیت کامل
full timer شاگردتمام روز
full time زمان اشتغال بکار
full time تمام روز
full time پیوسته کاری تمام وقت
full time پیوسته کار
full tilt بسرعت
full tilt باسرعت زیاد
full summer چله تابستان
full summer عین تابستان
full subtractor تمام کاهشگر
full step گام کامل
full load فرفیت تکمیل
full step یک قدم کامل
full mobilization بسیج کامل
full production تولید کامل
full powers اختیارات تام
full moon ماه تمام
full moon ایبک
full moon ماه شب چهاردهم
full of resource باتدبیر زرنگ
full mouthed تمام دندان
full mouthed دارای شماره کامل دندان
full mouthed پرصدا
full of life باروح
full of life سر زنده
full of life پر جمعیت
full of resource کاردان
full of years سالخورده
full moon ماه پر
full orbed پر
full power اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
full mobilization تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
full moon قرص کامل ماه
full moon ماه شب چهارده
full power اختیارات تام
full point نقطه پایان جمله
full pitch پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full moon بدر
full pitch گام پر
full pelt با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
full pay مواجب تمام
full pay حقوق تمام
full orbed تمام روشن
full timer بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
full beam نور بالا [در خودرو]
full-suspension <adj.> کاملا معلق
Full tank, please. لطفا باک را پر کنید.
I want full insurance. من با بیمه کامل میخواهم.
for full board برای تختخواب و تمام وعده های غذا
for full board برای تمام پانسیون
full of beans <idiom> پرانرژی
come full circle <idiom> کاملا برعکس
to its full extent <adv.> بکلی
She is far too conceited. She is full of herself . گوئی از دماغ فیل افتاده ( پر افاده وازخود راضی )
To have full powers. اختیارات کامل داشتن
full-throated صدا یا فریاد بسیار بلند
have one's hand full کار مهمتر داشتن [دستم یا دستش بند است]
full blast <adv.> در حداکثر قدرت یا شدت
to its full extent <adv.> کاملا
to be at full stretch تا اندازه امکان پذیر کشیده شده بودن
at full blast <adv.> در حداکثر قدرت یا شدت
full-page تمام صفحه
full marks پاسخدرستبهتمام سوالات
full board هتلیکهدرآنهمهوعدههایغذائیسرومیشود
full word تمام کلمه
full wave تمام موج
full view نمای روبرو
full view نمای تمام رخ
full tracked تمام زنجیر
full tracked تمام شنی
full tracked خودرو تمام شنی
full track تمام شنی خودرو تمام شنی
full track شنی دار کامل
full toss پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full to repletion انباشته
full to repletion پرپر
full word کلمه کامل
in full fig درلباس تمام
in full fig اماده
full deployment تبدیلستونبهصفکامل
they are in full retreat سخت عقب نشینی می کنند
the full of the moon بدر
the full of the moon ماه تمام
payment in full پرداخت کامل
payment in full پرداخت تمام
of full blood تنی
life full روح بخش
life full سر زنده
life full باروح
in full fig اراسته
in full fig مجهز
full to repletion پر
full load بار کامل
full blood همخون
chock full گرفته
chock full کیپ
chock full پرشده
brim full سرشار
brim full مالامال
blow full به طور کامل دمیدن
at full speed با تندی هر چه بیشتر بسرعتی هر چه تمامتر
at full pelt با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
at full lick با شتاب
at full lick بسیار تند
at full length دراز کشیده
at full length مفصلا`
full-fledged بالغ رسیده
full-fledged تکامل یافته
chock full لبالب مالامال
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com