English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 167 (8 milliseconds)
English Persian
gilt edge لب طلایی
gilt edge ممتاز
gilt edge مقدم درجه اول
gilt edge بهترین
Other Matches
gilt طلایی
gilt زراندود
gilt پوشش طلا
gilt اب طلاکاری
gilt مطلا
gilt edged لب طلایی
gilt-edged بهترین
gilt-edged لب طلایی
parcel gilt توطلایی
parcel gilt نیم مطلا
paracel gilt نیم مطلا
gilt-edged مقدم ممتاز
gilt edged مقدم ممتاز
gilt edged بهترین
gilt edged shares سهام ممتازه
edge کناره تیزی
edge طرف یک شی مسط ح یا سیگنال یا باس ساعت
edge سیگنال ساعت و نه خود سطح همسان میشود
edge تخته مدار چاپ شده که چندین نقط ه تماس روی لبه اش دارد که باعث وارد شده آن در لبه اتصال میشود
edge اتصال طولانی که حاوی اتصالات فلزی است و اجازه تماس الکتریکی به کارت لبه میدهد
edge فرایند یا مداری که با تغییر سطح
on edge <idiom> خیلی عصبی وخشمگین
have an edge on <idiom> سود بردن
inner edge لبهداخلی
to take the edge off کم زور کردن
to take the edge off سست کردن
on the edge of درشرف
on edge بی صبر
on edge مشتاق
edge به کار می رود
edge کارت کاغذی که سوراخ هایی دارد روی یک لبه برای نمایش داده
edge برندگی
edge نبش
take the edge off <idiom> رنجاندن
edge لبه
edge کم کم پیش رفتن
edge : کنار
to edge one's way [towards something] [به چیزی] آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
edge : دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
edge یال لبه
edge لبه دار کردن
edge کناره
edge لبه اسکی حاشیه صفحه شطرنج
edge دوره
edge تیزی
edge پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
edge اریب وار پیش رفتن
razor edge پشته کوه که تیز باشد
edge of rug لبه و حاشیه فرش
razor edge لبه تیز
razor edge دم
razor edge تیز
leading edge لبه راهنما
leading edge اولین لبه کارت پانچ که وارد کارت خوان میشود
feather edge لبه نازک
edge length درازای لبه [ریاضی]
edge-shaft میله ستون لبه
edge-roll ابزار سه ربع گرد
edge-moulding گچ بری لبه
gripper edge کاغذ گیر ماشین چاپ
guide edge لبه راهنما
leading edge لبه مقدم
leading edge لبه حمله
false edge قسمت سوم عقبی تیغه سابر
razor edge موقعیت بحرانی
razor edge محل افتراق
fore edge لبهجلوییکتاب
hob edge قابگاز
mantle edge لبهپوسته
notched edge لبهدندانه
outer edge لبهبیرونی
tail edge نوکلبه
upper edge لبهفوقانی
He is on edge. He is restive. آرام ندارد (ناراحت است )
I am edge . I am restive. دلم شور می زند
trailing edge لبه فرار
trailing edge لبه پشتی
trailing edge انتهای تیغه پروانه موتوروغیره
reference edge لبه مرجع
straight edge خط کش
straight edge لبه مستقیم
straight edge قد
straight edge کشو
straight edge شمشه
on the edge of one's seat <idiom> ناآرام بودن
tool edge پخ
top edge لبه فوقانی
edge finish شیرازه بافی [جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
knife edge لبه کارد
absorption edge لبه جذب
abutting edge لبه ضربه گیر
aligning edge لبه سیستم تشخیص حرف برای محل دهی به متن
aligning edge لبه هم تراز
band edge لبه نوار
beaded edge لبه برگردانده شده
bend on edge خم کردن لبه ها
betwixt edge اریب کردن
betwixt edge یخ اریب
bleeding edge حاشیه نقشه
bleeding edge حاشیه مخصوص ثبت اطلاعات حاشیهای
built up edge لبه مخصوص نصب
change of edge تغییر حرکت از یک لبه تیغه به لبه دیگر بدون چرخیدن بدن
deckle edge لبه صاف کاغذ
cutting edge تیغه برش زنی
cutting edge تیغه قطع سازی
knife edge لبه تیز هرچیزی
knife edge تیغه در
knife edge لبه چاقو
knife edge لبه تیغ
knife-edge لبه کارد
knife-edge لبه تیز هرچیزی
knife-edge تیغه در
knife-edge لبه چاقو
knife-edge لبه تیغ
cutting edge لبه برش
cutting edge تیغه
double the edge لب گردانیدن
edge zone ناحیه لبه
edge notched با بریدگی لبهای
edge perforated لب سوراخ
edge triggered با رها شدگی لبهای
edge perforated با سوراخهای لبهای
edge pressure فشار لبه
edge raise بلندی لبه ورق
edge rope طناب کناری
edge set فشار برروی لبههای اسکی
edge sharpening دقیق کردن لبه
edge stone سنگ نبشی
edge stone سنگ نبش
edge stress تنش تیغه
edge tool الت برنده
edge weld جوش لبهای
edge welding جوشکاری دورهای
edge zone اطراف لبه
edge notched لب بریده
doubled edge لب گردان
edge beam تیر کناری
edge card یک تخته مدار که دارای قطعات باریک اتصال در طول یک لبه بوده و برای متصل شدن بارابط لبه طراحی شده است
edge coated با روکش لبهای
edge connector رابط لبه
edge detection اشکارسازی لبه ها الگوریتمی که با استفاده ازان یک کامپیوتر یا ادم مصنوعی میتواند بفهمد که چه اشیایی را می بیند
edge mill اسیاب غلطکی
edge fillter صافی چاکدار
valence band edge لبه نوار والانس
leading edge flap لبهبرجستهباله
conduction band edge لبه نوار رسانش
bevelled edge square زاویه حاده
trailing edge flap لبهبرجستهپشتیباله
leading edge tube لاستیکلبهپیشتاز
bevelled edge weld جوش درز پیشانی
edge cutter/trimmer لبه بر
plate edge planer دستگاه تراش ویژه لبههای ورقهای فلزی
edge fillet weld جوش نواری دورهای
leading edge model IB سازگار است یک میکروکامپیوتر کم هزینه که با کامپیوتر شخصی
edge punched card کارت لب منگنه شده
upper edge of the net نوار بالای تور والیبال
She is worried stiff . She is on edge . دلش شور می زند ( نگرانی )
forward edge of battle area لبه جلویی منطقه نبرد
She drove me round the edge of water . جانم را به لب آورد
Lets walk to the edge of water. بیا تا لب آب قدم بزنیم
graduated steel straight edge شینه سنجش
edge cross lap joint اتصال نیم نیم
bevelled steel straight edge فولاد کج بر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com