Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
meeting house
پرستش گاه
meeting house
معبد
meeting house
عبادتگاه
Other Matches
meeting
تلاقی وسائط نقلیه برخوردها
meeting
انجمن جلسه
meeting
جنگ تن به تن
meeting
اجتماع
in the meeting of d may
در جلسه سوم می
meeting
ملاقات میتینگ
meeting
انجمن
meeting
نشست
meeting
جلسه
meeting
یک دوره مسابقه
meeting
مجمع
meeting
تلاقی همایش
meeting
اتصال برخورد میتینگ
meeting
ملاقات اجتماع
gate meeting
انجمنی که بادادن ورودیه بدان درایند
public meeting
اجتماع
I very much look forward to meeting you soon.
من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
quaker's meeting
انجمن کوالرهاکه اعضای ان خاموش میماندندتایکی درنتیجه
public meeting
تجمع
prayer meeting
انجمن دعا
meeting engagment
روز تصادمی
official meeting
ملاقات رسمی
official meeting
اجتماع رسمی
open the meeting
رسمیت جلسه را اعلام کردن
mass meeting
انجمن یا مجمعی که از عده زیادی مردم تشکیل شود
extraordinary meeting
نشست ویژه
quaker's meeting
انجمن خاموش
board meeting
جلسهمالکیاهیئتمدیرهیکشرکت
extraordinary meeting
نشست فوق العاده
hunt meeting
برنامه مسابقات دو یا دو بامانع برای سوارکاران اماتور
statutory meeting
مجمع عمومی قانونی
to call a meeting
جلسهای را اعلام کردن
quaker meeting
انجمن کواکرهاکه اعضای ان خام
track meeting
مسابقه دوومیدانی
town meeting
انجمن بلدی شورای شهری
town meeting
انجمن شهری
general meeting
جلسه عمومی
general meeting
مجمع عمومی
general meeting
مجمع عمومی شرکت
to hold a meeting
جلسه منعقد کردن
to hold a meeting
داشتن
to hold a meeting
مجلس
indignation meeting
مجمع برای افهارتنفریا خشم همگانی
general meeting
گردهمایی عمومی
Those who attended the meeting.
کسانیکه در جلسه حاضر بودند
closed meeting
گردهمایی محرمانه
closed meeting
نشست مسدود
to have a closed meeting
نشست محرمانه داشتن
[بخصوص سیاست]
to hold a meeting
انجمن کردن
international meeting
مجمع بین المللی
meeting place
مکانملاقات
race meeting
برگزاریچنددورمسابقهاسبدوانیدریکدورمسابقه
The meeting was postponed.
جلسه را عقب انداختند
The date of the meeting has been advanced.
تاریخ جلسه جلو افتاده است
My sister says she's looking forward to meeting you.
خواهر من می گوید که مشتاق است با شما آشنا شود.
annual general meeting
مجمع عمومی سالیانه
annual general meeting
مجمع عمومی سالانه
extraordinary general meeting
مجمع عمومی فوق العاده
option of meeting place
خیار مجلس
closed-door meeting
مجلس جدا از مردم عمومی
[سیاست]
round robin (meeting or discussion)
<idiom>
جلسهای که درآن شخص ازیک گروه شرکت کرده باشد
To conduct a meeting in an orderly manner.
جلسه ای رابا نظم وتر تیب اداره کردن
general meeting of share holders
مجمع عمومی صاحبان سهام
to call a meeting of the board of directors
برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
Fancy meeting you here ! this is indeed a small woeld ! this is pleasant surprise !
شما کجا اینجا کجا !
I acted as interpreter for the Prime Minister at yesterday's meeting.
من در جلسه دیروز مترجم نخست وزیر بودم.
house-to-house
جستجویخانهبهخانه
house
محکم کردن
in house
درون ساختمان یک شرکت
house
جا دادن
house
مجلس
i do not know your house
خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
house
قرار دادن یک وسیله در یک محفظه
house
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
the house over the way
خانه روبرو
i own that house
من صاحب ان خانه هستم
house
خانه نشین شدن
house to let
خانه اجارهای
to let a house
خانهای را اجاره دادن
to keep house
خانه نشین شدن
to keep house
خانه داری کردن
her house
خانه اش
her house
خانه ان زن
house
منزل
house
سرای
house of d.
توقیف گاه
house
جایگاه جا
house
منزل گزیدن
house
منزل دادن پناه دادن
house
جادادن
house of d.
زندان موقتی
house
اهل خانه اهل بیت
Outside the house.
بیرون از خانه
house
برج
house
خاندان
house
خانه
keep house
در خانه ماندن
necessary house
محرمانه
own a house
خانهای دارم
necessary house
محرم
necessary house
نهانی
necessary house
خصوصی
This house is my own .
این خانه مال خودم است ( اجاره یی نیست )
own a house
دارای خانهای هستم
house
شرکت
necessary house
خلوت
It is not very far from our house.
خیلی ازمنزل ما دورنیست
keep house
<idiom>
He came out of the house.
از منزل درآمد
in-house
درون ساختمان یک شرکت
keep house
خانه داری کردن
on the house
<idiom>
مجاز درکاری
house to get
خانه اجارهای
the narrow house
خانه تنگ و تاریک
pilot house
پل فرماندهی
poor house
نوانخانه
power house
کارخانه برق
summer house
خانه تابستانی
pilot house
اطاق سکان
poor house
گدا خانه
software house
خانه نرم افزاری
the narrow house
گور قبر
pigeon house
کبوتر خان
poor house
دارالمساکین
porter house
جایگاه فروش و صرف ابجووکباب و مانند انها
pot house
میخانه
tiring house
محل تعویض لباس هنرپیشه
pot house
ابجو فروشی خرابات
the white house
کاخ یاقصرابیض
the white house
کاخ سفید
the upper house
مجلس اعیان یا لردها
the rear of a house
قسمت عقب یا پشت خانه
poor house
مسکین خانه
the man of the house
مرد یا خانه بزرگ
house of correction
دارالتادیب
station house
مرکزکلانتری
station house
ایستگاه کلانتری
solar house
گلخانه شیشهای
software house
مرکز نرم افزاری
range house
اطاق انبارمیدان
ranch house
خانه یک اشکوبه
rest house
مهمان سرا
safe house
خانه امن
slaughter house
سلاخ خانه مسلخ
slaughter house
کشتارگاه
pigeon house
لانه کبوتر
station house
ایستگاه راه اهن
range house
دفتر میدان تیر
printing house
چاپخانه
systems house
خانه سیستم ها
the house is occupied
خانه خالی نیست
the house is occupied
خانه اشغال شده یا مسکون است
the house is in my possession
خانه در تصرف من است خانه در دست من است
tea house
قهوه خانه
pigeon house
برج کبوتر
summer house
خانه ییلاقی باغچه دار
summer house
خانه باغچه دار
summer house
کلاه فرنگی
summer house
کوشک
pump house
تلمبه خانه
round house
بازداشت گاه اطاق عقبی درعرشه بالای کشتی
I have no claim to this house.
نسبت به این خانه ادعایی ندارم
clean house
پاکیزه کردن
clean house
تمیز کردن
clean house
زدودن
archery-house
روزنه باریک تیزاندازی
bath-house
حمام عمومی
block-house
دژ چوبی
bone-house
[جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
clean house
پاک کردن
winder house
خانهنخپیچ
speciality of the house
غذای مخصوص طبخ منزل
To vacate a house.
خانه ای را خالی کردن ( بلند شدن از محل )
The house burned down .
خانه سوخت
As I entered the house…
هینطور که وارد خانه شدم
His house was redeemed .
خانه اش از گرو در آمد ( در آورد )
How dirty the house is !
چقدر خانه کثیف است
bring the house down
<idiom>
باعث خنده زیاد دربین تماشاچیان
house of cards
<idiom>
Where is the guest house?
مهمانسرا کجاست؟
cap-house
خرپشته
cap-house
سرستون
hall-house
تالار باز
ice-house
[ساختمان یخچال مانند]
long-house
مسکن اشتراکی
house of cards
ساختمان سست بنیاد
[اصطلاح مجازی]
house of cards
طرح پوشالی
[اصطلاح مجازی ]
house of cards
ساختمان با ورقهای پاسور
[the house]
is haunted
[این خانه]
روح دارد
Golden House
[سرای رومی ساخته شده توسط نرو]
gin-house
[ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
farm-house
خانه رعیتی
chapter-house
ساختمان جلسات
charnel-house
[انبار استخوان مردگان]
coach-house
ساختمان خدمه
[در کنار ساختمان اصلی]
common-house
نشیمنگاه صومعه
culver-house
[سوراخی در کبوترخانه]
dead-house
مرده شوی خانه
dike-house
سنگر
dike-house
خاک ریز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com