English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
split jump پرش از لبه عقبی یک پا بانیم چرخش و پرتاب پا به بالا وبرگشت
split jump پرش روسی
Other Matches
split جدا شدن از گروه
split چاک
split نفاق
split شکاف
split دونیم کردن
split دوبخشی شکافتن
split ترک
split up <idiom> جداشدن
to be split [over something] [with somebody] مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
split second قسمتی از ثانیه
split second ان
split ترک برداشتن تقسیم کردن
split دو نیم کردن
split شکافتن
split مساوی
split از جبهه دورافتادن
split یک پا جلوو یک پا به عقب
split پا باز
split میلههای باقیمانده
to be split [over something] [with somebody] ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
split up پاره شدن
split t نوعی طرح تهاجمی شبیه به جبهه تی
split up شکستن
to split the d. میانه را گرفتن
split up از هم جدا شدن از هم پاشیدن
to be split [over something] [with somebody] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
split از هم جدا کردن
split انشعاب
do split ضربهای در بولینگ که میله جلو و 7 یا 01 را جا می گذارد
split وزنه برداری یکضرب فرانسوی
split ticket <idiom> انتخاب افراد سیاسی برای رای
split hair موشکافی
banana split نوعیدسر همراهباموز-بستنیوآجیل
split cameras دوربینهای زوجی دوربینهای دوقلو
split hairs <idiom> فرق گذاشتن
split the difference <idiom> واریز اختلاف پول
split link چاکشاخهایرابط
split bricks بریدن اجر
split brain دوپاره مخ
split peas لپه
split bricks اره کردن اجر
split decision رای اکثریت داوران
lickety split باسرعت وتعجیل
lickety split باعجله
pocket split باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
split-level چند سطحی
split-level سه نیم اشکوبی
split bet شرطدوحالته
split risk تفکیک خطر
split end گیرنده توپ در انتهای خط جبهه
split lean پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
split the uprights امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
split trail سهم باز
split unit یکان جدا شده یا مجزا شده
split wheel نیم چرخ
split window پنجره تقسیم بندی شده
to split the difference میانه را گرفتن مصالحه کردن
to split the difference تفاوت میان دو چیز را دو نیم کردن
to split hairs نکته گیری کردن
straddle split وضع باز پاها به طرفین
to split hairs باریک بین شدن
to split hairs موشکافی کردن
split tackle تکل قیچی
split spoon قاشق نمونه برداری
split line خط قالب
split pea نخود دولپه
split wheel چرخ نیمه یا نصفه
split pea لپه
split pen میله لولا
split phase انشقاق فاز
split pin میله لولا
split pipe ناو
split pipe نیم لوله
split ring فنر نمونه گیر
split shift تقسیم ساعات کار بدو یا چندقسمت
to split one's sides از خنده روده برشدن
split-screen نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split infinitive مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split personality تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
split-screen صفحه نمایش تقسیم شده
split-screen صفحه نمایش دوبخشی
split screen صفحه نمایش تقسیم شده
to split open با دو نیم شدن [از هم جدا شدن] باز کردن
split-screen صفحه تقسیم بندی شده
split-screen صفحه شکافته
split-screen صفحه شکسته
split screen صفحه تقسیم بندی شده
split screen صفحه شکسته
split screen صفحه نمایش دوبخشی
split screen نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split screen صفحه شکافته
baby split وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
split infinitives مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
don't split hairs this much <idiom> مو را از ماست نکشید
split phase motor موتور با انشقاق فاز
two dozens split bet دوتادوجینشرط
adjustable split die وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
split half method روش دو نیمه کردن
split anode magnetron ماگنترون با اند چند تیغهای
split pole converter تبدیل گر با انشقاق قطب
split pole motor موتور کمکی
split pole motor موتور با قطب چاکدار
split sound system کانال صوتی دوگانه
don't split hairs this much <idiom> خیلی مته روی خشخاش نگذارید
two columns split bet شرطشکافتندوستون
split side ring لبه فنر جدا شدنی
jump پریدن
jump ترقی
jump جهش افزایش ناگهانی
jump پراندن جهاندن
jump پرش
jump وفق دادن
jump جهیدن
jump جوردرامدن
jump خیز زدن
jump حمله شمشیرباز با پرش به هوا
jump پریدن با چتر پرش اسب از مانع
jump پرش به هوا با هر دوپا
jump تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
jump جهش
jump خیز زاویه پرش لوله توپ
jump جهت
jump جستن
jump all over someone <idiom>
jump at <idiom>
jump off پرش
jump off اغاز
jump off شروع بحمله
jump off شروع حمله
jump off اغاز حمله
jump on someone <idiom>
to jump up at somebody به کسی پریدن [مانند سگ دوستانه یا خوشحال]
to jump on somebody به کسی پریدن [زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
jump bail <idiom>
to jump at something [colloquial] به چیزی واکنش نشان دادن
go jump in a lake <idiom> رفتن وآزار نرساندن به کسی
jump on the bandwagon <idiom> [پیوستن به گرایش یا فعالیتی محبوب]
jump through a hoop <idiom>
jump down someone's throat <idiom>
jump suit روپوش
jump out of one's skin <idiom>
two state jump جهش دو حالتی
jump the gun <idiom>
To jump the queue. خود را داخل صف جا زدن ( خارج از نوبت )
To jump up . To be startled. از جاپریدن
water jump مانع ابی
water jump چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
jump suit لباس خانه و استراحت
jump suits روپوش
jump suits لباس خانه و استراحت
jump ski پرشاسکی
to line-jump داخل صف زدن
jump jet جتیکهمیتواندعمودیپروازکند
waltz jump پرش والس
jump leads باتریبهباتریکردنبرایروشنکردنماشین
jump to conclusions <idiom>
To jump . To be startled. ازجا پریدن
To jump across the stream. ازروی نهر آب پریدن
unconditional jump جهش غیر شرطی
velocity jump جهش لوله توپ یا جهش گلوله در اثر سرعت اولیه پرتاب گلوله
jump start شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
conditional jump جهش شرطی
counter jump پرش با نیم چرخش وبازگشت روی لبه همان اسکیت
electron jump پرش الکترون
hydraulic jump جهش هیدرولیکی
hydraulic jump جهش هیدرولیک
hydraulic jump پرش هیدرولیک
johnny jump up گل بنفشه امریکایی
jump altitude ارتفاع پرش
jump altitude ارتفاع مناسب برای پرش چتربازان
jump ball جمپبال
jump ball توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
jump instruction موقعتی که پردازنده به بخش دیگر برنامه هدایت میشود در صورتی که شرط برقرار باشد
jump instruction موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
jump instruction پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
combat jump پرش با چتر درمنطقه دشمن
combat jump پرش رزمی
jump joint اتصال لب به لب
jump-start شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump-started شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump-starting شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump-starts شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
triple jump پرش سه گام
high jump پرش ارتفاع
long jump پرش طول
ski jump پرش با اسکی
angle of jump زاویه پرش لوله توپ
angle of jump زاویه پرش
arabian jump نیم پشتک
broad jump پرش طول
jump instruction دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی
jump instruction دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
jump seat صندلی تا شو
strong jump جهش ابی شدید
step jump پرش و برگشت روی همان پا
jump the gum خطا در اغاز پرش
stag jump پرش با پاهای باز در هوا
squat jump کلاغ پر
jump speed سرعت پرش
jump spin چرخش با اغاز پرش بهوا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com