English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (10 milliseconds)
English Persian
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
Search result with all words
roll-call حاضر و غایب کردن
call the roll حضور و غیاب کردن
call the roll حاضر و غایب کردن
roll call حاضر و غایب
roll call شیپورجمع
roll call حضور و غیاب
roll call نامیدن افراد
roll call حضور و غیاب سازمانی
roll call حاضر و غایب کردن افراد
To call the roll. Roll-call. حاضر غایب کردن
Other Matches
what [some] people would call [may call] <adj.> باصطلاح
what [some] people would call [may call] <adj.> که چنین نامیده شده
what [some] people would call [may call] <adj.> کذایی
roll in در حافظه پهن کردن
roll up انباشتن
roll طاقه
to roll on صاف کردن
roll ناویدن
roll out سر خوردن هواپیما
roll up رویهم جمع شدن
roll out معرفی یک کالای تجارتی به بازار
roll out دویدن هواپیما روی باند
roll out ازتختخواب بیرون امدن گسترده شدن
roll out از حافظه جمع کردن
roll on/roll off بارگیری- تخلیه
roll around <idiom> برگشتن
roll in <idiom> باقیمت بالایی رسیدن
roll on roll off سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
roll on roll off روش سوار وپیاده کردن بار روی غلطک حمال
roll up جمع کردن
roll up اندوختن
roll on roll off روش بارگیری مستقیم ناو
roll up چرخیدن
roll up پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
roll up جمع اوری کردن تاسیسات
roll نورد کردن
roll-on/roll-off بارگیری- تخلیه
roll فهرست پیچیدن
roll چیز پیچیده
roll چرخش گردش
roll غلتک
roll نورد
roll غلتاندن غلت دادن
roll غل دادن
roll غلتک زدن
roll ثبت
roll صورت
to roll by اسان رفتن
to roll by غلتیدن
to roll by صاف رفتن
to roll on اسان رفتن
to roll on غلتیدن
roll طومار
roll لوله
roll توپ
roll گردکردن
roll بدوران انداختن
roll غلتیدن
roll چرخش نیمدایره روی یک پا وبعد روی پای دیگر
roll چرخش توپ والیبال
roll ناوش
roll دوران حول محور طولی غلطش
roll انحراف به چپ یا راست
roll غلطیدن ناو
roll غلتش ناو
roll غلطیدن
roll تراندن
roll غلت خوردن گشتن
roll فهرست
roll تلاطم داشتن
roll تردادن
cross roll نورد عرضی
the roll of the sea غلت یا موج اب دریا
to be on the pay roll مواجب یا مزد گرفتن
to be on the pay roll جزوکارمندان یا مزدوران بودن
roll reversal حالتی که سبب معکوس شدن کنترل میگردد
roll pass رخده نورد
the roll of a ship غلت کشتی
roll scroll متن نمایش داده شده که درهرلحظه یک خط بالا یا پایین صفحه نمایش می رود
sheet roll نورد ورق
shoulder roll چرخیدن روی شانه ها
straightening roll غلطک مستقیم کنی
striking off the roll اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
roll stand مقام نورد
swing roll چرخش نیمدایره روی یکپاوبعد روی پای دیگر با کنترل پای ازاد از جلو بعقب
chest roll چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
chilled roll نورد سخت کننده
cogging roll دستگاه نورد اولیه شمش
cold roll نورد کردن در حالت سرد
roll pass کالیبر نورد
drag roll غلطک کششی
roll paper کاغذ لولهای
roll forward تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد.
pay roll لیست حقوق
pay roll لیست پرداخت حقوق
muster roll دفتر بازدید افسران وسربازان در یک یکان نظامی
roll back عقبگرد
roll back کاریک برنامه کاربردی پایگاه داده ها برای توقف تراکنش و برگشت پایگاه داده ها به وضعیت قبلی
roll back به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
period of roll دوره تناوب
period of roll زمان تناوب چرخش
pick and roll ایجاد سد و چرخش
pilger roll غلطک زائر
plate roll غستگاه نورد صفحه
roll back عقب کشی
roll back قیمت جنسی یاکالایی را بسطح اولیه پایین اوردن
roll back عقب کشیدن
roll forward , با خواندن ورودی تراکنش واجرای مجدد تمام دستورات برای بازگشت به پایگاه داده وبه وضعیت پیش از آسیب
roll housing پایه دستگاه نورد
muster roll دفتر اسامی افراد نظامی وافسران یک منطقه یا کشتی
roll over credit اعتبار گردان
dummy roll غلطک کور
dummy roll نورد کور
eastern roll شیوه قیچی در پرش ارتفاع باغلطیدن پس از عبور از میله و فرود روی پا
giant roll تاب
grooved roll غلطک شیاردار
grooved roll نورد شیاردار
hot roll نورد کردن داغ
idle roll غلطک کور
jack roll چرخ چاه
jelly roll رولت
jelly roll نان شیرینی ژله دار ولوله کرده
roll of thunder غرش رعد
roll kitchen اشپزخانه متحرک
roll in point نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
roll axis محور غلطش
roll of honour صورت اسامی کسانی که درجنگ فداکاری کرده اند
bed roll رختخواب پیچ
bed roll خاموت انکادره
blooming roll نورد شمشه
blooming roll دستگاه نوردشمشه
To roll up ones sleeves. آستینهارابالازدن
bottom roll غلطک ماتریسی
break down roll پیش نورد
roughing roll پیش نورد
breaking down roll نورد شکست
To roll up the map. , نقشه را پیچیدن ( تا کردن )
toilet roll دستمالتوالت
spring roll مربوطبهغذایچینی
sausage roll نوعیغذاباسوسیس
bead roll صورت مردگانی که برای ارواح انها فاتحه یادعامیخوانند
backing roll غلطک پشت بند
back up roll غلطک پشت بند
roll of honour لیست افتخار
rock'n'roll رقص راک اندرول
rock'n'roll رقص بحنبان وبچرخان
rock and roll رقص راک اندرول
rock and roll رقص بحنبان وبچرخان
to roll one's eyes <idiom> نشان دادن بی میلی [بی علاقگی] به انجام کاری [اصطلاح مجازی]
hip-roll تیر چوبی نبش
edge-roll ابزار سه ربع گرد
angle-roll ابزار گرد
roll back عمل تنزل دادن
roll up one's sleeves <idiom> سخت تلاش کردن
pancake roll گوشتو...درستمیشود
pancake roll کلوچهایکهباسبزیجاتچینی
roll film فیلملولهای
universal roll برای شکل دادن تیرهای بال پهن معمولابا چهار استوانه دوار نوردمیکنند که به همین نام معروف است
western roll غلطیدن افقی از روی میله
wire roll نوعی سیم خاردار تاشو برای ساختن موانع ضد مکانیزه
roll-calls حاضر و غایب کردن
drum roll ضربات مداوم
drum roll تندزنی
crushing roll غلتکسنگشکن
universal roll نورد یونیورسال
To toss and turn. To roll over. از پهلو به پهلو غلتیدن (درخواب وغیره )
to roll up the enemy line حمله جناحی
to roll a huge snowball گلوله بزرگی از برف درست کردن
intermediate roll stand مقام نورد میانی
roll out the red carpet <idiom> حسابی پذیرایی کردن
arm roll and grapevine بغل رومی
to roll up the enemy line بخط دشمن کردن
roll piercing process روش نورد مایل
roll piercing process فرایند نوردمایل
Roll the blanket round yourself. پتو رابدور خودت بپیچ
center disc roll غلطک دیسکی
center disc roll نورد دیسکی
roll out the red carpet <idiom> برای خوشآمد فرش زیرپای مهمان پهن کردن
leg lift and side roll کنده سرانبون
arm roll and outside leg trip فن ارنج
front headlock and side roll سر زیر بغل با مایه بزکش
fireman's carry and barrel roll یک دست از کمر
double arm roll from front زیر با مایه کلندون
To shake ( swing , roll) ones hips . قر دادن
to call together فراهم اوردن
to be on-call در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
to call in خواستن
to call in صداکردن
to call into being هستی دادن
call صدا زدن
to call in دعوت کردن
call-up دستور ارسال گزارش
to call into being بوجوداوردن
to call in مطالبه کردن
to call off منحرف یامنصرف کردن
call up صدا زدن
to call for خواستن
to call out دادزدن
to call out بلندصداکردن
to call somebody to [for] something از کسی برای چیزی درخواست کردن
to call somebody to [for] something پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
call on <idiom> سرزدن به کسی
call for someone <idiom> آمدن وبردن کسی
to call توجه کسیراجلب کردن
to call up خواستن
to call up احضارکردن
through call مکالمه مستقیم
to call up بخاطراوردن یاداوردن
To call someone. کسی را صدا زدن ؟( صداکردن )
to call together جمع کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com