Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 171 (8 milliseconds)
English
Persian
trailing edge
انتهای تیغه پروانه موتوروغیره
trailing edge
لبه پشتی
trailing edge
لبه فرار
Search result with all words
trailing edge flap
لبهبرجستهپشتیباله
Other Matches
trailing
راهک
trailing
یات استفاده از یک سیستم با یادداشت کردن تراکنشها
trailing
خط ی در امتداد چیزی
trailing
بدنبال کشیدن
trailing
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailing
هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
trailing
دنباله داشتن
trailing
اثرپا باقی گذاردن
trailing
دنباله دار بودن
trailing
طفیلی بودن
trailing
پیشقدم پیشرو
trailing
دنباله
trailing
هدف را تعقیب کنید
trailing
بدنبال حرکت کردن
trailing cable
کابل برق روکش دار
transaction trailing
ایجاد یک فایل کمکی برای پی گیری به روز دراوردن تمام فایلها
trailing zeros
صفرهای پشتی
[دنباله دار]
[ریاضی]
interval trailing
تمرین استقامت و اماده سازی
trailing wheel
چرخ عقب
edge
فرایند یا مداری که با تغییر سطح
edge
سیگنال ساعت و نه خود سطح همسان میشود
edge
تخته مدار چاپ شده که چندین نقط ه تماس روی لبه اش دارد که باعث وارد شده آن در لبه اتصال میشود
edge
اتصال طولانی که حاوی اتصالات فلزی است و اجازه تماس الکتریکی به کارت لبه میدهد
edge
به کار می رود
edge
تیزی
edge
طرف یک شی مسط ح یا سیگنال یا باس ساعت
on edge
<idiom>
خیلی عصبی وخشمگین
have an edge on
<idiom>
سود بردن
inner edge
لبهداخلی
edge
یال لبه
on edge
مشتاق
to take the edge off
کم زور کردن
to take the edge off
سست کردن
on the edge of
درشرف
on edge
بی صبر
edge
دوره
edge
کارت کاغذی که سوراخ هایی دارد روی یک لبه برای نمایش داده
edge
کناره تیزی
edge
نبش
edge
لبه
edge
: کنار
take the edge off
<idiom>
رنجاندن
to edge one's way
[towards something]
[به چیزی]
آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
edge
برندگی
edge
: دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
edge
کناره
edge
لبه دار کردن
edge
لبه اسکی حاشیه صفحه شطرنج
edge
پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
edge
اریب وار پیش رفتن
edge
کم کم پیش رفتن
leading edge
لبه راهنما
edge length
درازای لبه
[ریاضی]
gilt edge
بهترین
edge-shaft
میله ستون لبه
razor edge
لبه تیز
razor edge
دم
razor edge
تیز
razor edge
پشته کوه که تیز باشد
leading edge
اولین لبه کارت پانچ که وارد کارت خوان میشود
leading edge
لبه حمله
gripper edge
کاغذ گیر ماشین چاپ
gilt edge
مقدم درجه اول
straight edge
کشو
leading edge
لبه مقدم
gilt edge
ممتاز
gilt edge
لب طلایی
false edge
قسمت سوم عقبی تیغه سابر
feather edge
لبه نازک
razor edge
موقعیت بحرانی
razor edge
محل افتراق
reference edge
لبه مرجع
fore edge
لبهجلوییکتاب
hob edge
قابگاز
mantle edge
لبهپوسته
notched edge
لبهدندانه
outer edge
لبهبیرونی
tail edge
نوکلبه
upper edge
لبهفوقانی
He is on edge. He is restive.
آرام ندارد (ناراحت است )
I am edge . I am restive.
دلم شور می زند
edge finish
شیرازه بافی
[جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
top edge
لبه فوقانی
straight edge
خط کش
straight edge
لبه مستقیم
straight edge
قد
edge-roll
ابزار سه ربع گرد
straight edge
شمشه
edge-moulding
گچ بری لبه
edge of rug
لبه و حاشیه فرش
tool edge
پخ
on the edge of one's seat
<idiom>
ناآرام بودن
knife edge
لبه کارد
absorption edge
لبه جذب
abutting edge
لبه ضربه گیر
aligning edge
لبه سیستم تشخیص حرف برای محل دهی به متن
aligning edge
لبه هم تراز
band edge
لبه نوار
beaded edge
لبه برگردانده شده
bend on edge
خم کردن لبه ها
betwixt edge
اریب کردن
betwixt edge
یخ اریب
bleeding edge
حاشیه نقشه
bleeding edge
حاشیه مخصوص ثبت اطلاعات حاشیهای
built up edge
لبه مخصوص نصب
change of edge
تغییر حرکت از یک لبه تیغه به لبه دیگر بدون چرخیدن بدن
deckle edge
لبه صاف کاغذ
cutting edge
تیغه برش زنی
cutting edge
تیغه قطع سازی
knife edge
لبه تیز هرچیزی
knife edge
تیغه در
knife edge
لبه چاقو
knife edge
لبه تیغ
knife-edge
لبه کارد
knife-edge
لبه تیز هرچیزی
knife-edge
لبه چاقو
knife-edge
لبه تیغ
knife-edge
تیغه در
cutting edge
لبه برش
cutting edge
تیغه
double the edge
لب گردانیدن
doubled edge
لب گردان
edge beam
تیر کناری
edge notched
لب بریده
edge perforated
با سوراخهای لبهای
edge notched
با بریدگی لبهای
edge stone
سنگ نبش
edge stone
سنگ نبشی
edge perforated
لب سوراخ
edge sharpening
دقیق کردن لبه
edge pressure
فشار لبه
edge set
فشار برروی لبههای اسکی
guide edge
لبه راهنما
edge rope
طناب کناری
edge mill
اسیاب غلطکی
edge fillter
صافی چاکدار
edge stress
تنش تیغه
edge card
یک تخته مدار که دارای قطعات باریک اتصال در طول یک لبه بوده و برای متصل شدن بارابط لبه طراحی شده است
edge zone
ناحیه لبه
edge coated
با روکش لبهای
edge connector
رابط لبه
edge triggered
با رها شدگی لبهای
edge zone
اطراف لبه
edge welding
جوشکاری دورهای
edge weld
جوش لبهای
edge detection
اشکارسازی لبه ها الگوریتمی که با استفاده ازان یک کامپیوتر یا ادم مصنوعی میتواند بفهمد که چه اشیایی را می بیند
edge tool
الت برنده
edge raise
بلندی لبه ورق
edge fillet weld
جوش نواری دورهای
edge punched card
کارت لب منگنه شده
conduction band edge
لبه نوار رسانش
edge cutter/trimmer
لبه بر
bevelled edge weld
جوش درز پیشانی
upper edge of the net
نوار بالای تور والیبال
valence band edge
لبه نوار والانس
leading edge flap
لبهبرجستهباله
plate edge planer
دستگاه تراش ویژه لبههای ورقهای فلزی
bevelled edge square
زاویه حاده
She is worried stiff . She is on edge .
دلش شور می زند ( نگرانی )
leading edge model
IB سازگار است یک میکروکامپیوتر کم هزینه که با کامپیوتر شخصی
leading edge tube
لاستیکلبهپیشتاز
graduated steel straight edge
شینه سنجش
edge cross lap joint
اتصال نیم نیم
bevelled steel straight edge
فولاد کج بر
forward edge of battle area
لبه جلویی منطقه نبرد
She drove me round the edge of water .
جانم را به لب آورد
Lets walk to the edge of water.
بیا تا لب آب قدم بزنیم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com