Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 170 (8 milliseconds)
English
Persian
warp frame
قاب چله
Other Matches
warp
تار
warp
نخ تار
[در طول بافت]
warp
طناب ریسمان
warp
منحرف کردن تاب برداشتن
warp
پیچ دادن
warp
تاب دادن
warp
جا به جا کردن ناو یا لنگر
warp
تاب برداشتن
warp
تاب دار کردن منحرف کردن
warp
ریسمان پیچ و تاب
thick warp
نخ تار کلفت
warp and woof
تار و پود
warp and woof
پایه واساس
warp and woof
بنیان
word warp
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
warp thread
تارشیاری
warp roller
غلتکتار
warp beam
سردار
[قالی]
warp beam
نورد بالا
warp beam
چوب افقی بالای دار
[قالی]
warp patterning
طراحی با تار
[گاه با استفاده از تارهای رنگی و یا تارهای با ظرافت متفاوت از تار جهت بوجود آمدن جلوه های متفاوت در فرش استفاده می شود.]
warp set
[تعداد تارها بر روی چله در واحدهای مشخص از سیستم اندازه گیری]
warp tension
کشش نخ های تار
[میزان کشیدگی نخ های چله در دار که یکنواختی آن در بوجود آمدن فرشی یکنواخت و صاف امری ضروری است.]
warp winder
چله پیچ
warp winder
چله دوان
warp and weft
تار و پود
the warp and ther woof
تاروپود
high warp loom
تارهایطولیبافندگی
low warp loom
کارگاهبافندگیپیشپاافتاده
warp-weighd loom
دارهای وزنی
[این نوع دار در گذشته بیشتر بکار میرفته و در آن انتهای نخ های تار به وزنه های سنگی یا فلزی گره زده می شد.]
warp-loop fringe
ریشه حلقوی
[در قالی همدان]
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread
این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
frame up
دوز وکلک
frame up
توط ئه
frame-up
توط ئه
frame-up
پرونده سازی
frame
قاب کردن
frame up
دسیسه
ox frame
قابی که گوشههای چلیپایی دارد
saw frame
کمان اره
to frame someone
پاپوش درست کردن برای کسی
to frame someone
کسی بیگناه را متهم کردن
K-frame
قاببصورتحرفk
frame
قاب کادر
frame
ساختمان
frame
هیکل حالت موقتی
frame
کنترل هایی
frame
چهارچوب
frame
شاسی
frame
صحنه
frame
پاپوش درست کردن
frame
قواره
frame
قاب چارچوب کمان
frame
دنده عرضی
frame
کالبد
frame
سازه
frame
تنه
frame
باربست
frame
قاب زهوار دور دنده عرضی نرده
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
frame
فریم
frame
بدن
frame
چهارچوب تنه
frame
چارچوب گرفتن طرح کردن
frame
خطای ناشی از یک بیت مشکل دار در فریمی در نوار مغناطیسی
frame
بخشی از حافظه برای ذخیره سازی تصور پیش ز نمایش آن روی صفحه
frame
فرمول
frame
قاب
frame
چارچوب
frame
قاب کردن قاب گرفتن
frame
1-فضایی روی نوار مغناطیسی برای یک کد حرف . 2-بسته داده ارسالی حاوی اطلاعات کنترلی و مسیر
frame
بیان کردن
frame
قاعده
frame
تنظیم کردن
frame
منطق اسکلت
frame
استاتور استخوان بندی
frame
و مرز اطراف فضای پنجره
frame push
اهرم فشاردهنده
frame stile
قالبنردبانی
head of frame
سرقاب
freeze-frame
قاب ایستایی
door-frame
چارچوب در
overhead frame
قالببالایسر
burner frame
سوخت
wire frame
قالبفلزی
adjustable frame
چهارچوب قابل تنظیم
time frame
مدت لازم
burner frame
قالب
time frame
چارچوب زمانی
freeze-frame
قاب ایستا
cold frame
سرما دورکن
box-frame
قاب صندوقی
metal frame
قالبفلزی
to frame an answer
پاسخی را طرح کردن
frame of mind
حالتذهنیفرد
climbing frame
وسیلهایمخصوصبازیکودکان
web frame
قالبشبکهای
warping frame
قالبپیچنده
walking frame
قالبچهارپا
vertical frame
قالبعمودی
frame agreement
توافق اولیه
track frame
قالبشیار
timber frame
قالبچوبی
sill of frame
آستانهقاب
sash frame
حمایلقاب
roller frame
قالبدورانی
portal frame
قالبدرگاهی
frame agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
frame of reference
چهارچوب داوری
frame frequency
بسامد صحنه
frame house
خانهای که کالبدان چوب وپوشش ان تخته باشد خانه چوبی
frame of an apparatus
شاسی
frame of hachsaw
کمان اره چکی
frame of hachsaw
کلاف اره چکی
frame partition
جداگر سازه دار
frame partition
تیغه تیرپایهای
frame partition
تیغه قالبی
claim frame
فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
frame work
چهارچوب
full frame
قاب کامل
beacon frame
فرم مخصوص در پروتکل FDDI که پس از توقف در شبکه ارسال میشود
frame antenna
انتن چارگوش
door frame
چارچوب در
frame-ups
پرونده سازی
frame-ups
توط ئه
window frame
قاب پنجره
window-frame
قاب پنجره
bar frame
تیرک قاب
base frame
چهارچوب زیر دستگاهها
belt frame
اسکلت محیطی بدنه هواپیما
c frame press
پرس با قالب "سی " شکل
casement frame
قاب بازشو
chassis frame
چارچوب شاسی
crane frame
چارچوب جرثقیل
distribution frame
مقسم
machine frame
چارچوب دستگاه
magnet frame
یوغ اهنربایی
page frame
قاب صفحه
piling frame
داربست
provisional frame
ان بخش از بازی بولینگ که گوی موقعی پرتاب شده که بخش قبلی مورد اعتراض است
reference frame
دستگاه مقایسهای
space frame
قاب سه بعدی
spinning frame
چهارچوب یا دستگاه نخ تابی
step frame
استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
to connect to frame
اتصال به بدنه
two light frame
پنجره دو قلو
two light frame
پنجره دوچشمه
picture frame
قاب عکس
page frame
قالب صفحه
plan frame
چارچوب برنامه
mast frame
قاب چهارگوش
main frame
کامپیوتر بزرگ
mirror frame
جعبه اینه
open frame
هر بخش از بازی بولینگ باناتوانی در انداختن تمام میله ها
pack frame
کوله پشتی زین دار
intermediate distribution frame
مقسم میانی
wire frame model
نمایش داده شده با خط وط و منحنی به جای مکانهای توپر یا داشتن فاهر جامد
gap frame press
پرس "سی " شکل
swing frame grinder
دستگاه سنگ زنی نوسان دار
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate.
فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
wood frame construction
ساختمان با استخوانبندی چوبی
track roller frame
قالبگردندهشیاردار
micro to main frame
پیوند ریزکامپیوتر و کامپیوتربزرگ
frame of mind (good or bad)
<idiom>
double frame hobbing machine
دستگاه فرز غلطکی با قاب دوبل
locomotive frame drilling machine
دستگاه مته چارچوب لوکوموتیو
middle rial of door frame
قیدچه
top and bottom rail of door frame
پاسار
sewing: sewing frame
ماشیندوخت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com