Total search result: 203 (37 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
modifies |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
modify |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
modifying |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
|
|
Other Matches |
|
adapt |
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود |
adapts |
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود |
adapting |
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود |
changed |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
change |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
changes |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
changing |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
conversion |
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای |
conversions |
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای |
extension |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
extensions |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
share |
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر |
shares |
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر |
shared |
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر |
enclosing |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
enclose |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
encloses |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
via |
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد |
establishing |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
establishes |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
establish |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
transform |
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر |
transformed |
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر |
transforms |
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر |
transforming |
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر |
to watch something |
مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن] |
pass on <idiom> |
رد کردن چیزی که دیگر |
dependent |
غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست |
interchanges |
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر |
substitution |
جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر |
interchange |
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر |
interchanged |
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر |
interchanging |
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر |
done with <idiom> |
تمام کردن استفاده از چیزی |
to stop somebody or something |
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی] |
affect |
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی |
affects |
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی |
lincense or cence |
مرخص کردن اجازه استفاده از چیزی |
shift |
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر |
shifted |
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر |
shifts |
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر |
conversion |
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند |
conversions |
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند |
to keep pace with something <idiom> |
با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح] |
throw one's weight around <idiom> |
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن |
non return to zero |
سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد |
to portray somebody [something] |
نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن] |
to appreciate something |
قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی] |
correction |
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند |
covet |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
covets |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
coveting |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
think nothing of something <idiom> |
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن |
loops |
دستور با حلقه که دستورات دیگر یا داده را در برنامه تغییر میدهد |
looped |
دستور با حلقه که دستورات دیگر یا داده را در برنامه تغییر میدهد |
loop |
دستور با حلقه که دستورات دیگر یا داده را در برنامه تغییر میدهد |
databases |
تغییر و مدیریت و استفاده از پایگاه داده میدهد. |
database |
تغییر و مدیریت و استفاده از پایگاه داده میدهد. |
change [in something] [from something] |
تغییر [در یا از چیزی] |
modification |
دستوراتی در حلقه که دستورات دیگر یا داده درون برنامه را تغییر میدهد |
to suggest it is appropriate to do so [matter] |
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ] |
see about (something) <idiom> |
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن |
to give up [to waste] something |
ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی] |
restricts |
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده |
restricting |
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده |
restrict |
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده |
enumerated type |
فضای ذخیره سازی داده یا رده بندی با استفاده از اعداد برای نمایش برچسبهای مناسب انتخاب شدنی |
converts |
تغییر چیزی به دیگری |
converted |
تغییر چیزی به دیگری |
converting |
تغییر چیزی به دیگری |
convert |
تغییر چیزی به دیگری |
rezone |
محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن |
lay hands upon something |
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن |
to see something as something [ to construe something to be something] |
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن] |
to regard something as something |
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن] |
bridged |
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر |
bridge |
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر |
bridges |
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر |
to concern something |
مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن] |
modification |
تغییر اعمال شده به چیزی |
moves |
تغییر دادن محل چیزی |
moved |
تغییر دادن محل چیزی |
movement |
تغییر دادن محل چیزی |
move |
تغییر دادن محل چیزی |
lose |
نداشتن چیزی دیگر پس از این |
to p on one thing to another |
چیزی را به چیز دیگر انداختن |
loses |
نداشتن چیزی دیگر پس از این |
to depict somebody or something [as something] |
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن] |
use |
استفاده از چیزی |
use [of something] |
استفاده [از چیزی] |
uses |
استفاده از چیزی |
shakedown [of something] [American English] |
تغییر پایه سیستم کاری [چیزی] |
completing |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
completes |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
exchange |
دادن چیزی به جای چیز دیگر |
intruder |
قرار دادن چیزی در چیز دیگر |
complete |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
completed |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
intruders |
قرار دادن چیزی در چیز دیگر |
exchanges |
دادن چیزی به جای چیز دیگر |
She turned the conversation to another subject. |
او [زن] موضوع را [به چیزی دیگر] عوض کرد. |
exchanged |
دادن چیزی به جای چیز دیگر |
exchanging |
دادن چیزی به جای چیز دیگر |
to scramble for something |
هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی] |
fall out of use <idiom> |
از چیزی استفاده نکردن |
uses |
روش استفاده از چیزی |
use |
روش استفاده از چیزی |
adjustments |
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند |
adjustment |
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند |
carried |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
carries |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
carrying |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
alternatives |
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد |
inclusive |
چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود |
changer |
وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند |
carry |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
superimposing |
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر |
alternative |
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد |
substitute |
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر. |
substituted |
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر. |
superimpose |
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر |
substituting |
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر. |
superimposes |
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر |
security blanket <idiom> |
استفاده از چیزی برای راحتی |
have dibs on <idiom> |
درخط استفاده از چیزی بودن |
approval |
توافق برای استفاده از چیزی |
factors |
چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد |
factor |
چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد |
rectifies |
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی |
rectified |
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی |
sleep on it <idiom> |
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن |
rectify |
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی |
disposable |
چیزی که پس از استفاده دور انداخته میشود |
peaking |
زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد |
peaks |
زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد |
to store up something |
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده |
peak |
زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد |
to lose track [of] |
فراموش کنند [یا دیگر ندانند] که شخصی [چیزی] کجا است |
screen |
محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود |
screening, screenings |
محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود |
screens |
محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود |
screened |
محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود |
direction |
دستوراتی که نحوه استفاده از چیزی را نشان می دهند |
supersedes |
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است |
superseding |
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است |
superseded |
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است |
supersede |
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است |
resource |
گرافیکی که مفید هستند یا توسط چیزی استفاده می شوند |
adjusts |
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند |
adjusting |
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند |
adjust |
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند |
enquiry |
تقاضا برای داده یا اطلاع از وسیله یا پایگاه داده . دستیابی به داده در حافظه کامپیوتر بدون تغییر داده |
information [on] about somebody] [something] |
داده ها [در باره کسی یا چیزی] |
subschema |
زیرمجموعه با تغییر شکل دیدگاه منطقی از شمای پایگاه داده که مورد نیاز برنامه کاربردی استفاده کننده بخصوصی میباشدزیرشمای |
a dead language <idiom> |
زبان مرده و منقرض شده [زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.] |
relevance |
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند |
replaced |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
replace |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
pushes |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
replaces |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
push |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
pushed |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
replacing |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
query |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
queried |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
querying |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
queries |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
to esteem somebody or something [for something] |
قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ] |
controls |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
to hang over anything |
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن |
controlling |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
to pass by any thing |
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن |
control |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
lengths |
طول چیزی تعداد داده ها در یک متغیر یا لیست |
length |
طول چیزی تعداد داده ها در یک متغیر یا لیست |
allottee |
کسیکه چیزی باو اختصاص داده شده |
appreciated |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
appreciate |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
rates |
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی |
appreciating |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
to regard somebody [something] as something |
کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن |
rate |
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی |
appreciates |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
labels |
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس |
label |
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس |
labelled |
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس |
labeling |
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس |
to mind somebody [something] |
اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن] |
graphical |
مربوط به چیزی که گرافیکی نشان داده شده است |
transitions |
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر |
transition |
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر |
fix |
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی |
fixes |
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی |
Make sure you give it back. |
حتما [آن چیز را] به من برگردانید. [چیزی که به کسی قرض داده می شود.] |
fence [around / between something] |
حصار [دور چیزی] [بین چیزی] |
to wish for something |
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن |
screw up <idiom> |
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی |
fence [around / between something] |
نرده [دور چیزی] [بین چیزی] |
how about <idiom> |
برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود |
full |
انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب |