Total search result: 206 (15 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
to look for anything |
منتظر چیزی شدن |
to look forward to something |
منتظر چیزی شدن |
|
|
Search result with all words |
|
mark time <idiom> |
منتظر وقوع چیزی بودن |
to look forward to something |
با خوشحالی منتظر چیزی شدن |
to feverishly look forward to something |
با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن |
to look forward to something excitedly |
با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن |
Other Matches |
|
standby |
منتظر عملیات ماندن منتظر باشید |
standbys |
منتظر عملیات ماندن منتظر باشید |
caretaker status |
وضعیت منتظر استفاده تاسیسات ذخیره تاسیسات منتظر اشغال |
wistful |
منتظر |
expectant of |
منتظر |
waiters |
منتظر |
inexpectant |
نا منتظر |
waiter |
منتظر |
trray |
منتظر |
anticipatory |
منتظر |
anticipator |
منتظر |
anticipant |
منتظر |
waiting |
منتظر |
awaits |
منتظر بودن |
to look out |
منتظر بودن |
awaiting |
منتظر بودن |
await |
منتظر بودن |
awaited |
منتظر بودن |
trray |
منتظر شدن |
abhide |
منتظر بودن |
on deck |
دونده منتظر نوبت |
to wait for any one |
منتظر کسی شدن |
hold one's horses <idiom> |
باصبوری منتظر ماندن |
hang about |
در نزدیکی منتظر بودن |
sweat out <idiom> |
با دلواپسی منتظر بودن |
less than release unit |
یکان منتظر حمل |
hold breath |
منتظر یک اتفاق بودن |
i pause for a reply |
منتظر پاسخ هستم |
i await you |
منتظر شما هستم |
we watched for his arrival |
منتظر ورود او شدیم یا بودیم |
bide one's time <idiom> |
صبورانه منتظر فرصت بودن |
lie over |
متمایل بودن منتظر ماندن |
expected |
انتظار داشتن منتظر بودن |
expecting |
انتظار داشتن منتظر بودن |
awaits |
منتظر شدن انتظار داشتن |
abides |
منتظر شدن وفا کردن |
abided |
منتظر شدن وفا کردن |
stick around <idiom> |
همین دوروبر منتظر ماندن |
expect |
انتظار داشتن منتظر بودن |
await |
منتظر شدن انتظار داشتن |
abide |
منتظر شدن وفا کردن |
awaiting |
منتظر شدن انتظار داشتن |
to wait for a favorable opportunity |
منتظر یک فرصت مطلوب بودن |
expects |
انتظار داشتن منتظر بودن |
awaited |
منتظر شدن انتظار داشتن |
sleeping |
وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است |
sleeps |
وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است |
sleep |
وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است |
I'm looking forward to seeing you again. |
منتظر دیدار دوباره شما هستم. |
wait |
چشم براه بودن منتظر شدن |
waited |
چشم براه بودن منتظر شدن |
job |
شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است |
waits |
چشم براه بودن منتظر شدن |
jobs |
شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است |
he made me wait |
مرا منتظر یا معطل نگاه داشت |
ready |
که منتظر است تا قابل استفاده شود |
readies |
که منتظر است تا قابل استفاده شود |
cool one's heels <idiom> |
به علت بی ادبی دیگران منتظر ماندن |
readying |
که منتظر است تا قابل استفاده شود |
readied |
که منتظر است تا قابل استفاده شود |
I'm looking forward to your next email. |
من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم. |
readied |
خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است |
To stand someone up . |
کسی را قال گذاشتن ( منتظر ؟ معطل گذاردن ) |
Do you think it advisable to wait here |
آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم |
readies |
خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است |
ready |
خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است |
readying |
خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است |
task |
ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش |
queueing |
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند |
tasks |
ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش |
I'm really looking forward to the weekend. |
من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم. |
queued |
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند |
queues |
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند |
queue |
صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند |
queues |
لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها |
queueing |
لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها |
queue |
لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها |
queued |
لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها |
Time and tide wait for no man . <proverb> |
زمان و جریان آب هرگز منتظر کسى نمى مانند. |
it will pay to wait |
به منتظر شدنش نمیارزد صبر کردنش ارزش دارد |
I very much look forward to meeting you soon. |
من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم. |
to concern something |
مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن] |
answered |
مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط |
answering |
مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط |
demanded |
پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن |
answers |
مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط |
answer |
مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط |
demand |
پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن |
demands |
پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن |
queues |
صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند |
buffer |
فضایی موقت ذخیره سازی برای دادهای که منتظر پردازش است |
sequential access |
صف بلاکهای منتظر برای پردازش , که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی میشود |
queue |
صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند |
queued |
صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند |
queued |
مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند |
queueing |
صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند |
queues |
مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند |
queueing |
مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند |
queue |
مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند |
to watch something |
مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن] |
qsam |
صف بلاکهای منتظر برای پردازش که با استفاده روش دستیابی تربیتی بازیابی میشود |
inputted |
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید |
input |
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید |
contention |
سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود |
contentions |
سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود |
to stop somebody or something |
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی] |
enclosing |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
encloses |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
to appreciate something |
قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی] |
enclose |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
relevance |
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند |
hold |
بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله |
hold |
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا توسط عمل قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هستیم از صفحه کلید یا وسیله |
holds |
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا توسط عمل قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هستیم از صفحه کلید یا وسیله |
holds |
بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله |
queried |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
modifies |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
replaced |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
modifying |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
replace |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
modify |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
pushes |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
replacing |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
query |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
queries |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
querying |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
replaces |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
push |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
via |
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد |
pushed |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
to esteem somebody or something [for something] |
قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ] |
to pass by any thing |
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن |
to hang over anything |
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن |
correction |
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند |
coveting |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
covet |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
covets |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
controls |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
establish |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
controlling |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
establishing |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
control |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
establishes |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
job |
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند |
jobs |
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند |
think nothing of something <idiom> |
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن |
to regard somebody [something] as something |
کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن |
rate |
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی |
rates |
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی |
appreciate |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
appreciating |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
appreciates |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
appreciated |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
deadlines |
منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر |
deadline |
منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر |
extension |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
extensions |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
looped |
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود |
loop |
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود |
loops |
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود |
screw up <idiom> |
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی |
changing |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
fence [around / between something] |
نرده [دور چیزی] [بین چیزی] |
see about (something) <idiom> |
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن |
fence [around / between something] |
حصار [دور چیزی] [بین چیزی] |
change |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
changes |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
changed |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
to wish for something |
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن |
to give up [to waste] something |
ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی] |
to portray somebody [something] |
نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن] |
look out |
منتظر بودن گوش به زنگ بودن |
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . |
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] . |
recognition |
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای .. |
to blame somebody for something |
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه] |
require |
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی |
requiring |
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی |
insert |
قرار دادن چیزی در چیزی |
inserting |
قرار دادن چیزی در چیزی |
inserts |
قرار دادن چیزی در چیزی |
resists |
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی |
resisting |
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی |
resisted |
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی |
resist |
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی |
required |
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی |
to paint something [with something] |
چیزی را [با چیزی] رنگ زدن |
to lean something against something |
چیزی را به چیزی تکیه دادن |
requires |
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی |
look for |
منتظر بودن درجستجو بودن |
(a) case in point <idiom> |
مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند |
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> |
کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره] |
wait state |
1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد |
wait condition |
1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد |
casual detachment |
یکان جدا شده و منتظر دستوریا ماموریت قسمت جدا شده |
carriers |
پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت |
carrier |
پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت |
to regard something as something |
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن] |
to see something as something [ to construe something to be something] |
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن] |
lay hands upon something |
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن |
to depict somebody or something [as something] |
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن] |