English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
microprocessor واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
microprocessors واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
Other Matches
externals که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
external که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
part عنصر اصلی
circular لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
circulars لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
list لیستی که هر عنصر حاوی داده و آدرس عنصر بعدی در لیست باشد
chain لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
chains لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
atoms کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
atom کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
microprocessors ریزپردازنده
microprocessor ریزپردازنده
intel 0 sx ریزپردازنده SX 68308
microprocessing unit واحد ریزپردازنده
bit slice processor روش معماری ریزپردازنده ها
cp/m سیستم عامل برای ریزپردازنده
mpu واحد ریزپردازنده Unit icroProcessor
microdevice وسیله بسیار کوچک مثل ریزپردازنده
motorola سازنده تجهیزات الکترونیکی شامل ریزپردازنده ها
cp/m برنامه کنترل برای ریزپردازنده icrocomputers
dual دو واحدی
five unit code کد پنج واحدی
VL local bus مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
VL bus مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
pl/m زبان برنامه نویسی سطح بالا مشتق شده از pl/1 برای استفاده در ریزپردازنده ها
airlift control element عنصر کنترل ترابری هوایی عنصر کنترل حمل و نقل هوایی
pipelines زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
pipeline زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
processor ریزپردازنده جدا در سیستم که حاوی توابع خاصی تحت کنترل پردازنده مرکزی است
desalination plant واحدی جهت گرفتن املاح
arbitration ن می سازد
fathoming واحدی از عمق اب برابر با صد و هشتادسانتی متر
fathoms واحدی از عمق اب برابر با صد و هشتادسانتی متر
fathom واحدی از عمق اب برابر با صد و هشتادسانتی متر
fathomed واحدی از عمق اب برابر با صد و هشتادسانتی متر
modular accounting package برنامه پیش نوشته حسابداری واحدی
facsimile transceiver واحدی برای انتقال و دریافت الکترونیکی
cadres واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
cadre واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
neper واحدی که نسبت اسکالر دوجریان را نشان میدهد
store واحدی در سیستم کامپیوتری برای ذخیره اطلاعات
storing واحدی در سیستم کامپیوتری برای ذخیره اطلاعات
Intel شرکتی که اولین ریزپردازنده موجود را ساخت . و نیز پردازنده هایی ساختند که در IBMPC و کامپیوترهای سازگار استفاده میشود
Vegetables dont agree (disagree)with me . سبزیجات به من نمی سازد
decibels واحدی برای اندازه گیری شدت وضعف صدا
comprehensive job کاری که کلیه اجزا ان در رشته واحدی مجتمع شود
decibel واحدی برای اندازه گیری شدت وضعف صدا
posts وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
post- وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
post وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
decibel واحدی که نسبت بین دو مقدار الکتریسیته یاصوت را بیان میکند
decibels واحدی که نسبت بین دو مقدار الکتریسیته یاصوت را بیان میکند
posted وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
perplexingly چنانکه گیج یا حیران سازد
acres واحدی برای مساحت سطح زمین برابر 7404 متر مربع
acre واحدی برای مساحت سطح زمین برابر 7404 متر مربع
palliatives مسکن دارویی که موقتاناخوشی ای راسبک سازد
She fabricates them. she makes them up . اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
palliative مسکن دارویی که موقتاناخوشی ای راسبک سازد
A happy heart makes a blooming visage. <proverb> قلب شاد,چهره را بشاش مى سازد .
cylinder block بلوک واحدی که سیلندرهای یک موتور پیستونی خطی که با مایع خنک مشوند رادربرمیگیرد
camera lucida دستگاهی که تصویری رابزرگ کرده و منعکس می سازد
lady killer مردیکه زنها راباسانی شیفته خود می سازد
nibbled به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود
nibbles به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود
nibbling به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود
nibble به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود
compound مدار یا تابع منط قی که از چندین ورودی که خروجی می سازد
compounded مدار یا تابع منط قی که از چندین ورودی که خروجی می سازد
concentrator گرهای که دسترسی را از یک یا چند ایستگاه به شبکه ممکن می سازد
compounds مدار یا تابع منط قی که از چندین ورودی که خروجی می سازد
masters سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
master سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
mastered سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
master data file پرونده مشخصات اصلی امادنظامی پروند خصوصیات اصلی اماد
acciaccatura نت سریعی که نیم پرده کوتاه تر ازنت اصلی است وقبل از نت اصلی نواخته میشود
platforms نوع استاندارد سخت افزار که محدوده مشخص از کامپیوترها را می سازد
beginnings بخشی از ماده که شروع ناحیه ضبط یک نوار مغناطیسی را می سازد
beginning بخشی از ماده که شروع ناحیه ضبط یک نوار مغناطیسی را می سازد
platform نوع استاندارد سخت افزار که محدوده مشخص از کامپیوترها را می سازد
prohibitive tax مالیات گزافی که صدور یاورود کالا را غیر ممکن می سازد
hardware دیسکها و مکانیزم هایی که یک کامپیوتر و وسایل جانبی آنرا می سازد
on board که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
dip Package Line in Dual وسیلهای که روی ان یک مدار مجتمع نصب میشود بسته درون برنامه دو واحدی
dips Package Line in Dual وسیلهای که روی ان یک مدار مجتمع نصب میشود بسته درون برنامه دو واحدی
rom کدی که توابع Bios را می سازد که در قطعه ROM ذخیره شده اند.
clearance fit اتصالی که در ان حدود دوعضو جفت شونده همیشه مونتاژ را محکم می سازد
symbolically برنامه رفع اشکال که نمایش نشانهای متغیرها و محل ها را هم ممکن می سازد
symbolic برنامه رفع اشکال که نمایش نشانهای متغیرها و محل ها را هم ممکن می سازد
channelled اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
channeling اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
channeled اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
power fail restart سهولتی که یک کامپیوتر راقادر می سازد تا پس از قطع برق به عملیات عادی خودبرگردد
Floret [rosette] [طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
channels اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
channel اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
staple جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
stapling جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
first generation computer کپی اصلی تصویر یا متن اصلی
stapled جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
main guard نیروی جلودار اصلی حفاظ اصلی
generations کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
generation کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
initial reserves ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
prototypic وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
prototypal وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
cycle stealing ناتوان سازد و پس ازان حافظه داخلی کامپیوتر دراختیار دستگاه قرار گیرد چرخه دزدی
wats Service Telephone WidaArea سرویسی که تعدادنامحدودی از مکالمات را درناحیهای وسیع از یک نقطه به هر مکان مجاز می سازد
Internet می را می سازد که اینترنت و اتصالات فروش را آماده میکند تا کاربران خصوصی به آنها دسترسی داشته باشند
super- پیشرفت در سیستم نمایش گرافیکی استاندارد VGAکه renolution تا x پیکسل با میلیون ها رنگ را ممکن می سازد
Cambridge ring استاندارد شبکه محلی برای وصل کردن چندین وسیله و کامپیوتر در یک اتصال حلقهای می سازد
expanded memory system ابزاری که حافظه اضافی در IBM PC قرار دارد را مدیریت میکند و برای برنامه ها آماده استفاده می سازد
appleline IB تبادل اطلاعات کندرا قادر می سازد تا باکامپیوترهای بزرگ شرکت یک دستگاه سخت افزاری که ریزکامپیوتر ACINTOSH
ten key pad مجموعهای مجزا از کلیدهای شماره گذاری شده از 0 تا 9روی یک صفحه کلید که واردکردن عدد را اسان می سازد
mainstays مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
mainstay مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
anastylosis [واژه ای برای ساختار دوباره سازی ساختمان با مواد اصلی و بر طبق سیستم ساختار اصلی]
base camp پایگاه اصلی کمپ اصلی
master file فایل اصلی پرونده اصلی
fundamental unit یکای اصلی واحد اصلی
base unit یکای اصلی واحد اصلی
expansion slots شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
syynostosis ترکیب دو استخوان وتکمیل استخوان واحدی
components عنصر
element عنصر
component عنصر
isomeric هم عنصر
member عنصر
members عنصر
masurium عنصر 34
agents عنصر
elements عنصر
agent عنصر
matters بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
mattering بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
mattered بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
matter بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
DIMM سیستم مرتب کردن قط عات حافظه RAM در دوطرف کارت کوچک که قابل درج روی تخته اصلی کامپیوتر است تا حافظه اصلی بروز شود
dual حافظه با دو مجموعه از داده و خط وط حافظه که ارتباطات بین CPU ها را ممکن می سازد
weaklings سست عنصر
aqueous element عنصر ابی
weakling سست عنصر
code element عنصر رمز
biotic element عنصر زیستی
titanium عنصر فلزی
elements عنصر اساس
weak-kneed سست عنصر
weak kneed سست عنصر
elements عنصر عملیاتی
chemical element عنصر شیمیایی
active element عنصر عامل
acid forming element عنصر اسیدساز
element عنصر اساس
active element عنصر فعال
abiotic element عنصر نازیوه
acid forming element عنصر اسیدی
accommpanying element عنصر همراه
abundant element عنصر فراوان
active element عنصر کنشی
element عنصر عملیاتی
absorbing element عنصر جذب
abiotic element عنصر بیجان
ingredients عنصر سازنده
ingredient عنصر سازنده
alloying agent عنصر الیاژی
alloying element عنصر الیاژی
alloying element عنصر الیاژ
stop element عنصر ایست
processing element عنصر پردازشی
service element عنصر اداری
inverse element عنصر وارون
print element عنصر چاپ
primitive element عنصر اولیه
picture element عنصر تصویر
electronic element عنصر الکترونیکی
wallydraigle سست عنصر
disafected person عنصر نامطلوب
transition element عنصر واسطه
tracer element عنصر ردیاب
identity element عنصر یکسانی
tactical element عنصر تاکتیکی
trace element عنصر کم مقدار
guest element عنصر کم مقدار
start element عنصر شروع
signal element عنصر علامتی
thermocouple عنصر حرارتی
threshold element عنصر استانهای
shunt element عنصر موازی
passive element عنصر غیرعامل
primordial element عنصر ازلی
cryotron عنصر برودتی
data element عنصر داده
coupling element عنصر پیوست
logic element عنصر لاجیک
coupling element عنصر اتصال
delay element عنصر تاخیری
minor constituent عنصر فرعی
minor constituent عنصر جزئی
Elementarism عنصر نگری
logic element عنصر منطقی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com