Total search result: 201 (15 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
Do you have anything cheaper? |
آیا چیزی ارزانتر دارید؟ |
|
|
Other Matches |
|
Do you have any special rates? |
آیا نرخهای ارزانتر دارید؟ |
Are there any special fares? |
آیا قیمت ارزانتر هم دارید؟ |
Do you have anything quieter? |
آیا چیزی ساکت تر دارید؟ |
Do you have anything bigger? |
آیا چیزی بزرگتر دارید؟ |
Do you have anything better? |
آیا چیزی بهتر دارید؟ |
Do you have nothing to declare? |
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟ |
cheaper |
ارزانتر |
If anything ,it is more expensive. |
اگر گرانتر نباشد مسلما" ارزانتر نیست |
bears |
تا شاید در مدت اجل بتواند همان کالا را به قیمت ارزانتر بخرد |
bear |
تا شاید در مدت اجل بتواند همان کالا را به قیمت ارزانتر بخرد |
bears |
سلف فروشی سهام اوراق قرضه در بورس بقیمتی ارزانتر از قیمت واقعی |
bear |
سلف فروشی سهام اوراق قرضه در بورس بقیمتی ارزانتر از قیمت واقعی |
comparative cost |
اصل تخصص کشورها درتولید کالاهایی که ان را ازدیگر ممالک ارزانتر ومرغوبتر تهیه می کنند |
dumping |
فروش کالا در بازار خارج به قیمتی ارزانتر از بازار داخل |
fractional T |
روش تقسیم فرفیت از خط ارتباطی T با نرخ مگابیت در ثانیه به کانالهای کوچکتر کیلوبایت در ثانیه که مناسب تر و ارزانتر برای استفاده مشتری هستند |
what have you to say? |
چه فرمایشی دارید |
youmay well ask |
حق دارید بپرسید |
what news |
خبرتازه چه دارید |
What is your relationship? |
با هم چه نسبتی دارید ؟ |
It is very kind of you . |
لطف دارید |
what have you to say? |
چه حرفی دارید |
something is wrong with you |
یک کسالتی دارید |
you've |
شما دارید |
what is your preference |
کدام را میل دارید |
have you anything more to say |
دیگرفرمایشی یاحرفی دارید |
Please do not hang up! |
گوشی را نگه دارید! |
What vegetables do you have? |
چه سبزی هایی دارید؟ |
Do you have any stamps? |
آیا تمبر دارید؟ |
You have my home address. |
شما آدرس من را دارید. |
What would you like to drink? |
نوشیدنی چه میل دارید؟ |
As you are well informed… |
همانطور که اطلاع دارید |
what about your brother? |
از برادرتان چه خبر دارید |
what news |
چه خبر تازه دارید |
How old are you?Whats your age ? |
چند سال دارید ؟ |
Hold the line, please! |
لطفا گوشی را نگه دارید! |
Do you have a street map? |
آیا نقشه خیابانها را دارید؟ |
Where do you come from ? |
اهل کجاهستید ( یا چه ملیتی دارید) ؟ |
Which bank do you bank with? |
در کدام بانک حساب دارید؟ |
Stop here, please. |
لطفا همینجا نگه دارید. |
Do you have any vacancies? |
آیا اتاق خالی دارید؟ |
how old are you |
چندسال دارید چندساله هستید |
Dont mention it . You are welcome. |
اختیار دارید (درمقام تعارف ) |
what say you to a cinema? |
در باره سینما چه عقیده دارید |
Do you have any fresh fruit? |
آیا میوه تازه دارید؟ |
ask him if he likes to go |
از او بپرسید "میل دارید بروید یا نه " |
keep the fire in |
اتش را روشن نگاه دارید |
SX |
نوعی قطعه پردازنده که از پردازنده یا پایهای نشات گرفته است که تولید و خرید آن ارزانتر است |
Thank you, I appreciate it. |
خیلی ممنون.شما لطف دارید. |
what is the latest |
خبر تازه چه دارید اخرین خبرچیست |
how do you like it |
ایا میل دارید یا ندارید تا چه اندازه |
i have as many books as you |
کتاب شما دارید منهم دارم |
Do you have any more luggage? |
آیا چمدان یا بار دیگری دارید؟ |
where do you live |
کجا زندگی می کنید یا منزل دارید |
keep up your french |
زبان فرانسه راهمانقدرکه میدانیدنگاه دارید |
who are your reference? |
چه اشخاصی را دارید که شمارا معرفی کنند |
Do you have a hotel guide? |
آیا دفترچه راهنمای هتل را دارید؟ |
Do you have nothing to declare? |
آیا کالای گمرکی همراه دارید؟ |
Shall wd go for awalk ? shall we go and stretch our legs . |
میل دارید قدری قدم بزنیم ؟ |
Any objections ? |
فرمایشی بود ؟ ( ایراد یا اعتراضی دارید ) |
Do you have ... for diabetics? |
آیا شما ... برای بیماران قند دارید؟ |
Do you have a room with a better view? |
آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟ |
If there is a reason for complaint, please contact ... |
اگر شکایتی دارید، لطفا با ... تماس بگیرید. |
Do you have some change for the parking meter? |
آیا شما پول خرد برای پارکومتر دارید؟ |
Is there train running on time? |
آیا قطاری که به موقع رفت و برگشت کند دارید؟ |
Would you care for a cup of coffee? |
آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟ |
You're improving. <idiom> |
دارید بهتر می شوید [در انجام کارتان] [اصطلاح روزمره] |
to concern something |
مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن] |
to watch something |
مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن] |
goals |
1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است |
goal |
1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است |
repeat |
تعداد دفعاتی که یک حرف وارد صفحه نمایش میشود در صورتی که یک کلید ازصفحه کلید را پایین نگه دارید |
repeats |
تعداد دفعاتی که یک حرف وارد صفحه نمایش میشود در صورتی که یک کلید ازصفحه کلید را پایین نگه دارید |
to stop somebody or something |
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی] |
to appreciate something |
قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی] |
enclosing |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
enclose |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
relevance |
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند |
encloses |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
replacing |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
replace |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
replaces |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
replaced |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
via |
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد |
modifying |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
push |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
query |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
pushed |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
querying |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
queried |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
modify |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
modifies |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
queries |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
pushes |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
to esteem somebody or something [for something] |
قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ] |
what is your name |
نام شما چیست چه نام دارید |
covet |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
covets |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
coveting |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
controls |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
to pass by any thing |
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن |
to hang over anything |
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن |
correction |
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند |
establishing |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
controlling |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
control |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
establishes |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
establish |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
rates |
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی |
to regard somebody [something] as something |
کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن |
rate |
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی |
appreciating |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
appreciates |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
think nothing of something <idiom> |
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن |
appreciated |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
appreciate |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
extensions |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
extension |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
changed |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
change |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
fence [around / between something] |
نرده [دور چیزی] [بین چیزی] |
to give up [to waste] something |
ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی] |
fence [around / between something] |
حصار [دور چیزی] [بین چیزی] |
changes |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
see about (something) <idiom> |
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن |
screw up <idiom> |
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی |
changing |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
to wish for something |
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن |
to portray somebody [something] |
نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن] |
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . |
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] . |
recognition |
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای .. |
to blame somebody for something |
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه] |
insert |
قرار دادن چیزی در چیزی |
inserting |
قرار دادن چیزی در چیزی |
requiring |
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی |
to lean something against something |
چیزی را به چیزی تکیه دادن |
resist |
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی |
resisted |
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی |
resisting |
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی |
resists |
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی |
require |
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی |
inserts |
قرار دادن چیزی در چیزی |
requires |
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی |
required |
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی |
to paint something [with something] |
چیزی را [با چیزی] رنگ زدن |
(a) case in point <idiom> |
مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند |
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> |
کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره] |
lay hands upon something |
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن |
to see something as something [ to construe something to be something] |
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن] |
to regard something as something |
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن] |
to depict somebody or something [as something] |
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن] |
to scramble for something |
هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی] |
assignment [of something] [to something] |
گمارش [به چیزی] [از چیزی] |
assignment [of something] [to something] |
ارجاع [به چیزی] [از چیزی] |
assignation [of something] [to something] |
ارجاع [به چیزی] [از چیزی] |
assignation [of something] [to something] |
برگماشت [به چیزی] [از چیزی] |
assignation [of something] [to something] |
گمارش [به چیزی] [از چیزی] |
assignment [of something] [to something] |
انتساب [به چیزی] [از چیزی] |
assignation [of something] [to something] |
تعیین [به چیزی] [از چیزی] |
assignation [of something] [to something] |
انتساب [به چیزی] [از چیزی] |
assignment [of something] [to something] |
برگماشت [به چیزی] [از چیزی] |
assignation [of something] [to something] |
واگذاری [به چیزی] [از چیزی] |
assignment [of something] [to something] |
واگذاری [به چیزی] [از چیزی] |
assignment [of something] [to something] |
تعیین [به چیزی] [از چیزی] |
sleep on it <idiom> |
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن |
stuck on <idiom> |
دیوانه چیزی شدن ،عاشق چیزی شدن |
rectify |
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی |
phases |
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی |
to have something in reserve |
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن |
something like 00 rials |
سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال |
long for |
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن |
phase |
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی |
phased |
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی |
rectifies |
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی |
rectified |
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی |
continue |
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید |
continues |
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید |
to mind somebody [something] |
اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن] |
fix |
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی |
fixes |
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی |
indigence |
بی چیزی |
aught |
چیزی |
light purse |
بی چیزی |
to poke a hole in any thing |
چیزی را |
something |
یک چیزی |
something |
چیزی |
anything |
چیزی |
destitution |
بی چیزی |
inlaying |
در چیزی کارگذاشتن |
to be involved in something |
با چیزی درگیربودن |
fiddled |
ور رفتن به چیزی |
inlay |
در چیزی کارگذاشتن |
To go after something. |
پی چیزی رفتن |
The point is that… |
چیزی که هست |
to abstain from something |
پرهیزکردن [از چیزی] |
inlays |
در چیزی کارگذاشتن |
To discover (realize, assess) something. |
به چیزی پی بردن |
position |
محل چیزی |
hold by |
به چیزی چسبیدن |
he has nothing of his own |
چیزی ندارد |
spiel |
از چیزی دم زدن |