English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (26 milliseconds)
English Persian
maintain ابقا کردن ادامه دادن
maintained ابقا کردن ادامه دادن
maintains ابقا کردن ادامه دادن
Other Matches
hold over به تصرف ملک ادامه دادن ادامه دادن
pick up <idiom> ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
extends ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extend ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extending ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
retaining ابقا کردن
retained ابقا کردن
retain ابقا کردن
retains ابقا کردن
extends ادامه دادن
go along <idiom> ادامه دادن
reopen ادامه دادن
furthers ادامه دادن
take up ادامه دادن
continues ادامه دادن
reopened ادامه دادن
reopening ادامه دادن
extending ادامه دادن
to take up ادامه دادن
keep on ادامه دادن
extend ادامه دادن
continue ادامه دادن
reopens ادامه دادن
to continue ادامه دادن
carry on ادامه دادن
furthered ادامه دادن
keeps ادامه دادن
bring on ادامه دادن
further ادامه دادن
hang on <idiom> ادامه دادن
hold on ادامه دادن
to follow ادامه دادن
to drag on or out ادامه دادن
go on <idiom> ادامه دادن
to keep on ادامه دادن
hold good <idiom> ادامه دادن
keep up <idiom> ادامه دادن
furthering ادامه دادن
run on ادامه دادن
to carry on ادامه دادن
keep ادامه دادن
carry-on ادامه دادن
to follow up ادامه دادن قوت دادن
to set on با زور ادامه دادن
keep the home fires burning <idiom> اجازه ادامه دادن
bide بکاری ادامه دادن
to press ahead with با زور ادامه دادن
dashed مسیری را ادامه دادن
thwart ادامه دادن یا کشیدن
dwell at اتش را ادامه دادن
live on بزندگی ادامه دادن
inability to box ناتوان از ادامه دادن
thwarted ادامه دادن یا کشیدن
dashes مسیری را ادامه دادن
dwell at به تیراندازی ادامه دادن
continuation عمل ادامه دادن
dash مسیری را ادامه دادن
hang on ادامه دادن دوام داشتن
run دوام یافتن ادامه دادن
keep up with <idiom> به شکل قبل ادامه دادن
runs دوام یافتن ادامه دادن
stick it out <idiom> طاقت آوردن ،ادامه دادن
maintrain ادامه دادن عقیده داشتن
to rumble on [British E] ادامه دادن به شکایت پر سرو صدا
border break ادامه دادن اطلاعات نقشه تا حاشیه ان
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
pull off باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
run on ادامه دادن متن بدون توقف
let (something) ride <idiom> ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
to continue one's progress پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
carry one's bat تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
increment افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
increments افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
retention ابقا ضبط
retention period دوره ابقا
enjambment دنبالهء سخنی رادرشعریابیت بعدی ادامه دادن دنباله سطری رابه سطردیگرکشیدن
continues ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
To stay the course . تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
sustains پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustain پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustained پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
robustness توانایی سیستم برای ادامه کار کردن حتی با وجود خطا در حین اجرای برنامه
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
lock on قفل کردن توپ روی هدف هنگام تعقیب ادامه مستمرتعقیب هدف
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
quamdiu bene se gesserit تا زمانیکه تخلفی نکند منظور برقرار کردن حق انتفاع است برای کسی به این شرط که تا از شروط عقدتخلف نکند تصرفش ادامه داشته باشد
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
resumption ادامه
continuation line خط ادامه
going on ادامه
continuance ادامه
continuation ادامه
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
discontinuance عدم ادامه
discontinuing ادامه ندادن
continuation card کارت ادامه
discontinue ادامه ندادن
continue statement حکم ادامه
duration مدت ادامه
continuative ادامه دهنده
discontinued ادامه ندادن
continuant ادامه دهنده
continuable قابل ادامه
over run ادامه به کاردادن
discontinuation عدم ادامه
for a continuance برای ادامه
to run on ادامه داشتن
discontinues ادامه ندادن
contd مخفف ادامه یافته
time in ادامه بازی پس از توقف
sustaining نگهدارنده ادامه دهنده
viability امکان ادامه حیات
transattack period مدت ادامه تک اتمی
follow-through ادامه حرکت پس از ضربه
track ادامه گوی در مسیربولینگ
tracked ادامه گوی در مسیربولینگ
follow-throughs ادامه حرکت پس از ضربه
shorthanded ادامه با بازیگر کمتر
go head ادامه بدهید بفرماید
tracks ادامه گوی در مسیربولینگ
continuator ادامه دهنده مستمر
fall behind <idiom> درمانده از ادامه راه
detainer حکم ادامه توقیف
robust که کار را پس از خطا ادامه میدهد
resumed چکیده کلام ادامه یافتن
go on سخن خود را ادامه دهید
extrapolation ادامه روند تعمیم دهی
extrapolations ادامه روند تعمیم دهی
Gothic Survival [ادامه عنصر سبک گوتیک]
border break ادامه محوطه نقشه تا حاشیه ان
Keep moving! ادامه بده [بدهید ] به راه!
discounting match ادامه ندادن به مسابقه کشتی
resuming چکیده کلام ادامه یافتن
touch in goal line ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
resume چکیده کلام ادامه یافتن
resumes چکیده کلام ادامه یافتن
give someone the green light <idiom> اجازه ادامه به کار رادادن
robustly که کار را پس از خطا ادامه میدهد
topspin ادامه حرکت چرخش توپ
i took up where he left از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
viability قدرت ادامه زندگی پس از تولد
I can't go on any longer. من دیگر نمی توانم ادامه بدهم.
continue port/starboard چرخش به سمت چپ یا راست را ادامه دهید
resumptive ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
There's more to come. <idiom> باز هم هست. [هنوز ادامه داره]
continuous آنچه بدون توقف ادامه یابد
inviable عاجز از ادامه بقا در اثرساختمان نژادی و ارثی
long haul <idiom> مدت درازی بین کاری که ادامه داد
There's no need to elaborate. لازم نیست که شما در ادامه چیزی بگید.
head pole تیری که از پشت اسب تاکنارسرش ادامه دارد
set in <idiom> تغییرات آب وهوا شروع وممکنه ادامه داشته باشد
play out one's option ادامه بازی در تیم پس ازپایان قرارداد بدون قراردادجدید
supersedeas دستور موقت دادگاه در موردخودداری از انجام یا ادامه کاری
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
down توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
recoverable error نوع خطا که امکان ادامه اجرای برنامه پس ازرویدادن ان میدهد
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
heavy and light system روش کاستن وزن با اغاز باوزنه سنگین و ادامه با وزنههای سبکتر
attention code حروف AT در دستور Hayes AT به مودم می گوید که دستوری در ادامه بیان خواهد شد
privileged مجاز به ادامه مسیر و گرفتن سرعت درصورت رسیدن قایق دیگر به ان
ionosphere قسمتی از فضای جوزمین که از ارتفاع 52 میل شروع میشود و تا00022میل ادامه دارد
redundancies اتصالات اضافی بین نقاط که امکان ادامه عملیات در حین خرابی میدهد
tenant by sufference مالک معترض اونشود و تصرفش ادامه پیداکند این عنوان به او اطلاق میشود
waiting state وضعیت کامپیوتر که در آن برنامه درخواست ورودی یا سیگنال میکند پیش از ادامه اجرا
redundancy اتصالات اضافی بین نقاط که امکان ادامه عملیات در حین خرابی میدهد
recovery نرم افزاری که به طورخودکارپس ازبروزخطا کارکندبرای اطمینان یافتن ازاینکه سیستم عملیات را ادامه میدهد
recoveries نرم افزاری که به طورخودکارپس ازبروزخطا کارکندبرای اطمینان یافتن ازاینکه سیستم عملیات را ادامه میدهد
hitch and go نوعی پاس که گیرنده بجلو می دود و به سمت دیگر می چرخد و باز به جلو ادامه میدهد
wheel sucker دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
bench check ازمایش عملی روی قطعه بازشده از بدنه هواپیما به منظور تعیین قابلیت ادامه کار
designs پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
design پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
backward chaining روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
pursued تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursues تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com