Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (39 milliseconds)
English
Persian
maintain
ابقا کردن ادامه دادن
maintained
ابقا کردن ادامه دادن
maintains
ابقا کردن ادامه دادن
Other Matches
hold over
به تصرف ملک ادامه دادن ادامه دادن
pick up
<idiom>
ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
extends
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extend
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extending
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
retaining
ابقا کردن
retained
ابقا کردن
retain
ابقا کردن
retains
ابقا کردن
extends
ادامه دادن
go along
<idiom>
ادامه دادن
reopen
ادامه دادن
furthers
ادامه دادن
take up
ادامه دادن
continues
ادامه دادن
reopened
ادامه دادن
reopening
ادامه دادن
extending
ادامه دادن
to take up
ادامه دادن
keep on
ادامه دادن
extend
ادامه دادن
continue
ادامه دادن
reopens
ادامه دادن
to continue
ادامه دادن
carry on
ادامه دادن
furthered
ادامه دادن
keeps
ادامه دادن
bring on
ادامه دادن
further
ادامه دادن
hang on
<idiom>
ادامه دادن
hold on
ادامه دادن
to follow
ادامه دادن
to drag on or out
ادامه دادن
go on
<idiom>
ادامه دادن
to keep on
ادامه دادن
hold good
<idiom>
ادامه دادن
keep up
<idiom>
ادامه دادن
furthering
ادامه دادن
run on
ادامه دادن
to carry on
ادامه دادن
keep
ادامه دادن
carry-on
ادامه دادن
to follow up
ادامه دادن قوت دادن
to set on
با زور ادامه دادن
keep the home fires burning
<idiom>
اجازه ادامه دادن
bide
بکاری ادامه دادن
to press ahead with
با زور ادامه دادن
dashed
مسیری را ادامه دادن
thwart
ادامه دادن یا کشیدن
dwell at
اتش را ادامه دادن
live on
بزندگی ادامه دادن
inability to box
ناتوان از ادامه دادن
thwarted
ادامه دادن یا کشیدن
dashes
مسیری را ادامه دادن
dwell at
به تیراندازی ادامه دادن
continuation
عمل ادامه دادن
dash
مسیری را ادامه دادن
hang on
ادامه دادن دوام داشتن
run
دوام یافتن ادامه دادن
keep up with
<idiom>
به شکل قبل ادامه دادن
runs
دوام یافتن ادامه دادن
stick it out
<idiom>
طاقت آوردن ،ادامه دادن
maintrain
ادامه دادن عقیده داشتن
to rumble on
[British E]
ادامه دادن به شکایت پر سرو صدا
border break
ادامه دادن اطلاعات نقشه تا حاشیه ان
to keep the field
جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
pull off
باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
run on
ادامه دادن متن بدون توقف
let (something) ride
<idiom>
ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
to continue one's progress
پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
carry one's bat
تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
increment
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
increments
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
retention
ابقا ضبط
retention period
دوره ابقا
enjambment
دنبالهء سخنی رادرشعریابیت بعدی ادامه دادن دنباله سطری رابه سطردیگرکشیدن
continues
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
To stay the course .
تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
sustains
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustain
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustained
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
robustness
توانایی سیستم برای ادامه کار کردن حتی با وجود خطا در حین اجرای برنامه
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
lock on
قفل کردن توپ روی هدف هنگام تعقیب ادامه مستمرتعقیب هدف
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
quamdiu bene se gesserit
تا زمانیکه تخلفی نکند منظور برقرار کردن حق انتفاع است برای کسی به این شرط که تا از شروط عقدتخلف نکند تصرفش ادامه داشته باشد
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
resumption
ادامه
continuation line
خط ادامه
going on
ادامه
continuance
ادامه
continuation
ادامه
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
discontinuance
عدم ادامه
discontinuing
ادامه ندادن
continuation card
کارت ادامه
discontinue
ادامه ندادن
continue statement
حکم ادامه
duration
مدت ادامه
continuative
ادامه دهنده
discontinued
ادامه ندادن
continuant
ادامه دهنده
continuable
قابل ادامه
over run
ادامه به کاردادن
discontinuation
عدم ادامه
for a continuance
برای ادامه
to run on
ادامه داشتن
discontinues
ادامه ندادن
contd
مخفف ادامه یافته
time in
ادامه بازی پس از توقف
sustaining
نگهدارنده ادامه دهنده
viability
امکان ادامه حیات
transattack period
مدت ادامه تک اتمی
follow-through
ادامه حرکت پس از ضربه
track
ادامه گوی در مسیربولینگ
tracked
ادامه گوی در مسیربولینگ
follow-throughs
ادامه حرکت پس از ضربه
shorthanded
ادامه با بازیگر کمتر
go head
ادامه بدهید بفرماید
tracks
ادامه گوی در مسیربولینگ
continuator
ادامه دهنده مستمر
fall behind
<idiom>
درمانده از ادامه راه
detainer
حکم ادامه توقیف
robust
که کار را پس از خطا ادامه میدهد
resumed
چکیده کلام ادامه یافتن
go on
سخن خود را ادامه دهید
extrapolation
ادامه روند تعمیم دهی
extrapolations
ادامه روند تعمیم دهی
Gothic Survival
[ادامه عنصر سبک گوتیک]
border break
ادامه محوطه نقشه تا حاشیه ان
Keep moving!
ادامه بده
[بدهید ]
به راه!
discounting match
ادامه ندادن به مسابقه کشتی
resuming
چکیده کلام ادامه یافتن
touch in goal line
ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
resume
چکیده کلام ادامه یافتن
resumes
چکیده کلام ادامه یافتن
give someone the green light
<idiom>
اجازه ادامه به کار رادادن
robustly
که کار را پس از خطا ادامه میدهد
topspin
ادامه حرکت چرخش توپ
i took up where he left
از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
viability
قدرت ادامه زندگی پس از تولد
I can't go on any longer.
من دیگر نمی توانم ادامه بدهم.
continue port/starboard
چرخش به سمت چپ یا راست را ادامه دهید
resumptive
ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
There's more to come.
<idiom>
باز هم هست.
[هنوز ادامه داره]
continuous
آنچه بدون توقف ادامه یابد
inviable
عاجز از ادامه بقا در اثرساختمان نژادی و ارثی
long haul
<idiom>
مدت درازی بین کاری که ادامه داد
There's no need to elaborate.
لازم نیست که شما در ادامه چیزی بگید.
head pole
تیری که از پشت اسب تاکنارسرش ادامه دارد
set in
<idiom>
تغییرات آب وهوا شروع وممکنه ادامه داشته باشد
play out one's option
ادامه بازی در تیم پس ازپایان قرارداد بدون قراردادجدید
supersedeas
دستور موقت دادگاه در موردخودداری از انجام یا ادامه کاری
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
down
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
recoverable error
نوع خطا که امکان ادامه اجرای برنامه پس ازرویدادن ان میدهد
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
heavy and light system
روش کاستن وزن با اغاز باوزنه سنگین و ادامه با وزنههای سبکتر
attention code
حروف AT در دستور Hayes AT به مودم می گوید که دستوری در ادامه بیان خواهد شد
privileged
مجاز به ادامه مسیر و گرفتن سرعت درصورت رسیدن قایق دیگر به ان
ionosphere
قسمتی از فضای جوزمین که از ارتفاع 52 میل شروع میشود و تا00022میل ادامه دارد
redundancies
اتصالات اضافی بین نقاط که امکان ادامه عملیات در حین خرابی میدهد
tenant by sufference
مالک معترض اونشود و تصرفش ادامه پیداکند این عنوان به او اطلاق میشود
waiting state
وضعیت کامپیوتر که در آن برنامه درخواست ورودی یا سیگنال میکند پیش از ادامه اجرا
redundancy
اتصالات اضافی بین نقاط که امکان ادامه عملیات در حین خرابی میدهد
recovery
نرم افزاری که به طورخودکارپس ازبروزخطا کارکندبرای اطمینان یافتن ازاینکه سیستم عملیات را ادامه میدهد
recoveries
نرم افزاری که به طورخودکارپس ازبروزخطا کارکندبرای اطمینان یافتن ازاینکه سیستم عملیات را ادامه میدهد
hitch and go
نوعی پاس که گیرنده بجلو می دود و به سمت دیگر می چرخد و باز به جلو ادامه میدهد
wheel sucker
دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
bench check
ازمایش عملی روی قطعه بازشده از بدنه هواپیما به منظور تعیین قابلیت ادامه کار
designs
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
design
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
backward chaining
روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
pursued
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursues
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com