Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English
Persian
to spotlessly perform something
اجرا کردن چیزی بطور بی ایراد
Other Matches
stainlessly
<adv.>
بطور بی ایراد
flawlessly
<adv.>
بطور بی ایراد
spotlessly
<adv.>
بطور بی ایراد
implemented
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implementing
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implement
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implements
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
to go easy on somebody
[something]
خیلی ایراد نگرفتن
[انتقادی نبودن]
از کسی
[در مورد چیزی]
inapplicably
بطور غیرقابل اجرا
to jump on somebody
به کسی پریدن
[زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
adduced
ایراد کردن
adducing
ایراد کردن
adduce
ایراد کردن
cite
ایراد کردن
adduces
ایراد کردن
delivers
ایراد کردن
deliver
ایراد کردن
cites
ایراد کردن
citing
ایراد کردن
cited
ایراد کردن
fussiness
ایراد گیری کردن
quoted
ایراد کردن مظنه دادن
To refuse a criticism. To brush aside an objection.
ایراد واعتراضی رارد کردن
quotes
ایراد کردن مظنه دادن
quote
ایراد کردن مظنه دادن
run down
<idiom>
انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
dream up
بطور واهی چیزی را ساختن
fuss
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussing
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fusses
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
appose
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
deusexmachina
شخص یا چیزی که بطور غیرمترقبه فاهر میشود
To explain something in detail .
چیزی را بطور مفصل ومشروح توضیح دادن
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
enhance
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhancing
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhanced
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhances
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
standards
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standard
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
asynchronous
تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند
simple
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simpler
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simplest
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
make a reality
اجرا کردن
put into practice
اجرا کردن
put into effect
اجرا کردن
executed
اجرا کردن
bring into being
اجرا کردن
carry into execution
اجرا کردن
carry out
اجرا کردن
put in practice
اجرا کردن
perform
اجرا کردن
fulfill
[American]
اجرا کردن
conducted
اجرا کردن
executes
اجرا کردن
conducting
اجرا کردن
to put in practice
اجرا کردن
conducts
اجرا کردن
accomplish
اجرا کردن
bring inbeing
اجرا کردن
carry out
اجرا کردن
execute
اجرا کردن
carry into effect
اجرا کردن
fulfit
اجرا کردن
performed
اجرا کردن
make something happen
اجرا کردن
execute
اجرا کردن
implement
اجرا کردن
enforcing
اجرا کردن
administrations
اجرا کردن
enforces
اجرا کردن
administration
اجرا کردن
enforced
اجرا کردن
enforce
اجرا کردن
deliver
اجرا کردن
performs
اجرا کردن
implemented
اجرا کردن
carry into effect
اجرا کردن
actualise
[British]
اجرا کردن
actualize
اجرا کردن
carry ineffect
اجرا کردن
exercises
اجرا کردن
implement
اجرا کردن
exercised
اجرا کردن
exercise
اجرا کردن
implements
اجرا کردن
implementing
اجرا کردن
put ineffect
اجرا کردن
put inpractice
اجرا کردن
delivers
اجرا کردن
practise
اجرا کردن
practises
اجرا کردن
practising
اجرا کردن
conduct
اجرا کردن
effect
اجرا کردن
effecting
اجرا کردن
practicing
اجرا کردن
effected
اجرا کردن
executing
اجرا کردن
to carry a motion
پیشنهادی را اجرا کردن
fulfill a contract
قرارداد را اجرا کردن
perform a contract
قرارداد را اجرا کردن
obeyed
اجرا کردن دستور
to perform a command
فرمانی را اجرا کردن
obeys
اجرا کردن دستور
obey
اجرا کردن دستور
obeying
اجرا کردن دستور
sight-read
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
perform
بجا اوردن اجرا کردن
performed
بجا اوردن اجرا کردن
sight-reads
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-reading
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
to conduct
[run]
a campaign
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را اجرا کردن
sight read
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
fill
اجرا کردن بزرگ شدن
fills
اجرا کردن بزرگ شدن
performs
بجا اوردن اجرا کردن
objection
ایراد
infliction
ایراد
adductor
ایراد
induction
ایراد
queries
ایراد
queried
ایراد
inductions
ایراد
objections
ایراد
protested
ایراد
protest
ایراد
protesting
ایراد
querying
ایراد
quotation
ایراد
citation
ایراد
citations
ایراد
quotations
ایراد
query
ایراد
protests
ایراد
execution
بدار زدن اعدام اجرا کردن
objcetionable
مورد ایراد
fussier
ایراد گیر
deficiency
کسری ایراد
deficiencies
کسری ایراد
find fault with
<idiom>
ایراد گرفتن
niggling
ایراد گیر
fussy
ایراد گیر
to make difficulties
ایراد گرفتن
inductility
ایراد سراغاز
fuddy-duddy
ایراد گیر
fussiest
ایراد گیر
fuddy-duddies
ایراد گیر
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
runs
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
run
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
out lawry
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
conducted
اجرا کردن هدایت کردن
conduct
اجرا کردن هدایت کردن
conducting
اجرا کردن هدایت کردن
conducts
اجرا کردن هدایت کردن
battery
ایراد ضرب و جرح
batteries
ایراد ضرب و جرح
attempting to inflict injury
شروع به ایراد جرح
inviolacy motive
انگیزه ایراد گریزی
sea lawyer
ملوان ایراد گیر
to mind somebody
[something]
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
kill
پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
kills
پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
passed
یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
pass
یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
passes
یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
operation
ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
fixes
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com