Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (20 milliseconds)
English
Persian
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
Other Matches
contained
قرار دادن چیزی در درون
contains
قرار دادن چیزی در درون
contain
قرار دادن چیزی در درون
intruder
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
intruders
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
superimpose
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
substitute
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substituted
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
superimposes
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
substituting
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
superimposing
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
encapsulated
چیزی که درون چیز دیگری قرار دارد
insert
قرار دادن چیزی در چیزی
inserting
قرار دادن چیزی در چیزی
inserts
قرار دادن چیزی در چیزی
put in
قرار دادن چیزی در
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
setover
روی چیزی قرار دادن
embowel
در شکم چیزی قرار دادن
exchanged
دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanges
دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanging
دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchange
دادن چیزی به جای چیز دیگر
position
قرار دادن چیزی در محل خاص
positioned
قرار دادن چیزی در محل خاص
superposition
قرار دادن چیزی روی چیزدیگر
carry
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carried
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
changing
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
underlie
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlain
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlies
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
engarland
درحلقهء گل قرار دادن احاطه کردن
underlay
در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
underlays
در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
empties
بدون چیزی در درون
empty
بدون چیزی در درون
intakes
مقدارجذب چیزی به درون
intake
مقدارجذب چیزی به درون
emptier
بدون چیزی در درون
emptied
بدون چیزی در درون
emptiest
بدون چیزی در درون
continues
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
fullest
پر کردن درون چیزی تا حد امکان
indravgnt
ریزش چیزی سوی درون
full
پر کردن درون چیزی تا حد امکان
indraght
ریزش چیزی بسوی درون
indraft
ریزش چیزی بسوی درون
to lean something against something
چیزی را به چیزی تکیه دادن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
internal evidence
مدارک یا گواهی که از درون چیزی بدست میاید
pass on
<idiom>
رد کردن چیزی که دیگر
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
loses
نداشتن چیزی دیگر پس از این
lose
نداشتن چیزی دیگر پس از این
to p on one thing to another
چیزی را به چیز دیگر انداختن
interchanges
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanged
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
completed
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
interchanging
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
completing
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
interchange
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
complete
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
She turned the conversation to another subject.
او
[زن]
موضوع را
[به چیزی دیگر]
عوض کرد.
substitution
جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
completes
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
alternatives
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
shares
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
share
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
inclusive
چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود
shared
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
alternative
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
changer
وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند
superimposes
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
top
بخش ای که در بالاترین قسمت چیزی قرار دارد
superimpose
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposing
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
factor
چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد
factors
چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد
interfered
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfere
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
to lose track
[of]
فراموش کنند
[یا دیگر ندانند]
که شخصی
[چیزی]
کجا است
locating
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expands
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
controls
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
rates
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciating
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciate
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
string out
<idiom>
کش دادن چیزی
To let something slip thru ones fingers .
چیزی را از کف دادن
fence
[around / between something]
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
fence
[around / between something]
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
to wish for something
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
screw up
<idiom>
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
stacked
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stack
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
to buoy something
[up]
به کسی
[چیزی]
دل دادن
to put in
گماشتن در
[در چیزی جا دادن]
boost
افزایش دادن چیزی
prevents
توقف رخ دادن چیزی
preventing
توقف رخ دادن چیزی
prevented
توقف رخ دادن چیزی
prevent
توقف رخ دادن چیزی
boosted
افزایش دادن چیزی
to plug in
گماشتن در
[در چیزی جا دادن]
measure
توقف رخ دادن چیزی
to cut something
چیزی را کاهش دادن
to cut back
[on]
something
چیزی را کاهش دادن
to cut down
[on]
something
چیزی را کاهش دادن
to hand somebody something
به کسی چیزی دادن
to pass somebody something
به کسی چیزی دادن
reimbursing
خرج چیزی را دادن
reimburses
خرج چیزی را دادن
reimbursed
خرج چیزی را دادن
boosting
افزایش دادن چیزی
boosts
افزایش دادن چیزی
to smell
[of]
بوی
[چیزی]
دادن
give away
<idiom>
دادن چیزی به کسی
reimburse
خرج چیزی را دادن
to book something
چیزی را سفارش دادن
locus in quo
جای رخ دادن چیزی
to let something
[British E]
[Real Estate]
اجاره دادن چیزی
to hire out something
کرایه دادن چیزی
to rent out something
کرایه دادن چیزی
to let something on a lease
کرایه دادن چیزی
hand in
<idiom>
به کسی چیزی دادن
integrate
درشکم چیزی جا دادن
integrating
درشکم چیزی جا دادن
to let something
[British E]
[Real Estate]
کرایه دادن چیزی
to let something on a lease
اجاره دادن چیزی
to rent out something
اجاره دادن چیزی
pushes
چیزی را زور دادن
integrates
درشکم چیزی جا دادن
pushed
چیزی را زور دادن
push
چیزی را زور دادن
to hire out something
اجاره دادن چیزی
to lean against something
پشت دادن به چیزی
to put something to the vote
درباره چیزی رای دادن
catch up with (someone or something)
<idiom>
وقف دادن به کسی یا چیزی
to drop something off
[at someone's]
چیزی را
[به کسی ]
تحویل دادن
pitch in
<idiom>
به چیزی پول یا کمک دادن
to weigh in
[on something]
تذکر دادن
[در مورد چیزی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com