Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English
Persian
to feel like something
احساس که شبیه به چیزی باشد کردن
[مثال پارچه]
Other Matches
misses
از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
missed
از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
miss
از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
gooseneck
هر چیزی شبیه گردن غاز هرچیز شبیه U
escutcheon
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
cushion
وسیلهای که شبیه تشک باشد
cushions
وسیلهای که شبیه تشک باشد
cushioned
وسیلهای که شبیه تشک باشد
cushioning
وسیلهای که شبیه تشک باشد
telesthesia
احساس چیزی از مسافت دوربدون دخالت حواس پنجگانه
touches
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
waterish
هر چیزی شبیه اب
k
هر چیزی شبیه K کیلو
asterism
هر چیزی شبیه ستاره
creaming
هر چیزی شبیه سرشیر
creams
هر چیزی شبیه سرشیر
cream
هر چیزی شبیه سرشیر
pencilling
هر چیزی شبیه مداد
pencils
هر چیزی شبیه مداد
pencil
هر چیزی شبیه مداد
staff of life
نان یا چیزی شبیه ان
creamed
هر چیزی شبیه سرشیر
stalks
پایه چیزی شبیه ساقه
skewering
هر چیزی شبیه سیخ کباب
stalking
پایه چیزی شبیه ساقه
stalked
پایه چیزی شبیه ساقه
stalk
پایه چیزی شبیه ساقه
windmills
هر چیزی شبیه اسیاب بادی
lobular
شبیه قطعه کوچکی از چیزی
pap
هر چیزی شبیه نوک پستان
skewered
هر چیزی شبیه سیخ کباب
windmill
هر چیزی شبیه اسیاب بادی
skewers
هر چیزی شبیه سیخ کباب
skewer
هر چیزی شبیه سیخ کباب
pes
پای جانور هر عضو یا چیزی شبیه پا
extrasensory
ماورای احساس معمولی خارج از احساس عادی
rowel
حلقه دهانه اسب هر چیزی شبیه مهمیز وسیخک
stalking horse
اسب یا چیزی شبیه به ان که شکارچی در پشت ان پنهان است
angst
احساس وحشت و نگرانی احساس بیم
thumbnail
هر چیزی که باندازه ناخن باشد
sites
محلی که پایه چیزی باشد
site
محلی که پایه چیزی باشد
thumbnails
هر چیزی که باندازه ناخن باشد
sited
محلی که پایه چیزی باشد
cessionary
کسیکه چیزی باوواگذارشده باشد
crutch
هر عضویا چیزی که کمک ونگهدارچیزی باشد
dag
قسمت تیز هر چیزی که اویخته باشد
raee show
نمایش چیزی که در صندوق یا جعبه باشد
contents
محتوا یا آنچه دروی چیزی باشد
crutches
هر عضویا چیزی که کمک ونگهدارچیزی باشد
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
fiefdom
هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
fiefdoms
هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
logical
واحد اطلاعات آماده پردازش که لزوما شبیه داده اصلی در فضای ذخیره سازی نیست که ممکن است حاوی داده کنترل و... باشد
scrap heap policy
رویه دورانداختن هر چیزی که نوی ان تمام شده باشد
exceptions
چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
exception
چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
long shot
<idiom>
شرط بندی روی چیزی که بنظر میآید ناموفق باشد
ingrowth
رشد ازدرون چیزی که درتوی چیزدیگری روییده یا فرورفته باشد
hereditaments
هر چیزی که قابل ارث گذاشتن باشد مال موروثی میراث
apomict
کسی یا چیزی که بوسیلهء تکثیر بدون لقاح بوجود امده باشد
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
CD quality
چیزی که میتواند کیفیت ضبط مشابه با دیسک فشرده داشته باشد
feels
احساس کردن
sense
احساس کردن
appreciating
احساس کردن
sensed
احساس کردن
appreciates
احساس کردن
appreciate
احساس کردن
appreciated
احساس کردن
feel
احساس کردن
senses
احساس کردن
pocket piece
سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
commodities
چیزی که قادر به رفع نیاز بشر بوده ومقدار عرضه ان محدود باشد
off print
چاپ دوم باره چیزی که ازمجله یا نگارشهای دیگری گرفته شده باشد
commodity
چیزی که قادر به رفع نیاز بشر بوده ومقدار عرضه ان محدود باشد
butterfly saddle rug
قالیچه نقش پروانه ای
[این نوع از قالیچه زین اسبی بیشتر در شمال هند و تبت رواج داشته و حالت ذوزنقه ای آن شبیه پروانه می باشد]
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
To feel lonely (lonesme).
احساس تنهائی کردن
to be humbled
احساس فروتنی کردن
to freeze
احساس سردی کردن
forefeel
ازپیش احساس کردن
scunner
احساس نفرت کردن
to feel cold
احساس سردی کردن
too big for one's breeches/boots
<idiom>
احساس بزرگی کردن
warm one's blood/heart
<idiom>
احساس راحتی کردن
feel a bit under the weather
<idiom>
[یک کم احساس مریضی کردن]
wamble
احساس تهوع کردن
to feel humbled
احساس فروتنی کردن
t
بیستمین حرف الفبای انگلیسی هر چیزی شبیه حرف T
synesthesia
احساس سوزش یادرد در یک عضو بدن در اثروجود درد در عضو دیگر بدن احساس متقارن
to feel humbled
احساس شکسته نفسی کردن
to feel a pang of jealousy
ناگهانی احساس حسادت کردن
to be humbled
احساس شکسته نفسی کردن
sensate
اماده پذیرش حس احساس کردن
to feel fear
احساس ترس کردن
[داشتن]
to be touched
[hit]
by a pang of regret
ناگهانی احساس پشیمانی
[افسوس]
کردن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
consternate
احساس تحیر و وحشت کردن متوحش شدن
have half a mind
<idiom>
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to feel any one's pulse
حس کردن احساس کردن دریافتن
hybrid
چیزی که از چندجزء ناجورساخته شده باشدکلمهای که اجزاء ان اززبانهای مختلف تشکیل شده باشد
implicit function
معادله چیزی که حل ان مستلزم حل یک یا چند معادله دیگر باشد
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
pinnulated
شبیه برگچه شبیه بالچه
pinnulate
شبیه برگچه شبیه بالچه
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
likens
شبیه کردن
likening
شبیه کردن
likened
شبیه کردن
liken
شبیه کردن
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
simulate
شبیه سازی کردن تشبیه کردن
simulating
شبیه سازی کردن تشبیه کردن
simulates
شبیه سازی کردن تشبیه کردن
bellowing
صدای شبیه نعره کردن
bellowed
صدای شبیه نعره کردن
assimilating
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilated
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilates
هم جنس کردن شبیه ساختن
bellow
صدای شبیه نعره کردن
imagery
شبیه سازی عکاسی کردن
assimilate
هم جنس کردن شبیه ساختن
a closed mouth catches no flies
<proverb>
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
simulate
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
simulating
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
stave
شبیه لوله ایجاد سوراخ کردن
simulates
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
auto
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
autos
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
hot
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
digital sorting
روش مرتب کردن شبیه ماشینهای جدول بندی
hotbeds
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
to mind somebody
[something]
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
imperfect competition
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
double leg and inside turnover
دوخم با عوض کردن دست شبیه سر و ته یکی مخالف یایک پا رو کار
fixes
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
open back
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
borer
هرچیزیکه وسیله سوراخ کردن باشد
lapheld
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
demand
یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
demands
یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
manageable
آنچه قابل کار کردن به سادگی باشد
operation
دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
pay gravel
شن یاسنگ زردارکه عمل کردن ان باصرفه باشد
melodramatist
کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد
demanded
یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
auction house
شرکی کهکارش برگزار کردن حراج باشد
wellŠsuppose it is so
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
disposable personal income
پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
sensations
احساس
sensed
حس احساس
apathetic
بی احساس
senses
حس احساس
thick skinned
بی احساس
sensation
احساس
sensed
احساس
senses
احساس
sense
حس احساس
sense
احساس
impressions
احساس
sense line
خط احساس
apperception
احساس
aesthsis
احساس
feeling
احساس
aesthesiogenic
احساس زا
gusto
احساس
feelings
احساس
sentiment
احساس
esthesis
احساس
sensing
احساس
impression
احساس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com