Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 171 (8 milliseconds)
English
Persian
ambivert
ادم معتدل و میانه رو
Other Matches
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me .
با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
soft spoken
معتدل
mitigatory
معتدل
mild
معتدل
sanest
معتدل
saner
معتدل
sane
معتدل
middlemen
معتدل
middleman
معتدل
moderate fog
مه معتدل
milder
معتدل
soft-spoken
معتدل
mitigative
معتدل
green
معتدل
temperate
معتدل
greenest
معتدل
soberly
معتدل
moderated
معتدل
sober
معتدل
moderates
معتدل
moderating
معتدل
moderate
معتدل
mildest
معتدل
temperate climate
اب و هوای معتدل
temperate climate
اقلیم معتدل
modest
معتدل نسبتا کم
mediums
متوسط معتدل
medium
متوسط معتدل
moderate sea
دریای معتدل
attemper
معتدل کردن
moderated
ماده معتدل کننده
moderating
ماده معتدل کننده
inordinate
مفرط غیر معتدل
sane views
نظریات معقولانه یا معتدل
moderates
ماده معتدل کننده
soft shell
دارای عقیده معتدل
moderate
ماده معتدل کننده
modifies
تغییر دادن معتدل ساختن
seasoned
ادویه زدن معتدل کردن
modify
تغییر دادن معتدل ساختن
modifying
تغییر دادن معتدل ساختن
slakes
معتدل شدن کاهش یافتن
season
ادویه زدن معتدل کردن
seasons
ادویه زدن معتدل کردن
alloy
عیار زدن معتدل کردن
alloys
عیار زدن معتدل کردن
slaked
معتدل شدن کاهش یافتن
slake
معتدل شدن کاهش یافتن
jabiru
لک لک ابزی نقاط گرم و معتدل امریکا
intemperate zone
منطقه غیر معتدل یرد یا بسیارگرم
center piece
میانه
frugal
میانه رو
moderated
میانه رو
intermedial
میانه
moderate
میانه رو
fairish
میانه
moderating
میانه رو
moderates
میانه رو
allegretto a
میانه
median
میانه
median line
میانه
mean
میانه
mediums
میانه
medium
میانه
mn
میانه
meant
میانه
meaner
میانه
intermediate
میانه
tolerable
میانه
owl light
میانه
meanest
میانه
middle-of-the-road
میانه رو
sober
میانه رو
soberly
میانه رو
middle weight
میانه
mesne
میانه
so-so
میانه
temperate
میانه رو
mesocephalic
میانه سر
mesosomatic
میانه تن
of a middling quality
میانه
mezzo
میانه
to split the d.
میانه را گرفتن
tolerably
بطور میانه
golden mean
میانه روی
halfback
بازیکن میانه
halfway line
خط میانه زمین
Middle West
باختر میانه
intermediate frequency
فرکانس میانه
intermedium
میانه گیر
medium frequency
فرکانس میانه
the middle finger
انگشت میانه
middlings
ارد میانه
middle course
میانه روی
medial
میانه متوسط
mediaeval ages
قرنهای میانه
mesopic vision
دید میانه
mesolithic
میانه سنگی
mesokurtic
میانه پهنا
moderateness
میانه روی
passably
بطور میانه
intermediately
بطور میانه
temperateness
میانه روی
mean radius
شعاع میانه
meanest
میانه متوسط
moderately
بطور میانه
averages
میانه متوسط
moderation
میانه روی
middles
میانه میدان
middle
میانه میدان
meaner
میانه متوسط
normal
میانه متوسط
waist
میانه ناو
waists
میانه ناو
mean
میانه متوسط
moderate
میانه رو مناسب
moderated
میانه رو مناسب
averaged
میانه متوسط
average
میانه متوسط
bathyal
میانه ژرفی
average radius
شعاع میانه
moderating
میانه رو مناسب
moderates
میانه رو مناسب
averaging
میانه متوسط
temperance
میانه روی
scholastic theology
الهیات قرنهای میانه
meanest
متوسط میانه روی
meaner
متوسط میانه روی
to set two men at variance
میانه دو کس رابهم زدن
interposition
دخالت میانه گیری
embroils
میانه برهم زدن
embroiling
میانه برهم زدن
embroiled
میانه برهم زدن
embroil
میانه برهم زدن
mean
متوسط میانه روی
bigeneric
میانه یا حد وسط دوجنس
embroilment
میانه بهم زنی
to keep in with any one
با کسی میانه خوب داشتن
We are on very friendly terms .
میانه ماخیلی گرم است
centrist wing
طرفدار جناح میانه رو
[سیاست]
to split the difference
میانه را گرفتن مصالحه کردن
To set two people against each other . To stir up bad blood between tow persons.
میانه دونفررا بهم زدن
To try to effect a reconciliation . between two people .
میانه دونفرراگرفتن ( آشتی دادن )
they came to a rupture
میانه انها بهم خورد
middleman
نفر وسط صف ادم میانه رو
They became estranged . They fell out .
میانه آنها بهم خورد
middlemen
نفر وسط صف ادم میانه رو
middle body
قسمت میانه ناو یا کشتی
mediaevalism
رسم ها وعقیدههای قرون میانه
intercedes
میانجی شدن میانه گیری کردن
sea king
دزد دریایی اسکاندیناوی درقرنهای میانه
interceding
میانجی شدن میانه گیری کردن
interceded
میانجی شدن میانه گیری کردن
intercede
میانجی شدن میانه گیری کردن
barytone
کلمهای که اخران بی تکیه است میانه
averages
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaging
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
pavis
سپربزرگی که در قرنهای میانه بکارمیبرندوسرتاپارامی پوشانید
averaged
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
average
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
jainism
یکجوردین درهندکه میانه دین برهماودین بوداست
school doctor
استاد دانشگاه یا اموزشگاه الهیات در قرنهای میانه
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
tempers
معتدل کردن میزان کردن
temper
معتدل کردن میزان کردن
tempered
معتدل کردن میزان کردن
mediaevalist
کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
socialist international
بین الملل سوسیالیست انجمن جهانی احزاب سوسیال دمکرات در لندن که به سال 1591 تاسیس یافته است واعضا ان را احزاب سوسیالیست معتدل تشکیل می دهند
fabianism
نحله سوسیالیستی معتدل که به سال 4881 درانگلستان تشکیل شد و در واقع پایه حزب کارگر محسوب میشود . اصحاب این مسلک باعقاید مارکس در زمینه لزوم کشمکش طبقاتی و نیز انقلاب و شدت عمل جهت وصول به اهداف سوسیالیزم موافقت ندارند
midcourse guidance
هدایت موشک در مسیر میانه یا مسیر پرواز ازاد موشک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com