Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7 milliseconds)
English
Persian
valuer
ارزش قائل شونده
valuers
ارزش قائل شونده
Other Matches
overvaluing
بیش از حد ارزش قائل شدن
overvalues
بیش از حد ارزش قائل شدن
overvalued
بیش از حد ارزش قائل شدن
valorize
ارزش قائل شدن برای
overvalue
بیش از حد ارزش قائل شدن
prize
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prizes
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prized
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prizing
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
self reacting
بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
precipitate
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitated
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitates
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitating
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
book value
ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
ad valorem
به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
neoclassical theory of value
تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
value added
قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
end
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
axiological
وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
no par value
بدون ارزش واقعی بی ارزش
capital gain
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
carry
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
teller
قائل
tellers
قائل
currency devaluation
کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
ditheist
قائل بدوخدا
euhemerism
قائل شدن
discriminator
قائل به تبعیض
disallows
قائل نشدن
disallowing
قائل نشدن
disallowed
قائل نشدن
disallow
قائل نشدن
discriminate
تبعیض قائل شدن
forejudge
تبعیض قائل شدن
forjudge
تبعیض قائل شدن
discriminated
تبعیض قائل شدن
discriminates
تبعیض قائل شدن
i maintain
قائل هستم به اینکه ...
to d. a distinction
فرقی قائل شدن
make an exception
استثناء قائل شدن
price
بها قائل شدن
prices
بها قائل شدن
demurred
استثنا قائل شدن تاخیر
segregate
تبعیض نژادی قائل شدن
demurs
استثنا قائل شدن تاخیر
demur
استثنا قائل شدن تاخیر
demurring
استثنا قائل شدن تاخیر
externalising
واقعیت خارجی قائل شدن
externalises
واقعیت خارجی قائل شدن
preferentially
با قائل شدن حقوق امتیازی
segregates
تبعیض نژادی قائل شدن
segregating
تبعیض نژادی قائل شدن
externalised
واقعیت خارجی قائل شدن
deification
قائل به الوهیت شخص یاچیزی
dualize
دوتاداشتن از اثنویت قائل شدن
stand in awe of
<idiom>
احترام قائل شدن برای
externalizing
واقعیت خارجی قائل شدن
externalizes
واقعیت خارجی قائل شدن
externalized
واقعیت خارجی قائل شدن
externalize
واقعیت خارجی قائل شدن
to make an exception
استثنا کردن یا قائل شدن
to tread on somebody's foot
<idiom>
برای کسی تبعیض قائل شدن
monolater
قائل بچند خداو پرستنده یکی
deify
پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
specifies
جنبه خاصی قائل شدن برای
specifying
جنبه خاصی قائل شدن برای
euhemerize
اساس تاریخی قائل شدن برای
to hold somebody in esteem
برای کسی احترام قائل شدن
favoritism
استثناء قائل شدن نسبت بکسی
deifying
پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
To set a limit to everything.
برای هر چیزی حدی قائل شدن
deifies
پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
specify
جنبه خاصی قائل شدن برای
deified
پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
anthropomorphize
جنبه انسانی برای خدا قائل شدن
anthropomorphism
قائل شدن جنبه انسانی برای خدا
nonmonetarists
ان دسته از اقتصاددانانی هستندکه برای سیاستهای مالی کارائی بیشتری قائل هستند
ritualize
رسمی و تشریفاتی کردن شعائر دینی رابجا اوردن قائل به تشریفات شدن
universal legacy
وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
squashy
له شونده
folding
تا شونده
deliquescent
اب شونده
step down
کم شونده
diminishing
کم شونده
vimineous
خم شونده
differentiating
فرق گذاشتن فرق قائل شدن
differentiates
فرق گذاشتن فرق قائل شدن
differentiate
فرق گذاشتن فرق قائل شدن
congregative
جمع شونده
changful
دگرگون شونده
stretchier
گشاد شونده
stretchiest
گشاد شونده
stretchy
گشاد شونده
interviewee
مصاحبه شونده
interviewees
مصاحبه شونده
base ejection
پرتاب شونده از ته
clastic
جدا شونده
concentrator
متمرکز شونده
riser
بلند شونده
conducive
موجب شونده
conducive
منجر شونده
clastic
تقسیم شونده
comparand
قیاس شونده
combinatory
ترکیب شونده
coagulable
دلمه شونده
clotty
دلمه شونده
accumulative
جمع شونده
changful
جوربجور شونده
causative
سبب شونده
outgoing
صادر شونده
accumulatively
بطورجمع شونده
explosive
منفجر شونده
accretive
زیاد شونده
adrenergic
فعال شونده
assimilatory
هم جنس شونده
acidific
ترش شونده
analysand
تحلیل شونده
ameliorative
بهتر شونده
friable
خرد شونده
drying
خشک شونده
acquiescent
راضی شونده
payee
پرداخت شونده
payees
پرداخت شونده
deterrent
مانع شونده
deterrents
مانع شونده
repressive
مانع شونده
fulminating
محترق شونده
aggravative
بدتر شونده
tilting board
صفحه کج شونده
rarefactive
رقیق شونده
pulverulent
خرد شونده
proliferous
تکثیر شونده
perfusive
پخش شونده
perfusive
پاشیده شونده
osculant
واقع شونده
nigrescent
سیاه شونده
napidescent
سنگ شونده
migratory
جابجا شونده
metastatic
جابجا شونده
meliorative
بهتر شونده
locator
جایگزین شونده
latescent
پنهان شونده
juvenescent
جوان شونده
recreant
تسلیم شونده
redintegrate
تجدید شونده
remittent
سبک شونده
tensive
وخیم شونده
tensive
سفت شونده
tabescent
لاغر شونده
soluble oil
روغن حل شونده
simultaneous with each other
با هم واقع شونده
virescent
سبز شونده
seconder
دوم شونده
seceder
منتزع شونده
rubescent
قرمز شونده
rigescent
سخت شونده
rigescent
سفت شونده
revulsive
جابجا شونده
retractive
جمع شونده
restrainer
مانع شونده
introgresseive
داخل شونده
intrant
داخل شونده
excurrent
جاری شونده
examinee
امتحان شونده
evanescent
محو شونده
liquescent
مایع شونده
eruptional
منفجر شونده
erubescent
سرخ شونده
emissive
خارج شونده
emanative
صادر شونده
gray
سفید شونده
displaceable
جابجا شونده
dilatant
گشاد شونده
deviator
منحرف شونده
deteriorative
بدتر شونده
depreciable
مستهلک شونده
fill in
جانشین شونده
fly table
میز تا شونده
foldaway
کوچک شونده
inhibitor
مانع شونده
inhibiter
مانع شونده
ingressive
داخل شونده
ingravescent
سخت تر شونده
ingoing
داخل شونده
ingoing
وارد شونده
increscent
زیاد شونده
inbound
وارد شونده
illative
منتج شونده
hardenable
سخت شونده
gelable
دلمه شونده
gelable
ژلاتینی شونده
fusible
ذوب شونده
frondescent
برگ شونده
concretive
سفت شونده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com