Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (30 milliseconds)
English
Persian
trip
ازاد کردن یاشکل کردن طناب
tripped
ازاد کردن یاشکل کردن طناب
trips
ازاد کردن یاشکل کردن طناب
Other Matches
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
clear for running
طناب برای کشیدن ازاد است
asserting
حمایت کردن ازاد کردن
asserted
حمایت کردن ازاد کردن
assert
حمایت کردن ازاد کردن
asserts
حمایت کردن ازاد کردن
unbrace
رها یا ازاد کردن شل کردن
slackens
شل کردن طناب
slackening
شل کردن طناب
slackened
شل کردن طناب
slacken
شل کردن طناب
veers
شل کردن طناب
slacks
شل کردن طناب
veered
شل کردن طناب
slackest
شل کردن طناب
slack
شل کردن طناب
pass a line
رد کردن طناب
surge
شل کردن طناب
surged
شل کردن طناب
surges
شل کردن طناب
veer
شل کردن طناب
lash
طناب پیچ کردن
seized
نج پیچ کردن طناب
woold
طناب پیچ کردن
keckle
طناب پیچ کردن
worming
روکش کردن طناب
seize
نج پیچ کردن طناب
lashes
طناب پیچ کردن
lashed
طناب پیچ کردن
flemish
حلقه کردن طناب
seizes
نج پیچ کردن طناب
emancipating
ازاد کردن
emancipates
ازاد کردن
emancipate
ازاد کردن
emancipated
ازاد کردن
liberate
ازاد کردن
release
ازاد کردن
set at large
ازاد کردن
set free
ازاد کردن
unstring
ازاد کردن
to set at large
ازاد کردن
to set at liberty
ازاد کردن
unfix
ازاد کردن
uncage
ازاد کردن
liberation
ازاد کردن
liberating
ازاد کردن
released
ازاد کردن
enfranchize
ازاد کردن
releases
ازاد کردن
liberates
ازاد کردن
liberalization
ازاد کردن
enfranchises
ازاد کردن
unwrapping
ازاد کردن
affranchize
ازاد کردن
unwraps
ازاد کردن
deallocate
ازاد کردن
cast loose
ازاد کردن
to let ship
ازاد کردن
discharges
ازاد کردن
discharge
ازاد کردن
enfranchise
ازاد کردن
let slip
ازاد کردن
to let loose
ازاد کردن
enfranchising
ازاد کردن
let go
ازاد کردن
enfranchised
ازاد کردن
extrication
ازاد کردن
unloose
ازاد کردن
unwrap
ازاد کردن
unwrapped
ازاد کردن
let loose
ازاد کردن
cast off
باز کردن طناب قایق
take a strain
وارد کردن فشار به طناب
unlay
باز کردن تای طناب
manumit
بنده را ازاد کردن
setting free
ازاد کردن برده
manumission
ازاد کردن برده
unshackle
از زنجیر ازاد کردن
disentanglement
از بند ازاد کردن
untuck
از بند ازاد کردن
freewheeled
ازاد زندگی کردن
freewheel
ازاد زندگی کردن
to discharge a guarantee
ضمانتی را ازاد کردن
disencumber
ازقید ازاد کردن
emancipation
ازاد کردن برده
freewheels
ازاد زندگی کردن
lashing
طناب پیچ کردن نوار پیچی
to purify from sin
از قید گناه ازاد کردن
bail
بقید کفیل ازاد کردن
extricated
خلاصی بخشیدن ازاد کردن
release
برگ مرخصی ازاد کردن
back off
ازاد بریدن قطع کردن
extricates
خلاصی بخشیدن ازاد کردن
extricate
خلاصی بخشیدن ازاد کردن
extricating
خلاصی بخشیدن ازاد کردن
released
برگ مرخصی ازاد کردن
bail out
به قید کفیل ازاد کردن
to release for a ransom
با گرفتن فدیه ازاد کردن
releases
برگ مرخصی ازاد کردن
release on bail
به قید کفیل ازاد کردن
unyoke
از زیر یوغ ازاد کردن
mooring line
طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
sky man
انعکاس عکس برف یا زمین یاشکل ابها در ابرها
playing
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
played
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
plays
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
play
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
payout
شل کردن یا ول کردن طناب
payouts
شل کردن یا ول کردن طناب
tuck
چین دادن یاجمع کردن انتهای طناب توگذاشتن
tucking
چین دادن یاجمع کردن انتهای طناب توگذاشتن
tucks
چین دادن یاجمع کردن انتهای طناب توگذاشتن
hang out the laundry
ازاد کردن چتر عقب پس ازعبور از خط پایان
space heater
بخاری مخصوص گرم کردن فضای ازاد
cabled
طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
cable
طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
totake
شخص بست نشسته یاپناهنده را دستگیر یا ازاد کردن
pick up
واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
bail out
به قید کفیل ازاد کردن و شدن با پاراشوت از هواپیما پریدن
traveler
میله فلزی عقب قایق با حلقه برای وصل کردن طناب بادبان
bouse
بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
glide path
مسیر حرکت ازاد یا پرواز ازاد هواپیما یاموشک
pay out the rope
طناب را شل کنیدتاباز شود طناب رابدهیدبیاید
dump
رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
lanyard
طناب کوتاه طناب کمر
lanyards
طناب کوتاه طناب کمر
cargo sling
طناب بستن محمولات به زیرهلی کوپتر طناب باربندی هلی کوپتر یا خودرو
how long is the rope
درازی طناب چقدر است طناب چند متر است
bight
حلقه طناب مضاعف قایق حلقه طناب دوبل
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
free gyroscope
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
non rotating wire rope
طناب سیمی یک سو با مغزی طناب سیمی نپیچ
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
high sea
دریای ازاد دریای ازاد خارج از مرزکشور
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
free enterprise
اقتصاد ازاد اقتصاد بازار ازاد
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com