English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (42 milliseconds)
English Persian
graving dock اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
Other Matches
dock receipt قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
go devil لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
To dock . To berth. پهلو گرفتن (کشتی در اسکله )
layig up position موضع یا اسکله مخصوص تهیه سرپل ساحلی
hawse سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
dry dock محل تعمیر کشتی
dry docks محل تعمیر کشتی
kentledge چدن یااهن ریخته مخصوص سنگین کردن ته کشتی یابالون
dry docks استخر تعمیر کشتی در لنگرگاه
dry dock استخر تعمیر کشتی در لنگرگاه
floating dock حوضچه شناور تعمیر کشتی
deadlines منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
deadline منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
quarterdeck عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
cash dispensers ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
cash dispenser ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
cartel ship کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
shipyards کارخانه کشتی سازی کارخانجات دریایی قسمت تعمیر ناوها
shipyard کارخانه کشتی سازی کارخانجات دریایی قسمت تعمیر ناوها
maintenance قرارداد با شرکت تعمیری که بررسیهای مرتب و تعمیر با قیمت مخصوص در صورت خرابی دارد
hard beach قسمت مستحکم ساحل یا اسکله اسکله روسازی شده
coaster کشتی مخصوص کشتیرانی در کنارساحل
coasters کشتی مخصوص کشتیرانی در کنارساحل
docking plan نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
downhaul طناب مخصوص کشیدن بادبان کشتی
lyle gun تفنگ مخصوص پرتاب طناب از کشتی
hawser طناب فولادی مخصوص نگاهداشتن کشتی در حوضچه
hawse hole سوراخ دماغه کشتی مخصوص عبور طناب
hawsers طناب فولادی مخصوص نگاهداشتن کشتی در حوضچه
hatch way روزنه عرشه کشتی مخصوص پایین فرستادن بار
utilities'man متخصص تعمیر دستگاههای حرارتی و برقی تعمیر کارتاسیسات
keel حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keels حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
disrepair احتیاج به تعمیر نیازمند تعمیر
cleanse تمیز کردن
wisp تمیز کردن
cleans تمیز کردن
do the cleaning تمیز کردن
grooming تمیز کردن
clean house تمیز کردن
wisps تمیز کردن
replotting تمیز کردن
clean تمیز کردن
cleansed تمیز کردن
cleanses تمیز کردن
clean تمیز کردن
cleanest تمیز کردن
cleaned تمیز کردن
ferrets هواپیما یا کشتی یا خودرویی که مخصوص کشف و تعیین محل و ثبت و تجزیه و تحلیل تشعشعات الکترومغناطیسی ورادار دشمن تهیه شده باشند
ferret هواپیما یا کشتی یا خودرویی که مخصوص کشف و تعیین محل و ثبت و تجزیه و تحلیل تشعشعات الکترومغناطیسی ورادار دشمن تهیه شده باشند
cleaned تمیز کردن چیزی
scrub خراشیدن تمیز کردن
scrubbed خراشیدن تمیز کردن
scrubbing خراشیدن تمیز کردن
scrubs خراشیدن تمیز کردن
clean تمیز کردن چیزی
pick up <idiom> تمیز ،مرتب کردن
cleans تمیز کردن چیزی
cleanest تمیز کردن چیزی
clean up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean-up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
dry clean لباس را بابخار تمیز کردن
smug تمیز کردن سروصورت دادن به
smugness تمیز کردن سروصورت دادن به
smugly تمیز کردن سروصورت دادن به
spruce up <idiom> مجددا آراستن ،تمیز کردن
absterge تمیز کردن شستشو دادن
repaired تعمیر کردن
refitting تعمیر کردن
refitted تعمیر کردن
refits تعمیر کردن
refit تعمیر کردن
refashion تعمیر کردن
patches تعمیر کردن
patch تعمیر کردن
repair تعمیر کردن
darn [conservate] تعمیر کردن
to patch up تعمیر کردن
restoring تعمیر کردن
mended تعمیر کردن
restores تعمیر کردن
mend تعمیر کردن
rehash تعمیر کردن
restored تعمیر کردن
rehashes تعمیر کردن
restore تعمیر کردن
rehashed تعمیر کردن
serviced تعمیر کردن
patch up <idiom> تعمیر کردن
service تعمیر کردن
fixes تعمیر کردن
mends تعمیر کردن
fix تعمیر کردن
tassel پارچه برای تمیز کردن تیر
tassels پارچه برای تمیز کردن تیر
overhaul برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
deleting کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleted کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
delete کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
vamp وصله تعمیر کردن
racking تمیز کردن شبکه توری اشغال گیر
to repair the roof بام [خانه] را تعمیر کردن
mops چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mop چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopping چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopped چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
to repair a flat tire لاستیک پنچر شده را تعمیر کردن
to mend a puncture لاستیک پنچر شده را تعمیر کردن
repaired درست کردن جبران کردن تعمیر
repair درست کردن جبران کردن تعمیر
adjusts تسویه نمودن مطابق کردن
palpate لمس کردن امتحان نمودن
adjusting تسویه نمودن مطابق کردن
delineates ترسیم نمودن معین کردن
deposing عزل نمودن خلع کردن
deposes عزل نمودن خلع کردن
depose عزل نمودن خلع کردن
adjusts تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusting تصفیه نمودن تنظیم کردن
immerse غوطه ور کردن شناور نمودن
immersed غوطه ور کردن شناور نمودن
immersing غوطه ور کردن شناور نمودن
extrapolating قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolates قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolated قیاس کردن استقراء نمودن
delineate ترسیم نمودن معین کردن
glamorizing فریبا نمودن طلسم کردن
glamorises فریبا نمودن طلسم کردن
delineated ترسیم نمودن معین کردن
glamorizes فریبا نمودن طلسم کردن
glamorized فریبا نمودن طلسم کردن
glamorize فریبا نمودن طلسم کردن
glamorising فریبا نمودن طلسم کردن
instate برقرار کردن منصوب نمودن
glamorised فریبا نمودن طلسم کردن
delineating ترسیم نمودن معین کردن
condition شرط نمودن شایسته کردن
extrapolate قیاس کردن استقراء نمودن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
immerses غوطه ور کردن شناور نمودن
I am a great believer in using natural things for cleaning. من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
overhaul پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauled پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauling پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauls پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
scavenge سپوری کردن تمیز کردن
scavenges سپوری کردن تمیز کردن
scavenged سپوری کردن تمیز کردن
postulates قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulate قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulated قیاس منطقی کردن فرض نمودن
To belittle oneself . To make oneself cheap. خود را سبک کردن ( تحقیر نمودن )
fractionate تجزیه وتفکیک نمودن برخه کردن
postulating قیاس منطقی کردن فرض نمودن
topgallant سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
remodel عوض کردن تعمیر کردن
remodeled عوض کردن تعمیر کردن
remodeling عوض کردن تعمیر کردن
remodelled عوض کردن تعمیر کردن
remodelling عوض کردن تعمیر کردن
remodels عوض کردن تعمیر کردن
to win nny one's affections محبت کسی راجلب کردن کسیرادلبسته خود نمودن
warm up قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
leads هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
lead هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
lutes گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
lute گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
writes وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
write وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
fog oil روغن مخصوص یا سوخت مخصوص دستگاههای تولیددود مصنوعی
preventative بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
preventive بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
typeface مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
typefaces مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
vacuuming جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuumed جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuums جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuum جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
graphics کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند
scuppering سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
ship's manifest صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
carry ship کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
gunroom مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
lazar housek عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
waterline خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
supercargo نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
dan runner کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com