English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English Persian
monroe effect اصل مونرو متمرکز کردن نیروهای انفجاری در یک مسیر
Other Matches
barrier forces نیروهای مامور سد کردن راه دشمن نیروهای حفافت ازموانع
one hook مدار انفجاری که فقط به یک عامل انفجاری نیاز دارد مدار یک عامله
fire coordination line خط هماهنگی اتش هلی کوپترها و نیروهای هوابردو نیروهای الحاقی
first fire mixture خرج انفجاری یا چاشنی انفجاری سریع العمل چاشنی اولیه
military services نیروهای نظامی وابسته به نیروهای مسلح
monroe doctrine دکترین مونرو
monroe effect اثر مونرو
transient forces نیروهای در حال عبور یا نقل و انتقال نیروهای در حال توقف موقت در منطقه عملیات
assigned forces نیروهای مامور به نیروهای واگذارشده به
booby-traps تله انفجاری کردن
booby-trapped تله انفجاری کردن
booby-trap تله انفجاری کردن
booby-trapping تله انفجاری کردن
booby trap تله انفجاری کردن
monroe diagnostic reading test ازمون تشخیص خواندن مونرو
package forces نیروهای پیش بینی شده نیروهای برش داده شده ازقبل
localising متمرکز کردن
centralizes متمرکز کردن
centralizing متمرکز کردن
concentrate متمرکز کردن
concentrates متمرکز کردن
localizing متمرکز کردن
centralised متمرکز کردن
localizes متمرکز کردن
localize متمرکز کردن
centralises متمرکز کردن
centralising متمرکز کردن
centralize متمرکز کردن
concentrating متمرکز کردن
localises متمرکز کردن
center متمرکز کردن
concenter متمرکز کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
focussed متمرکز کردن توجه
decentralization غیر متمرکز کردن
focalize درکانون متمرکز کردن
focusses متمرکز کردن توجه
focuses متمرکز کردن توجه
focused متمرکز کردن توجه
focus متمرکز کردن توجه
focussing متمرکز کردن توجه
pooled قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pool قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pools قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
demarkation line خط تقسیم نیروهای متخاصم خط مرز نیروهای متخاصم خط تحدید خط تحدید حدودنظامی طرفین
regional forces نیروهای چریکی منطقهای نیروهای جوانمردان منطقهای
blue commander فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
to rally scattered troops جمع آوری کردن نیروهای نظامی پراکنده
epitomize متمرکز کردن مجسم کردن
epitomising متمرکز کردن مجسم کردن
epitomized متمرکز کردن مجسم کردن
epitomizing متمرکز کردن مجسم کردن
fixate محکم کردن متمرکز کردن
epitomises متمرکز کردن مجسم کردن
epitomised متمرکز کردن مجسم کردن
epitomizes متمرکز کردن مجسم کردن
alert force نیروهای اماده باش نیروهای اماده
monroe doctrine اصولی که مونرو رئیس جمهور امریکابه عنوان خط مشی سیاست خارجی امریکا به کنگره امریکا در سال 3281 اعلام کرد
fastest سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fasted سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fasts سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
lane مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
lanes مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
grooves خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
groove خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
multithread طرح برنامه که از بیش یک مسیر منط قی استفاده میکند و هر مسیر همزمان اجرا میشود
switched network backup انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
landing approach مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
ball cushion دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
crane rail مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
eruptive انفجاری
volcanic انفجاری
eruptional انفجاری
fireballs گلوله انفجاری
bloomed رشد انفجاری
blasting fuze ماسوره انفجاری
blasting fuse اتشباری انفجاری
explosive power توان انفجاری
blasting gelatin ژلاتین انفجاری
brisance ضربه انفجاری
fireball گلوله انفجاری
destructor چاشنی انفجاری
detonating cord فتیله انفجاری
shrapnel گلوله انفجاری
explosive bolt سه راهی انفجاری
bloom رشد انفجاری
explosive bolt پیچ انفجاری
explosive rivet پرچ انفجاری
booby trap تله انفجاری
bursting charge بار انفجاری
booby-trap تله انفجاری
forging burst اهنگری انفجاری
booby-trapped تله انفجاری
primacord فتیله انفجاری
booby-trapping تله انفجاری
detonating fuse فیوز انفجاری
demolition belt کمربند انفجاری
burst force نیروی انفجاری
ignitor فتیله انفجاری
explosive train فتیله انفجاری
explosive welding جوشکاری انفجاری
shrapnel shell گلوله انفجاری
blow out fuse فیوز انفجاری
booby-traps تله انفجاری
blooms رشد انفجاری
explosive forming شکل دادن انفجاری
combination circuit مدار انفجاری مرکب
plaster charge خرج انفجاری افشان
mining effect اثر انفجاری مین
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
boobytrapped mine مین تله انفجاری شده
actuate به کارانداختن سیستم انفجاری مین
trap mine مین تله انفجاری شده
destructor منفجر کننده عامل انفجاری
render safe بی اثرکردن مین یا وسایل انفجاری یا بمب
weapon alpha نوعی خرج انفجاری عمقی موشکی
chugs صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
egg بمب انفجاری قوی که بوسیله هواپیماپرتاب میشود
chug صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
sticky charge خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
chugged صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chugging صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
concentrative متمرکز
centralized متمرکز
taxiway مسیر تاکسی کردن
tracks تعقیب مسیر کردن
track تعقیب مسیر کردن
path sweeping پاک کردن مسیر
staking پیاده کردن مسیر
setting out پیاده کردن مسیر
direction مسیر هدایت کردن
tracked تعقیب مسیر کردن
sympathetic detonation انفجاری که دراثر انفجار مواد منفجره دیگررخ میدهد
centrally planned economy اقتصاد متمرکز
intensive پرقوت متمرکز
decentpalized غیر متمرکز
focusses متمرکز ساختن
localized capacity فرفیت متمرکز
focus متمرکز ساختن
concentrated load بار متمرکز
centralized lubrication روغنکاری متمرکز
concentrator متمرکز شونده
focussing متمرکز ساختن
centralist socialism سوسیالیسم متمرکز
focused متمرکز ساختن
focuses متمرکز ساختن
concentrator متمرکز کننده
focussed متمرکز ساختن
centralized system نظام متمرکز
centralizer متمرکز کننده
fixed fire اتش متمرکز
center drill مته متمرکز
tracked دنبال کردن یک مسیر به درستی
route مسیر چیزیرا تعیین کردن
tracks دنبال کردن یک مسیر به درستی
track دنبال کردن یک مسیر به درستی
routes مسیر چیزیرا تعیین کردن
armed services قسمتهای نیروهای مسلح یکانهای مسلح یکانهای نیروهای مسلح
centralized planning برنامه ریزی متمرکز
decentralization غیر متمرکز سازی
centeralized planning برنامه ریزی متمرکز
centralized network configuration ساختار شبکهای متمرکز
center متمرکز نقطه اتکاء
center lathe ماشین تراش متمرکز
center grinding دستگاه سنگ متمرکز
centralized oil shot system روغنکاری متمرکز فشاری
bundling متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundle متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundles متمرکز کردن دسته کردن دسته
summit حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
transit route مسیر دریایی بین المللی مسیر ترانزیت راه ترانزیت
midcourse guidance هدایت موشک در مسیر میانه یا مسیر پرواز ازاد موشک
summits حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
decentralized planning برنامه ریزی غیر متمرکز
stigmatism ننگ نور متمرکز در یک نقطه
hilar متمرکز ونزدیک به ناف ومرکز
stabilization برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
balisage مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما
services نیروهای مسلح
friendly forces نیروهای خودی
component forces نیروهای مولفه
frontalier نیروهای مرزی
irregular forces نیروهای نامنطم
irregular forces نیروهای چریکی
garrison forces نیروهای پادگانی
services نیروهای سه گانه
political forces نیروهای سیاسی
opposing forces نیروهای متخاصم
naval forces نیروهای دریایی
screening forces نیروهای پاسیور
nuclear forces نیروهای هستهای
lateral forces نیروهای عرضی
enemy forces نیروهای دشمن
combined forces نیروهای مرکب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com