Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (31 milliseconds)
English
Persian
fawn
افهار دوستی کردن
fawned
افهار دوستی کردن
fawns
افهار دوستی کردن
Other Matches
apophasis
افهار مطلبی درعین حالی که گوینده بی میلی خود را نسبت به افهار ان بیان داشته
fraternization
دوستی کردن
remarking
افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarked
افهار داشتن افهار نظریه دادن
statable
افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
remark
افهار داشتن افهار نظریه دادن
stateable
افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
remarks
افهار داشتن افهار نظریه دادن
i reckon
روی دوستی کسی حساب کردن
to interrupt a friendship
رشته دوستی را با کسی پاره کردن
expressing
افهار کردن
suggesting
افهار کردن
express
افهار کردن
suggests
افهار کردن
expressed
افهار کردن
expresses
افهار کردن
suggested
افهار کردن
suggest
افهار کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
opine
افهار عقیده کردن
remarked
افهار نظر کردن
declare
افهار کردن گفتن
remark
افهار نظر کردن
remarking
افهار نظر کردن
suggest
افهار عقیده کردن
profess
ادعا یا افهار کردن
suggested
افهار عقیده کردن
declares
افهار کردن گفتن
back-pedalling
افهار ندامت کردن
back-pedalled
افهار ندامت کردن
back-pedal
افهار ندامت کردن
suggesting
افهار عقیده کردن
pronounce
افهار عقیده کردن
suggests
افهار عقیده کردن
to profess regret
افهار تاسف کردن
misstate
افهار غلط کردن
remarks
افهار نظر کردن
to make a suggestion
افهار عقیده کردن
declaring
افهار کردن گفتن
professes
ادعا یا افهار کردن
professing
ادعا یا افهار کردن
observes
افهار عقیده کردن
resenting
افهار رنجش کردن
make a suggestion
افهار عقیده کردن
condole
افهار تاسف کردن
pass an opinion
افهار عقیده کردن
express one's views
افهار نظر کردن
make a comment
افهار نظر کردن
resents
افهار رنجش کردن
observed
افهار عقیده کردن
resented
افهار رنجش کردن
assert
افهار قطعی کردن
asserted
افهار قطعی کردن
express an opinion
افهار عقیده کردن
resent
افهار رنجش کردن
back-pedals
افهار ندامت کردن
observe
افهار عقیده کردن
offer
افهار یاابراز کردن
pass an opnion
افهار عقیده کردن
offered
افهار یاابراز کردن
pish
افهار نفرت کردن
offers
افهار یاابراز کردن
observing
افهار عقیده کردن
pronounces
افهار عقیده کردن
asserting
افهار قطعی کردن
asserts
افهار قطعی کردن
revolts
شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
revolt
شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
asseverate
بطور جدی افهار کردن تصریح کردن
imported
به کشور اوردن افهار کردن
alluding
افهار کردن مربوط بودن به
to declare oneself
قصد خودرا افهار کردن
alludes
افهار کردن مربوط بودن به
allude
افهار کردن مربوط بودن به
alluded
افهار کردن مربوط بودن به
importing
به کشور اوردن افهار کردن
import
به کشور اوردن افهار کردن
opine
افهار نظر کردن نظریه دادن
to recede from an engagement
از افهار عقیدهای خود داری کردن
assault
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assaults
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assaulted
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
to make a remark
حرفی زدن افهار نظری کردن
booed
صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
boos
صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
booing
صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
boo
صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
boh
صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
dogmatize
امرانه افهار عقیده کردن مقتدرانه سخن گفتن
stated
افهار کردن وتصریح کردن
state
افهار کردن وتصریح کردن
state-
افهار کردن وتصریح کردن
stating
افهار کردن وتصریح کردن
states
افهار کردن وتصریح کردن
togetherness
دوستی
friendships
دوستی
friendship
دوستی
fellowship
دوستی
philogyny
زن دوستی
brotherliness
دوستی
uxoriousness
زن دوستی
peace
دوستی
sodality
دوستی
fellowships
دوستی
ophilia
مار دوستی
algophilia
درد دوستی
taphophilia
گور دوستی
fraternal love
دوستی برادری
ties of friendship
قیودیاعلاقه دوستی
altruism
نوع دوستی
self love
خود دوستی
the utmost love
منتهای دوستی
professed love
دوستی زبانی
under cover of frind ship
بعنوان دوستی
wanderlust
اوارگی دوستی
humanitarianism
بشر دوستی
excessive love
دوستی زیاد
love feast
عید دوستی
motherly love
دوستی مادرانه
brotherly
ازروی دوستی
philanthropy
بشر دوستی
paternal love
دوستی پدرانه
protestation of frienship
ادعای دوستی
negrophilism
سیاه دوستی
negrophilism
دوستی بازنگیان
philoprogenitiveness
بچه دوستی
ritualism
تشریفات دوستی
lastering friendship
دوستی پا بر جا یا ثابت
humanitarianism
مسلک بشر دوستی
gregariously
از روی جمعیت دوستی
ties of friendship
انچه دوستی اقتضامیکند
kiss of death
دوستی خاله خرسه
The bonds of friendship (affection).
رشته دوستی والفت
humanitarianism
فلسفه همنوع دوستی
sportsmanship
ورزش دوستی مردانگی
patriotically
از روی میهن دوستی
liquorish
حاکی ازنوشابه دوستی
electrophilic addition
افزایش الکترون دوستی
to make friends with anyone
با کسی اشنایی یا دوستی
electrophilic attack
حمله الکترون دوستی
bibliomania
جنون کتاب دوستی
algolagnia
درد دوستی جنسی
breach of friendship
بهم زدن دوستی
cozy up to (someone)
<idiom>
باکسی دوستی برقرارکردن
philosophically
ازراه حکمت دوستی
endearing
از روی دوستی و محبت
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend !
معنی دوستی را هم فهمیدیم
He did it out of friendship.
ازروی دوستی اینکار راکرد
theocentricity
توجه بخدا خدا دوستی
theocentrism
توجه بخدا خدا دوستی
nucleophilic aromatic substitution
استخلاف هسته دوستی اروماتیکی
electrophilic aromatic substitution
استخلاف الکترون دوستی اروماتیکی
humanism
نوع دوستی ادبیات وفرهنگ
He came under the guise of friend ship .
درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
they are sworn frends
با هم پیمان دوستی بسته اند
i reckon
اطمینان به دوستی کسی داشتن
they are sworn frends
بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
wanderlust
علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
(not) have anything to do with someone
<idiom>
نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
haunts
دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
haunt
دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
snake in the grass
<idiom>
دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
Please accept this gift as a mark of my friendship.
لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
humanism
مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
curry favor
<idiom>
هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن برای دوستی ویا کمک
proposals
افهار
testimonies
افهار
proposal
افهار
showing
افهار
dixit
افهار
allegation
افهار
allegations
افهار
affirmance
افهار
enouncement
افهار
adductor
افهار
adduction
افهار
declaration
افهار
declarations
افهار
predication
افهار
showings
افهار
testimony
افهار
utterance
افهار
saying
افهار
say-so
افهار
statements
افهار
statement
افهار
utterances
افهار
indigitation
افهار
avouchment
افهار
sayings
افهار
say so
افهار
backstabber
خیانتکار
[همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
declaring
افهار داشتن
avowal
افهار اشکار
avowal
افهار صریح
avowals
افهار اشکار
manifested
افهار نامه
avowals
افهار صریح
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com