English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (38 milliseconds)
English Persian
fawn افهار دوستی کردن
fawned افهار دوستی کردن
fawns افهار دوستی کردن
Other Matches
apophasis افهار مطلبی درعین حالی که گوینده بی میلی خود را نسبت به افهار ان بیان داشته
fraternization دوستی کردن
remarking افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarked افهار داشتن افهار نظریه دادن
statable افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
remark افهار داشتن افهار نظریه دادن
stateable افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
remarks افهار داشتن افهار نظریه دادن
i reckon روی دوستی کسی حساب کردن
to interrupt a friendship رشته دوستی را با کسی پاره کردن
expressing افهار کردن
suggesting افهار کردن
express افهار کردن
suggests افهار کردن
expressed افهار کردن
expresses افهار کردن
suggested افهار کردن
suggest افهار کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
opine افهار عقیده کردن
remarked افهار نظر کردن
declare افهار کردن گفتن
remark افهار نظر کردن
remarking افهار نظر کردن
suggest افهار عقیده کردن
profess ادعا یا افهار کردن
suggested افهار عقیده کردن
declares افهار کردن گفتن
back-pedalling افهار ندامت کردن
back-pedalled افهار ندامت کردن
back-pedal افهار ندامت کردن
suggesting افهار عقیده کردن
pronounce افهار عقیده کردن
suggests افهار عقیده کردن
to profess regret افهار تاسف کردن
misstate افهار غلط کردن
remarks افهار نظر کردن
to make a suggestion افهار عقیده کردن
declaring افهار کردن گفتن
professes ادعا یا افهار کردن
professing ادعا یا افهار کردن
observes افهار عقیده کردن
resenting افهار رنجش کردن
make a suggestion افهار عقیده کردن
condole افهار تاسف کردن
pass an opinion افهار عقیده کردن
express one's views افهار نظر کردن
make a comment افهار نظر کردن
resents افهار رنجش کردن
observed افهار عقیده کردن
resented افهار رنجش کردن
assert افهار قطعی کردن
asserted افهار قطعی کردن
express an opinion افهار عقیده کردن
resent افهار رنجش کردن
back-pedals افهار ندامت کردن
observe افهار عقیده کردن
offer افهار یاابراز کردن
pass an opnion افهار عقیده کردن
offered افهار یاابراز کردن
pish افهار نفرت کردن
offers افهار یاابراز کردن
observing افهار عقیده کردن
pronounces افهار عقیده کردن
asserting افهار قطعی کردن
asserts افهار قطعی کردن
revolts شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
revolt شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
asseverate بطور جدی افهار کردن تصریح کردن
imported به کشور اوردن افهار کردن
alluding افهار کردن مربوط بودن به
to declare oneself قصد خودرا افهار کردن
alludes افهار کردن مربوط بودن به
allude افهار کردن مربوط بودن به
alluded افهار کردن مربوط بودن به
importing به کشور اوردن افهار کردن
import به کشور اوردن افهار کردن
opine افهار نظر کردن نظریه دادن
to recede from an engagement از افهار عقیدهای خود داری کردن
assault افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assaults افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assaulted افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
to make a remark حرفی زدن افهار نظری کردن
booed صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
boos صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
booing صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
boo صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
boh صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
dogmatize امرانه افهار عقیده کردن مقتدرانه سخن گفتن
stated افهار کردن وتصریح کردن
state افهار کردن وتصریح کردن
state- افهار کردن وتصریح کردن
stating افهار کردن وتصریح کردن
states افهار کردن وتصریح کردن
togetherness دوستی
friendships دوستی
friendship دوستی
fellowship دوستی
philogyny زن دوستی
brotherliness دوستی
uxoriousness زن دوستی
peace دوستی
sodality دوستی
fellowships دوستی
ophilia مار دوستی
algophilia درد دوستی
taphophilia گور دوستی
fraternal love دوستی برادری
ties of friendship قیودیاعلاقه دوستی
altruism نوع دوستی
self love خود دوستی
the utmost love منتهای دوستی
professed love دوستی زبانی
under cover of frind ship بعنوان دوستی
wanderlust اوارگی دوستی
humanitarianism بشر دوستی
excessive love دوستی زیاد
love feast عید دوستی
motherly love دوستی مادرانه
brotherly ازروی دوستی
philanthropy بشر دوستی
paternal love دوستی پدرانه
protestation of frienship ادعای دوستی
negrophilism سیاه دوستی
negrophilism دوستی بازنگیان
philoprogenitiveness بچه دوستی
ritualism تشریفات دوستی
lastering friendship دوستی پا بر جا یا ثابت
humanitarianism مسلک بشر دوستی
gregariously از روی جمعیت دوستی
ties of friendship انچه دوستی اقتضامیکند
kiss of death دوستی خاله خرسه
The bonds of friendship (affection). رشته دوستی والفت
humanitarianism فلسفه همنوع دوستی
sportsmanship ورزش دوستی مردانگی
patriotically از روی میهن دوستی
liquorish حاکی ازنوشابه دوستی
electrophilic addition افزایش الکترون دوستی
to make friends with anyone با کسی اشنایی یا دوستی
electrophilic attack حمله الکترون دوستی
bibliomania جنون کتاب دوستی
algolagnia درد دوستی جنسی
breach of friendship بهم زدن دوستی
cozy up to (someone) <idiom> باکسی دوستی برقرارکردن
philosophically ازراه حکمت دوستی
endearing از روی دوستی و محبت
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend ! معنی دوستی را هم فهمیدیم
He did it out of friendship. ازروی دوستی اینکار راکرد
theocentricity توجه بخدا خدا دوستی
theocentrism توجه بخدا خدا دوستی
nucleophilic aromatic substitution استخلاف هسته دوستی اروماتیکی
electrophilic aromatic substitution استخلاف الکترون دوستی اروماتیکی
humanism نوع دوستی ادبیات وفرهنگ
He came under the guise of friend ship . درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
they are sworn frends با هم پیمان دوستی بسته اند
i reckon اطمینان به دوستی کسی داشتن
they are sworn frends بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
wanderlust علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
(not) have anything to do with someone <idiom> نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
haunts دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
haunt دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
snake in the grass <idiom> دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
Please accept this gift as a mark of my friendship. لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
humanism مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
curry favor <idiom> هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن برای دوستی ویا کمک
proposals افهار
testimonies افهار
proposal افهار
showing افهار
dixit افهار
allegation افهار
allegations افهار
affirmance افهار
enouncement افهار
adductor افهار
adduction افهار
declaration افهار
declarations افهار
predication افهار
showings افهار
testimony افهار
utterance افهار
saying افهار
say-so افهار
statements افهار
statement افهار
utterances افهار
indigitation افهار
avouchment افهار
sayings افهار
say so افهار
backstabber خیانتکار [همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
declaring افهار داشتن
avowal افهار اشکار
avowal افهار صریح
avowals افهار اشکار
manifested افهار نامه
avowals افهار صریح
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com