Total search result: 204 (39 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
lop |
باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن |
lopped |
باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن |
lopping |
باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن |
lops |
باتنبلی حرکت کردن شلنگ برداشتن |
|
|
Other Matches |
|
loiters |
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن |
loitering |
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن |
loitered |
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن |
loiter |
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن |
transcribed |
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن |
transcribe |
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن |
transcribes |
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن |
transcribing |
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن |
volte |
حرکت اسب درگام برداشتن دایرهای بقطر 6متر |
flex hose |
شلنگ |
hose |
شلنگ |
flexible hose |
شلنگ |
hoses |
شلنگ |
hosing |
شلنگ |
hosed |
شلنگ |
stride |
شلنگ زدن |
striding |
شلنگ زدن |
strides |
شلنگ زدن |
cruising |
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی |
cruises |
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی |
cruised |
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی |
cruise |
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی |
lope |
شلنگ انداختن تاخت رفتن |
lopes |
شلنگ انداختن تاخت رفتن |
loping |
شلنگ انداختن تاخت رفتن |
loped |
شلنگ انداختن تاخت رفتن |
commandeering |
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن |
commandeered |
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن |
commandeer |
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن |
commandeers |
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن |
split |
ترک برداشتن تقسیم کردن |
photographs |
عکس برداشتن از عکسبرداری کردن |
warp |
منحرف کردن تاب برداشتن |
take off |
برداشتن پرواز کردن هواپیما |
open |
برداشتن پوشش یا باز کردن در |
warped |
منحرف کردن تاب برداشتن |
forborne |
دست برداشتن تحمل کردن |
opened |
برداشتن پوشش یا باز کردن در |
photographed |
عکس برداشتن از عکسبرداری کردن |
photograph |
عکس برداشتن از عکسبرداری کردن |
opens |
برداشتن پوشش یا باز کردن در |
warps |
منحرف کردن تاب برداشتن |
photographing |
عکس برداشتن از عکسبرداری کردن |
notate |
یادداشت برداشتن یاد داشت کردن |
removal |
از بین بردن برداشتن پیاده کردن |
to d. up a liquid |
مایعی را باچمچه ومانندان برداشتن یا خالی کردن |
to make a long arm |
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن] |
differential ailerons |
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است |
vasectomy |
عمل جراحی و برداشتن مجرای ناقل منی برای عقیم کردن |
vasectomies |
عمل جراحی و برداشتن مجرای ناقل منی برای عقیم کردن |
raster |
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط |
decollate |
جدا کردن موضوعات مختلف به ورقههای مجزا. جدا کردن دو یا سه موضوع مختلف به حالت مجزا و برداشتن کاغذ کاربنی |
sailed |
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن |
sail |
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن |
sailings |
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن |
waving |
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه |
waves |
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه |
waved |
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه |
wave |
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه |
feinting |
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف |
feints |
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف |
feint |
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف |
feinted |
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف |
mouse |
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید |
mouses |
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید |
route order |
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه |
braids |
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن |
braided |
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن |
lumbers |
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن |
lumber |
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن |
braid |
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن |
lumbering |
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن |
lumbered |
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن |
move on |
ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن |
trackball |
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند |
fish tailing |
حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت] |
stroke |
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا |
stroked |
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا |
strokes |
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا |
move off the ball |
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ |
tape |
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی |
stroking |
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا |
tapes |
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی |
taped |
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی |
sailed |
حرکت کردن |
whir |
حرکت کردن |
moves |
حرکت کردن |
sail |
حرکت کردن |
departure |
حرکت کردن |
moved |
حرکت کردن |
get under way |
حرکت کردن |
move |
حرکت کردن |
to weigh anchor |
حرکت کردن |
sailings |
حرکت کردن |
inch |
حرکت کردن |
waggle |
حرکت کردن |
skewing |
کج حرکت کردن |
skew |
کج حرکت کردن |
to bear oneself |
حرکت کردن |
waggled |
حرکت کردن |
waggles |
حرکت کردن |
departures |
حرکت کردن |
skews |
کج حرکت کردن |
have way on |
حرکت کردن |
waggling |
حرکت کردن |
transferring |
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت |
transfers |
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت |
counter clockwise |
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت |
compound motion |
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی |
transfer |
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت |
spirals |
بطورمارپیچ حرکت کردن |
to make an early start |
زود حرکت کردن |
sneak |
دزدکی حرکت ه کردن |
spiralling |
بطورمارپیچ حرکت کردن |
make leeway |
حرکت پهلویی کردن |
crabs |
به پهلو حرکت کردن |
lugs |
سنگین حرکت کردن |
range |
سیر و حرکت کردن |
spiraled |
بطورمارپیچ حرکت کردن |
spiraling |
بطورمارپیچ حرکت کردن |
submarine |
زیردریا حرکت کردن |
submarines |
زیردریا حرکت کردن |
spiralled |
بطورمارپیچ حرکت کردن |
lugged |
سنگین حرکت کردن |
lug |
سنگین حرکت کردن |
spiral |
بطورمارپیچ حرکت کردن |
sneaks |
دزدکی حرکت ه کردن |
darted |
بسرعت حرکت کردن |
to tail to the tide |
باجزرومد حرکت کردن |
ranges |
سیر و حرکت کردن |
dart |
بسرعت حرکت کردن |
zigzags |
حرکت زیگزاگی کردن |
sailed |
با نازوعشوه حرکت کردن |
crawfish |
به پشت حرکت کردن |
sail |
با نازوعشوه حرکت کردن |
to move on |
واداربه حرکت کردن |
spank |
با سرعت حرکت کردن |
spanked |
با سرعت حرکت کردن |
underway |
در حال حرکت کردن |
spanks |
با سرعت حرکت کردن |
streak |
بسرعت حرکت کردن |
jink |
بسرعت حرکت کردن |
sailings |
با نازوعشوه حرکت کردن |
darting |
بسرعت حرکت کردن |
streaks |
بسرعت حرکت کردن |
streaking |
بسرعت حرکت کردن |
sneaked |
دزدکی حرکت ه کردن |
lugging |
سنگین حرکت کردن |
streaked |
بسرعت حرکت کردن |
to bolt |
ناگهانی حرکت کردن |
whirry |
بعجله حرکت کردن |
trance |
باچالاکی حرکت کردن |
larrup |
سنگین حرکت کردن |
trailing |
بدنبال حرکت کردن |
ranged |
سیر و حرکت کردن |
zigzag |
حرکت زیگزاگی کردن |
trailed |
بدنبال حرکت کردن |
pule |
باصدا حرکت کردن |
infile |
به ستون دو حرکت کردن |
lazy |
باکندی حرکت کردن |
laziest |
باکندی حرکت کردن |
lazier |
باکندی حرکت کردن |
trances |
باچالاکی حرکت کردن |
trail |
بدنبال حرکت کردن |
zigzagging |
حرکت زیگزاگی کردن |
trails |
بدنبال حرکت کردن |
crab |
به پهلو حرکت کردن |
zigzagged |
حرکت زیگزاگی کردن |
skeet |
باسرعت حرکت کردن |
leapfrogs |
باجست وخیز حرکت کردن |
draw away |
جلوتر از دیگران حرکت کردن |
criss-crosses |
بهطور متقاطع حرکت کردن |
leapfrogging |
باجست وخیز حرکت کردن |
wriggled |
حرکت کرم وار کردن |
moves |
حرکت کردن تکان خوردن |
hulks |
باسنگینی ورخوت حرکت کردن |
skips |
رقص کنان حرکت کردن |
to flounce |
حرکت تند و ناگهانی کردن |
leapfrogged |
باجست وخیز حرکت کردن |
wriggling |
حرکت کرم وار کردن |
wriggles |
حرکت کرم وار کردن |
to outgo |
حرکت کردن [به مقصدی] [کشتی] |
wriggle |
حرکت کرم وار کردن |
gibes |
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن |
jibes |
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن |
moved |
حرکت کردن تکان خوردن |
whish |
باصدای هیس حرکت کردن |
criss-crossing |
بهطور متقاطع حرکت کردن |
troupes |
بصورت دسته حرکت کردن |
leapfrog |
باجست وخیز حرکت کردن |
hulk |
باسنگینی ورخوت حرکت کردن |
belted |
باشدت حرکت یا عمل کردن |
jibed |
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن |
ambulate |
حرکت کردن درحرکت بودن |
galvanize |
تحریک کردن به حرکت واداشتن |
starboard |
بطرف راست حرکت کردن |
lomomote |
از جایی بجایی حرکت کردن |
paddling |
با باله شنا حرکت کردن |
paddles |
با باله شنا حرکت کردن |
paddled |
با باله شنا حرکت کردن |