Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 130 (9 milliseconds)
English
Persian
payload
بار مفید
payloads
بار مفید
service load
بار مفید
useful load
بار مفید
Search result with all words
use
مقدار مفید
uses
مقدار مفید
service
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
serviced
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
utility
مفید بودن
utility
برنامه مفید که همراه با توابعی از قبیل جستجوی فایل , کپی کردن , دایرکتوری فایل , مرتب کردن و رفع اشکال و توابع ریاضی مختلف میباشد
stop
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stopped
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stopping
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stops
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
throughput
نرخ تولید ماشین یا سیستم که به عنوان کل اطلاعات مفید که در یک زمان پردازش میشود اندازه گیری میشود
language
زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
languages
زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
availability
چیز مفید وسودمند
availability
شخص مفید دسترسی
effective
مفید
hit
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hitting
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
lifetime
مدت زمانی که وسیلهای مفید است یا قدیمی نشده است
lifetimes
مدت زمانی که وسیلهای مفید است یا قدیمی نشده است
gainful
مفید
benefit
احسان کردن مفید بودن
benefited
احسان کردن مفید بودن
benefiting
احسان کردن مفید بودن
graphic
زبان برنامه نویس کامپیوتر با دستورات توکار و مفید حین نمایش گرافیک
significance
مفید
profitably
<adv.>
بطور مفید
advantageous
<adj.>
مفید
useful
<adj.>
مفید
advantage
مفید بودن
efficiency
فعالیت مفید بازده
fruitful
مفید
effect
مفید
effected
مفید
effecting
مفید
asset
چیز با ارزش و مفید
libraries
تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
library
تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
pragmatism
مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
stead
مفید بودن
abbreviate
مختصر یا مفید کردن
abbreviates
مختصر یا مفید کردن
abbreviating
مختصر یا مفید کردن
constructive
مفید ساختمانی
help
پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
help
تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
helped
پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
helped
تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
helps
پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
helps
تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
instrumental
مفید قابل استفاده
helpfully
بطور مفید
usefully
بطور مفید
good
سودمند مفید
syllabus
خلاصه مفید
syllabuses
خلاصه مفید
remedial
مفید
resource
گرافیکی که مفید هستند یا توسط چیزی استفاده می شوند
precise
مفید
beneficial
<adj.>
مفید
profitable
مفید
informative
حاوی اطلاعات مفید
helpful
<adj.>
مفید
active capacity
گنجایش مفید
active storage
گنجایش مفید
effective storage
گنجایش مفید
advantageaus
مفید باصرفه
advantageously
بطور مفید
application years
عمر مفید یک دستگاه
available magnification
بزرگنمایی مفید
available storage capacity
گنجایش مفید مخزن
useable reservoir storage
گنجایش مفید مخزن
average available discharge
بده متوسط مفید
benefactress
مفید
brake horsepower
توان مفید
controlled thermonuclear reaction
جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
dp
پردازش روی داده برای تولید اطلاعات مفید یا مرتب کردن و سازماندهی فایلهای داده
effective capacity
گنجایش مفید
effective depth
ارتفاع مفید
groupware
نرم افزاری که توسط گروهی از افراد استفاده میشود که به شبکه وصل اند و به آنها کمک میکند تا کار خاصی را انجام دهند. حاوی توابع مفید مثل پست الکترونیکی است که توسط تمام کاربران قابل دستیابی است
lacanic
مختصر و مفید
man friday
مستخدم یا یارخیلی مفید
multocular
مختصر و مفید کوتاه و سودمند
pay load
فرفیت مفید وسیله نقلیه
payload space
فضای بار مفید
poniter
توصیه مفید
rated pay load
بار مفید نامی
salubrity
مفید بودن
utility function
تابع مفید
utility program
برنامه مفید
utilizable discharge
بده مفید
useable storage
ذخیره مفید
useful capacity
فرفیت مفید
useful life
عمر مفید
useful load
فرفیت مفید
useful power
قدرت مفید
useful power
توان مفید
useful work
کار مفید
vail
بکارخوردن مفید بودن
Other Matches
handy
<adj.>
مفید
well off
مفید
expedient
<adj.>
مفید
handy
[useful]
<adj.>
مفید
serviceable
<adj.>
مفید
utile
[archaic]
[useful]
<adj.>
مفید
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
مفید
convenient
<adj.>
مفید
purposeful
<adj.>
مفید
functional
<adj.>
مفید
practicable
<adj.>
مفید
practical
<adj.>
مفید
proper
<adj.>
مفید
purpose-built
<adj.>
مفید
purposive
<adj.>
مفید
applicatory
<adj.>
مفید
suitable
<adj.>
مفید
valuable
<adj.>
مفید
utilitarian
[useful]
<adj.>
مفید
beneficially
<adv.>
بطور مفید
serviceably
<adv.>
بطور مفید
come in handy
<idiom>
اثبات مفید بودن
briefly
<adv.>
بصورت مختصر و مفید
compendiously
<adv.>
بصورت مختصر و مفید
curtly
<adv.>
بصورت مختصر و مفید
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com