English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
to pick out باگوش پیدا کردن دریافتن
Other Matches
understand دریافتن درک کردن
understands دریافتن درک کردن
pick out انتخاب کردن دریافتن
to feel any one's pulse حس کردن احساس کردن دریافتن
dampest دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
to pluck up one's heart دل پیدا کردن
gained پیدا کردن
to search out پیدا کردن
gains پیدا کردن
smell out با بو پیدا کردن
to figure up پیدا کردن
to look up پیدا کردن
detect پیدا کردن
find پیدا کردن
finds پیدا کردن
acquire پیدا کردن
pin point پیدا کردن
detecting پیدا کردن
average پیدا کردن
averaged پیدا کردن
gain پیدا کردن
averages پیدا کردن
averaging پیدا کردن
tracks پیدا کردن
detects پیدا کردن
to pick up پیدا کردن
detected پیدا کردن
track پیدا کردن
tracked پیدا کردن
give tongue عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
take to تمایل پیدا کردن
demonetize تنزل پیدا کردن
shields حفاظ پیدا کردن
in the doghouse <idiom> مشکل پیدا کردن با
shield حفاظ پیدا کردن
equation of payments قاعده پیدا کردن
touts خریدار پیدا کردن
touted خریدار پیدا کردن
to become a necessity لزوم پیدا کردن
tout خریدار پیدا کردن
declines شیب پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن به
declined شیب پیدا کردن
decline شیب پیدا کردن
declining شیب پیدا کردن
hade تمایل پیدا کردن
preempt حق تقدم پیدا کردن
to think out با فکر پیدا کردن
to take umbra at رنجش پیدا کردن از
to win fame شهرت پیدا کردن
touting خریدار پیدا کردن
prove opplicable مصداق پیدا کردن
converge تقارت پیدا کردن
qualify شایستگی پیدا کردن
qualifies شایستگی پیدا کردن
to spring a leaguer رخنه پیدا کردن
dampen رطوبت پیدا کردن
dampening رطوبت پیدا کردن
stammers لکنت پیدا کردن
dampens رطوبت پیدا کردن
to work out something حل چیزی را پیدا کردن
stammered لکنت پیدا کردن
stammer لکنت پیدا کردن
liaising ارتباط پیدا کردن
liaised ارتباط پیدا کردن
liaise ارتباط پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy. چاره پیدا کردن
converged تقارت پیدا کردن
dampened رطوبت پیدا کردن
converging تقارت پیدا کردن
converges تقارت پیدا کردن
luff لنگر پیدا کردن
liaises ارتباط پیدا کردن
come to an agreement موافقت پیدا کردن
to take a ply تمایل پیدا کردن
respires امید تازه پیدا کردن
radar trapping اختلال پیدا کردن رادار
to pick up فراگرفتن دوباره پیدا کردن
deeping of capital عمق پیدا کردن سرمایه
genealogize شجره کسی را پیدا کردن
to rummage out با جستجوی زیاد پیدا کردن
to nerve oneself قوت قلب پیدا کردن
respiring امید تازه پیدا کردن
respired امید تازه پیدا کردن
to make the pot boi; معاش خود را پیدا کردن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
shocks هول وهراس پیدا کردن
shocked هول وهراس پیدا کردن
shock هول وهراس پیدا کردن
pay dirt <idiom> زیر خاکی پیدا کردن
hit on/upon <idiom> پیدا کردن چیزی که میخواهی
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
respire امید تازه پیدا کردن
cabbage کش رفتن رشد پیدا کردن
cabbages کش رفتن رشد پیدا کردن
out maneuver برتری مانور پیدا کردن
waver فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavered فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavering فتور پیدا کردن دو دل بودن
overmaster مهارت کامل پیدا کردن در
to come to an understanding پیدا کردن سازش پیداکردن
wavers فتور پیدا کردن دو دل بودن
fumbles لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
swells ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumble لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
bilge رخنه پیدا کردن تراوش کردن
swell ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumbled لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiating مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiates مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiate مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiated مختنق کردن خناق پیدا کردن
swelled ورم کردن برجستگی پیدا کردن
pull oneself together بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
wavering تردید پیدا کردن تبصره قانون
to orient oneself چهار سوی خود را پیدا کردن
rut شور پیدا کردن فحل شدن
short اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
rub اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
unbalance بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalancing بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
shorter اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
unbalances بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
shortest اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
wavers تردید پیدا کردن تبصره قانون
rubbed اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
scare up <idiom> ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
radio direction finding پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
rubs اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
wavered تردید پیدا کردن تبصره قانون
make out معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
ruts شور پیدا کردن فحل شدن
to seek somebody out جستجو برای پیدا کردن کسی
surging تکان خوردن لغزش پیدا کردن
to get the upper hand برتری جستن تفوق پیدا کردن
waver تردید پیدا کردن تبصره قانون
to get a meat for a bird برای مرغی جفت پیدا کردن
canvassing مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
leadingquestion پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
warm to one's work در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
to get to somebody [something] به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
canvass مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
plunges غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunged غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunge غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
to make friends [to make connections] رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
canvasses مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
divide پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
extend ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
proceed ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
grapnels لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
extends ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
to always find something to gripe about همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
grapnel لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
divides پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
cunclude تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
extending ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
proceeded ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
diachrony تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
finds کشف کردن پیدا کردن
find کشف کردن پیدا کردن
fitcall finding پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
to take in دریافتن
perceived دریافتن
apperceive دریافتن
perceive دریافتن
realised دریافتن
to catch on دریافتن
perceiving دریافتن
realizing دریافتن
realizes دریافتن
suss دریافتن
realized دریافتن
realize دریافتن
realising دریافتن
realises دریافتن
to find out دریافتن
find out دریافتن
sensed دریافتن
deduced دریافتن
comprehend دریافتن
comprehended دریافتن
comprehending دریافتن
deduce دریافتن
comprehends دریافتن
sense دریافتن
apprehended دریافتن
apprehend دریافتن
discover دریافتن
discovered دریافتن
discovering دریافتن
deducing دریافتن
perceives دریافتن
senses دریافتن
deduces دریافتن
apprehends دریافتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com