English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (9 milliseconds)
English Persian
must باید
ought باید
shall باید
in due f. باید
the f. of a table باید
maun باید
outh باید
to have to باید
should باید
Other Matches
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
there is a rule that... که باید.....
It must be granted that … باید تصدیق کر د که …
one must go باید رفت
We have to go as well. ما هم باید برویم .
it is necessary for him to go باید برود
it is necessary to go باید رفت
as it deserves چنانکه باید
i ougth to go باید بروم
i must go باید بروم
you must know باید بدانید
it is to be noted that باید دانست که
i ougth to go باید رفت
how shall we proceed چه باید کرد
ought باید وشاید
i ought to go باید بروم
Let us see how it turns out. باید دید چه از آب در می آید
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
I must leave at once. باید فورا بروم.
prettily بخوبی چنانکه باید
meetly چنانکه باید و شاید
you might have come باید امده باشید
you must go شما باید بروید
Water must be stopped at its source . <proverb> آب را از سر بند باید بست .
it is to be noted that باید ملتفت بود که
it is to be noted that باید توجه کردکه
You should have told me earlier. باید زودتر به من می گفتی
chicane مانعی که باید دور زد
to do a thing the right way کاری راچنانکه باید
the needful انچه باید کرد
to d. what to say اندیشیدن که چه باید گفت
shall i go? ایا باید بروم
What can't be cured must be endured. <idiom> باید سوخت و ساخت.
enow بسنده انقدرکه باید
he must have gone باید رفته باشد
One must suffer in silence. باید سوخت وساخت
he needs must go ناچار باید برود
comme il faut چنانکه باید وشاید
to which side do I have to turn? به کدام طرف باید بپیچم؟
backlog کاری که باید انجام شود
load کاری که باید انجام شود
loads کاری که باید انجام شود
it needs to be done carefully باید بدقت کرده شود
She must be at least 40. او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
backlogs کاری که باید انجام شود
how shall we proceed چگونه باید اقدام کرد
if i know what to do اگر میدانستم چه باید کرد
I've got to watch what I eat. باید مواظب رژیمم باشم.
you shoud rinse it in lukewarm water. در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
Every day that you go unheeded, you need to count on that day هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
some one must stay here یک کسی باید اینجا بماند
i must answer for the damages ازعهده خسارت ان باید برایم
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
One must draw the line somewhere. <proverb> هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
Two witnesses should testify. دو شاهد باید شهادت بدهند
We had to queue [line] up for three hours to get in. ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
One must take time by the forelock . وقت را باید غنیمت شمرد
parting of the ways جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
I have some letters to write . چند تا کاغذ باید بنویسم
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. بااین حقوق کم باید بسازم
One must tackle it in the right way. هرکاری را باید از راهش وارد شد
I must be going now. الان دیگه باید بروم
I must take the kid to school . باید بچه راببرم مدرسه
You must make allowances for his age . باید ملاحظه سنش را بکنی
One must keep up with the times. باید با زمان آهنگ بود
There must be a catch(trick)in it. باید حقه ای درکار باشد
he is much to be pitted بحالش باید رحم کرد
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
We must find a basic solution. باید یک فکر اساسی کرد
do the necessary انچه باید کرد بکنید
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . کلکی درکار باید باشد ( هست )
integrand جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
We must settle the price first. اول باید قیمت راطی کرد
It must be put up to the prime minister . باید بعرض نخست وزیر برسد
Do I have to change trains? آیا باید قطار عوض کنم؟
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
Do I have to change busses? آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
actions شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
How many times do I have to tell you that … چند بار باید به شما بگویم که ...
It must have a solid foundation. اساس کار باید محکم باشد
We should be leaving now. باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
You must have respect for your promises. باید بقول خودتان احترام بگذارید
The football field must be marked out. زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
I should bring you round to my way of thinking . باید تو راهم با خودم همفکر کنم
i know how to do it میدانم چطور باید اینکار را کرد
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
A bitter pI'll to swallow. چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
disclosing یات چیزی که باید مخفی می ماند
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
discloses یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclose یات چیزی که باید مخفی می ماند
One must take the bad with the good . باید خوب وبدش راقبول کرد
unauthorized آنچه باید مجوز داشته باشد
blank فضایی در فرم که باید کامل شود
why need he say that چرا باید این سخن را بگوید
operand که باید توسط عملگرا اجرا شود
a bitter pill to swallow <idiom> یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
Why should I take the blame? چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
you ought to know better شما باید بهتر از این بدانید
How can you ask? این باید واضح باشد برای تو
blankest فضایی در فرم که باید کامل شود
today of all days از همه روزها امروز [باید باشد]
you must know this شما باید این مطلب را بدانید
I must get hold of her at all costs. بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
Those who lose must step out. هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
previous examination نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
reportable incident اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
you must a for that conduct باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
Do I have to pay a supplement? آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
notify party فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
now this man was lying باید دانست که این مرد دروغ میگفت
executory contract قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
jobs مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
job مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
Now, of all times! از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
strike while the iron is hot تا تنور گرم است باید نان پخت
i will t. you for the book شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
We must inquire into this matter. درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
I must think things over. باید راجع به این چیز ها فکر کنم
if [when] it comes to the crunch <idiom> وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
I don't know what to do with that. من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
tasks کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
task کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
qualifying shares سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
The craps should match the curtains. پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
current liabilities بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
a stitch in time saves nine <proverb> علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
wicket دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
wickets دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
make hay while the sun shines تا تنور گرم است باید نان راپخت
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. پای این کار باید محکم بایستی
You really ought to take better care of yourself. شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
loads تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
I'd مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
to have to bite the bullet <idiom> باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
You can't refuse me that ! این [درخواست یا پیشنهاد مرا] را باید قبول کنید!
he should better to led than باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
demurrage جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
operation مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
entry موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
initialling موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
scale of weights جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
round vowel حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
makeweight مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
fractional reserve banking بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
Does it have to be today (of all days)? این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
I've got to watch what I eat. من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
process تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
Christmas comes but once a year. <proverb> جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
We ought to (should)examineit in all itsaspects. باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
initial موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
overhead کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود
You will have to pay duty on this. شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
processes تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
You have to change at London. شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.
vertical تعداد خط وط که پیش از شروع چاپ مجدد باید رد کرد
You have to listen to me. شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
I must make an early morning start. باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
multiple نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
Babies should be classified as antidepressants. نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
proportional tax مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
I must make a special note of that. من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
unpopulated board تخته مداری که مولفههای ان باید توسط خریدار تهیه شوند
transformational rules مجموعه قوانین اعمال شده به داده که باید به صورت کد در بیایند
succeeding spot نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
double coincidence of wants نیازها وضعیتی که باید در مبادله پایاپای وجود داشته باشد
little go نخستین امتحانی که برای گرفتن درجه در a.b کمبریج باید داد
One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه
queued نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queueing نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queues نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
substitution لیست حروف یا کدها که به جای کد دریافتی باید درج شود
shifted کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shifts کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
timed زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
queue نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
Funstionalism [عقیده بر اینکه شکل و ساختمان باید منطبق نیاز باشد.]
You should always be careful walking alone at night. همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
He feels he must have the last word. او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
hard که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
harder که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
hardest که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
manager نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
managers نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
She's done so much for us, we need to repay her somehow. او [زن] این همه به ما کمک کرد. یکجوری باید تلافی بکنیم.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com