English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (34 milliseconds)
English Persian
oxygenize با اکسیژن ترکیب کردن اکسیژن زدن
Search result with all words
oxidised با اکسیژن ترکیب کردن
oxidises با اکسیژن ترکیب کردن
oxidising با اکسیژن ترکیب کردن
oxidize با اکسیژن ترکیب کردن
oxidizes با اکسیژن ترکیب کردن
oxidizing با اکسیژن ترکیب کردن
Other Matches
oxygen convertor مبدل اکسیژن مایع به اکسیژن گازی در سیستمهای تنفسی
oxygenation ترکیب با اکسیژن
oxidation ترکیب با اکسیژن
oxidization ترکیب با اکسیژن
deoxygenate اکسیژن گیری کردن از فاقد اکسیژن کردن
tetroxide ترکیب دارای چهار اتم اکسیژن
oxidation عمل ترکیب اکسیژن با جسم دیگری
isatin رنگ قرمزی که از ترکیب نیل با اکسیژن بدست می اید
maximal oxygen consumption per minute حداکثر اکسیژن مصرفی دردقیقه بیشینه اکسیژن مصرفی در دقیقه
maximal oxygen uptake حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen consumption حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
deoxidize بی اکسیژن کردن
deoxidate بی اکسیژن کردن
oxygen carrier اکسیژن بر
oxygen اکسیژن
oxybiont اکسیژن زی
empyreal air اکسیژن
oxygenation اکسیژن زنی
oxygen extraction جذب اکسیژن
oxygen گاز اکسیژن
oxygen deficit کسر اکسیژن
deoxygenation اکسیژن زدایی
oxyacetylene welding جوش اکسیژن
anoxia کمبود اکسیژن
oxygen cylinder مخزن اکسیژن
steno oxibiant اکسیژن کم تاب
oxygen cylinder سیلندر اکسیژن
oxygen debt وام اکسیژن
atmospheric oxygen اکسیژن هوا
oxygen deficit کمبود اکسیژن
oxygen debt بدهی اکسیژن
deoxidation اکسیژن گیری
oxygen اکسیژن دار
lox اکسیژن مایع
oxygenated اکسیژن زدن
oxygenate اکسیژن امیختن
oxygenate اکسیژن زدن
acidic oxide اکسیژن اسیدی
oxygenization اکسیژن دهی
oxygenize با اکسیژن امیختن
acidity coefficient نسبت اکسیژن
oxygen ration نسبت اکسیژن
liquid exygen اکسیژن مایع
oxygenated اکسیژن امیختن
oxygenates اکسیژن زدن
oxygenation امیزش با اکسیژن
oxygenating اکسیژن امیختن
oxygenating اکسیژن زدن
liquid oxygen اکسیژن مایع
oxygenates اکسیژن امیختن
oxyacid اسید اکسیژن دار
eudiometry سنجش اکسیژن هوا
oxygen acid اسید اکسیژن دار
hypoxemia کاهش اکسیژن بافت
hypoxia کاهش اکسیژن بافت
rebreather سیستم اکسیژن مداربسته
volcanize جوش اکسیژن زدن
c.o.d نیاز شیمیایی به اکسیژن
aqualungs دستگاه تنفس اکسیژن
aqualung دستگاه تنفس اکسیژن
maxvo حداکثر اکسیژن مصرفی
maxvo بیشینه اکسیژن مصرفی
oxides ماده شیمیایی از اکسیژن
chemical oxygen demand نیاز شیمیایی اکسیژن
oxyhydrogen اکسیژن امیخته به ایدروژن
acetylene oxygen flame شعله استیلن اکسیژن
oxide ماده شیمیایی از اکسیژن
biological oxygen demand نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
deoxidize از صورت ترکیبی با اکسیژن دراوردن
hypoxia کمبود اکسیژن در بافتهای بدن
biochemical oxygen demand نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
b.o.d نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
nitrous acid اسیدی که کمتراز تیزاب اکسیژن دارد
acyl oxygen fission گسسته شدن پیوند اسیل-اکسیژن
monoxide اکسیدی که اکسیژن وفلز ان برابر باشد
The room is stuffy. هوای اتاق سنگین است (کمبود اکسیژن)
vulcanization حرارت زیاد جوش اکسیژن لاستیک وفلزات
protoxide ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
continuous flow oxygen system سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
oxyhydrogen blowpipe بوری زرگری که دران اکسیژن و ایدروژن با هم امیخته میشوند
ozone نوعی اکسیژن ابی کمرنگ گازی و تغییر گرای
oxygen bottle محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
demand oxygen system سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت تناوبی و همزمان با تنفس شخص باشد
anoxia فقدان اکسیژن در سلولهای خونی و بافتی که اغلب منجربه زیانهای جبران ناپذیری میشود
ageing ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
phenolic epoxy خانوادهای از رزینها وچسبها که در مشتقات فنل کاربرد فراوان دارند و درهمه انها پلهای اکسیژن رابط رادیکالهای هیدروکربنی وجود دارد
pressure breathing تنفس مصنوعی دادن با تولیداختلاف فشار هوا دستگاه تنفس یدکی اکسیژن برای خلبان
pulmotor دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
atomic weight وزن اتمی یک عنصر که برمبنای 61 وزن اتمی اکسیژن قرار داده شده است
harmonic motion اهنگ مرکبی که از ترکیب چند موج صوتی ساده تر ترکیب شده باشد
isomerous جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
isomer جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
compositions ترکیب یکان ترکیب رزمی
composition ترکیب یکان ترکیب رزمی
uniting ترکیب کردن
synthesised ترکیب کردن
make up ترکیب کردن
to make up ترکیب کردن
merges ترکیب کردن
unite ترکیب کردن
agglutinate ترکیب کردن
merge ترکیب کردن
unites ترکیب کردن
confect ترکیب کردن
synthesises ترکیب کردن
incorporates ترکیب کردن
synthesising ترکیب کردن
synthesize ترکیب کردن
synthesized ترکیب کردن
synthesizing ترکیب کردن
incorporate ترکیب کردن
synthesizes ترکیب کردن
pieces ترکیب کردن
piece ترکیب کردن
incorporating ترکیب کردن
add باخود ترکیب کردن
cumulate ترکیب یامتحد کردن
mixes مخلوط کردن ترکیب
adding باخود ترکیب کردن
sulfurate باگوگرد ترکیب کردن
adds باخود ترکیب کردن
concoct ترکیب کردن پختن
concocted ترکیب کردن پختن
racemize با اسیدراسمیک ترکیب کردن
concocting ترکیب کردن پختن
work up ترکیب کردن ساختن
mix مخلوط کردن ترکیب
sulphurate با گوگرد ترکیب کردن
sulfuret باگوگرد ترکیب کردن
carburet باذغال ترکیب کردن
nitrify بانیتروژن ترکیب کردن
compound : ترکیب کردن امیختن
concocts ترکیب کردن پختن
compounded : ترکیب کردن امیختن
carburize باکربن ترکیب کردن
nitrogenize با نیتروژن ترکیب کردن
fluorinate با فلور ترکیب کردن
compounds : ترکیب کردن امیختن
preparing اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepare اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepares اماده کردن ساختن ترکیب کردن
hydrogenize با هیدروژن ترکیب کردن هیدروژنی کردن
silicate باسیلیکا یا سیلیس ترکیب کردن
sulfurize باگوگرد ترکیب کردن بخوردادن
merges ترکیب کردن یکی شدن
merge ترکیب کردن یکی شدن
phosphatize بافسفات یا اسید فسفریک ترکیب کردن
mercurate باسیماب یاجیوه ترکیب کردن جیوه زدن به
combining ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
combine ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
combines ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
ammoniate با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
constitute تاسیس کردن ترکیب کردن
constitutes تاسیس کردن ترکیب کردن
constituted تاسیس کردن ترکیب کردن
merge ممزوج کردن ترکیب کردن
uniting متحد کردن ترکیب کردن
unites متحد کردن ترکیب کردن
unite متحد کردن ترکیب کردن
merges ممزوج کردن ترکیب کردن
constituting تاسیس کردن ترکیب کردن
linkages ترکیب برنامههای جداگانه با هم و استاندارد کردن فراخوانی ها و ارجاع ها در آنها
linkage ترکیب برنامههای جداگانه با هم و استاندارد کردن فراخوانی ها و ارجاع ها در آنها
edited ترکیب برنامههای جداگانه و استاندارد کردن فراخوان ها و مراجعه ها در آنها
edit ترکیب برنامههای جداگانه و استاندارد کردن فراخوان ها و مراجعه ها در آنها
document ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
documenting ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
documented ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
slices ساخت CPU با کلمات با اندازه بزرگ با ترکیب کردن بلاکهای با کلمات کوچکتر
slice ساخت CPU با کلمات با اندازه بزرگ با ترکیب کردن بلاکهای با کلمات کوچکتر
fuse ترکیب کردن یا شدن ذوب شدن
fused ترکیب کردن یا شدن ذوب شدن
arrangement ترکیب
make up ترکیب
isomeric هم ترکیب
composition ترکیب
anabolism ترکیب
arrangements ترکیب
comp ترکیب
composition of compo ترکیب
built ترکیب
blends ترکیب
conformation ترکیب
undercompounded کم ترکیب
accouterment [American] ترکیب
accoutrement [British] ترکیب
compounding ترکیب
art direction ترکیب
décor ترکیب
layout ترکیب
commixture ترکیب
syntax ترکیب
make-up ترکیب
mergence ترکیب
color ترکیب
compounds ترکیب
combination ترکیب
compounded ترکیب
melange ترکیب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com