English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English Persian
to make a trick با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
Other Matches
jingo کلمه که شعبده بازان در موقع شعبده بازی بکار میبرند
thimblerig شعبده بازی کردن
jugglery شعبده بازی
tricking شعبده بازی
conjury شعبده بازی
trick شعبده بازی
tricked شعبده بازی
pasteboard کارت ویزیت ورق بازی
to deal کارت دادن [ورق بازی]
to deal out [card game] کارت دادن [ورق بازی]
scorecard کارت نشان دهنده تعداد ضربات بازیگر در هر بخش بازی گلف
scorecards کارت نشان دهنده تعداد ضربات بازیگر در هر بخش بازی گلف
card کارتی که فقط حاوی شیارهای هادی است بین اتصال کارت اصلی و کارت اضافی که باعث میشود کارت اضافه به آسانی کارکند و بررسی شود در خارج از محفظه آن
cards کارتی که فقط حاوی شیارهای هادی است بین اتصال کارت اصلی و کارت اضافی که باعث میشود کارت اضافه به آسانی کارکند و بررسی شود در خارج از محفظه آن
misplay بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
calibration card کارت خصلت یابی توپخانه کارت تنظیم بی سیم یا وسایل دیگر
post card کارت غیررسمی که تمبر روی ان چسبانده بجای کارت پستال است
cards وسیلهای که داده را از پشت کارت شناسایی یا کارت اعتباری می خواند
leading edge اولین لبه کارت پانچ که وارد کارت خوان میشود
card وسیلهای که داده را از پشت کارت شناسایی یا کارت اعتباری می خواند
card کارت تبریک کارت عضویت
cards کارت تبریک کارت عضویت
name tag کارت معرفی کارت اسم
juggles شعبده
juggled شعبده
juggling شعبده
juggle شعبده
fire eater شعبده باز
magic lanterns فانوس شعبده
lantmagic فانوس شعبده
magic lantern فانوس شعبده
juggler شعبده باز
fire-eater شعبده باز
legerdemain حیله شعبده
jugglers شعبده باز
thimblerigger شعبده باز
fire-eaters شعبده باز
lanternist فانوس شعبده باز
fire-eater شعبده بازاتش خور
fire-eaters شعبده بازاتش خور
card jam گیر کردن کارت
fire eater شعبده باز اتش خوار
dissolving views منظرههای محوشده درفانوس شعبده
cole چشم بند شعبده باز
adapter کارت جانبی که کامپیوتر را به شبکه وصل میکند. این کارت داده کامپیوتری را به سیگنال الکتریکی تبدیل میکند تا قابل ارسال در کابل شبکه باشد
The conjurer made the rabbit disappear . شعبده باز خرگوش را غیب کرد
qualification card کارت مهارت در تیراندازی کارت ثبت میزان مهارت
postcard بوسیله کارت پستال مکاتبه کردن
postcards بوسیله کارت پستال مکاتبه کردن
shinny بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
megascope یکجور فانوس شعبده که تصویرهای بزرگ روی پرده می اندازد
emergency medical tag کارت معالجه اورژانس کارت مراجعه به اورژانس
atm ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
harlequinade بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
gamesmanship مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
game وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
kiss in the ring بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
dib ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
fire fight ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
shinney بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
quibbling زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
to play fair مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
quibbled زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
charlatanic امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
twiddles بازی کردن
twiddled بازی کردن
twiddle بازی کردن
play-acted بازی کردن
moves بازی کردن
play-acts بازی کردن
play-acting بازی کردن
gallant زن بازی کردن
play-act بازی کردن
twiddling بازی کردن
miscast بد بازی کردن
moved بازی کردن
move بازی کردن
To be acting. To put it on . رل بازی کردن
plays بازی کردن
toy بازی کردن
rink یخ بازی کردن
plays رل بازی کردن
toys بازی کردن
playact رل بازی کردن
playing بازی کردن
playing رل بازی کردن
bump بازی کردن
play رل بازی کردن
play بازی کردن
rinks یخ بازی کردن
played رل بازی کردن
headwork با سر بازی کردن
played بازی کردن
actuble بازی کردن
fox روباه بازی کردن تزویر کردن
foxes روباه بازی کردن تزویر کردن
foxing روباه بازی کردن تزویر کردن
play fair مردانه بازی کردن
showboat نمایشی بازی کردن
taw تیله بازی کردن
prevaricating زبان بازی کردن
kites سفته بازی کردن
To play cards . ورق بازی کردن
prevaricates زبان بازی کردن
spoofs حقه بازی کردن
prevaricated زبان بازی کردن
prevaricate زبان بازی کردن
kite سفته بازی کردن
play out تا اخر بازی کردن
palter زبان بازی کردن
played تفریح بازی کردن
playing تفریح بازی کردن
misplay ناشیانه بازی کردن
yo-yo یویو بازی کردن
yo-yos یویو بازی کردن
bowl باتوپ بازی کردن
left-handed با دست چپ بازی کردن
plays تفریح بازی کردن
bowls باتوپ بازی کردن
playact در تاتر بازی کردن
spoof حقه بازی کردن
criminal court عشق بازی کردن
court عشق بازی کردن
play تفریح بازی کردن
equivocating زبان بازی کردن
start up <idiom> بازی را شروع کردن
mountebank حقه بازی کردن
mountebanks حقه بازی کردن
to skip rope بند بازی کردن
piddles باخوراک بازی کردن
sparred مشت بازی کردن
piddled باخوراک بازی کردن
piddle باخوراک بازی کردن
cards ورق بازی کردن
to play marbles مهره بازی کردن
to play ball توپ بازی کردن
tricked حقه بازی کردن
to play at chess شطرنج بازی کردن
personifying رل دیگری بازی کردن
personify رل دیگری بازی کردن
personifies رل دیگری بازی کردن
skates اسکیت بازی کردن
skated اسکیت بازی کردن
flimflam حقه بازی کردن
skate اسکیت بازی کردن
spars مشت بازی کردن
spar مشت بازی کردن
gamble سفته بازی کردن
war game بازی جنگ کردن
gambled سفته بازی کردن
gambles سفته بازی کردن
tricking حقه بازی کردن
trick حقه بازی کردن
personified رل دیگری بازی کردن
to play for love سر هیچ بازی کردن
equivocates زبان بازی کردن
favouritism پارتی بازی کردن
ski اسکی بازی کردن
skied اسکی بازی کردن
skis اسکی بازی کردن
drab جنده بازی کردن
drabber جنده بازی کردن
drabbest جنده بازی کردن
shinney شینی بازی کردن
to bill and coo بوسه بازی کردن
fornicate : فاحشه بازی کردن
equivocate زبان بازی کردن
equivocated زبان بازی کردن
shinny شینی بازی کردن
to play soccer فوتبال بازی کردن
to play football فوتبال بازی کردن
card ورق بازی کردن
to make love عشق بازی کردن
fornicating : فاحشه بازی کردن
fornicated : فاحشه بازی کردن
fornicates : فاحشه بازی کردن
to fly a kite سفته بازی کردن
to look oneself again پشم بازی کردن
fences شمشیر بازی کردن
fence شمشیر بازی کردن
cards کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
card کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
acted بازی کردن نمایش دادن
performs بازی کردن نمایش دادن
act بازی کردن نمایش دادن
carpetbag سیاست بازی ودغلکاری کردن
to toy with one's food با غذای خود بازی کردن
performed بازی کردن نمایش دادن
perform بازی کردن نمایش دادن
play cat and mouse with someone <idiom> موش و گربه بازی کردن
see-sawed الا کلنگ بازی کردن
sewsaw الله کلنگ بازی کردن
warm up <idiom> گرم کردن (برای بازی)
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com