Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
avail
بدرد خوردن دارای ارزش بودن
Other Matches
answering
بدرد خوردن مطابق بودن
avaiiability
موجود بودن بدرد خوردن
answer
بدرد خوردن مطابق بودن
answered
بدرد خوردن مطابق بودن
answers
بدرد خوردن مطابق بودن
to be of avail
بدرد خوردن
vail
بدرد خوردن
threepenny
دارای ارزش سه پنی
warrantable
دارای ارزش برای شهادت
fivepenny
دارای ارزش پنج پنس
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to stand any one in good stead
بحال کسی سودمند بودن بدردکسی خوردن
to wobble
[move unsteadily]
در نوسان بودن
[تلوتلو خوردن]
[اصطلاح روزمره]
To be a time -server . To sail with the wind . To be unprincipled.
نان را به نرخ روز خوردن ( ابن الوقت بودن )
to eat salt with a person
باکسی نان ونمک خوردن مهمان کسی بودن
to be fraught
[with]
دارای ... بودن
phonate
دارای صوت بودن
dichromatism
دارای دو رنگ بودن
lobation
دارای نرمه بودن
dichroism
دارای دو رنگ بودن
venosity
دارای ورید بودن
to have something at one's disposal
دارای چیزی بودن
to have something
دارای چیزی بودن
monogenesis
دارای یک ریشه یا اصل بودن
snake
دارای حرکت مارپیچی بودن
snaked
دارای حرکت مارپیچی بودن
biracialism
معتقد به یا دارای دونژاد بودن
snakes
دارای حرکت مارپیچی بودن
scepter
دارای قدرت واختیارات سلطنتی بودن
predominated
دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominate
دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominating
دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominates
دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
book value
ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
ad valorem
به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
outclassed
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclass
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassing
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclasses
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
neoclassical theory of value
تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
value added
قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
ended
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
end
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
axiological
وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
no par value
بدون ارزش واقعی بی ارزش
capital gain
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
carrying
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
it subserves our purpose
بدرد کارمامیخورد
advantageous
<adj.>
بدرد خور
he is of no service to us
بدرد مانمیخورد
beneficial
<adj.>
بدرد خور
expedient
<adj.>
بدرد خور
handy
[useful]
<adj.>
بدرد خور
helpful
<adj.>
بدرد خور
handy
<adj.>
بدرد خور
practicable
<adj.>
بدرد خور
practical
<adj.>
بدرد خور
proper
<adj.>
بدرد خور
purpose-built
<adj.>
بدرد خور
purposeful
<adj.>
بدرد خور
purposive
<adj.>
بدرد خور
suitable
<adj.>
بدرد خور
adjuvant
<adj.>
بدرد خور
administrable
<adj.>
بدرد خور
assistant
<adj.>
بدرد خور
helping
<adj.>
بدرد خور
auxiliary
<adj.>
بدرد خور
applicatory
<adj.>
بدرد خور
convenient
<adj.>
بدرد خور
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
بدرد خور
valuable
<adj.>
بدرد خور
useful
<adj.>
بدرد خور
utile
[archaic]
[useful]
<adj.>
بدرد خور
utilitarian
[useful]
<adj.>
بدرد خور
functional
<adj.>
بدرد خور
serviceable
<adj.>
بدرد خور
incapable of pain
بیحس نسبت بدرد
It is of no use to me. I have no use for it.
بدرد من نمی خورد
general purpose
بدرد هر کاری خورنده
susceptible to pain
حساس نسبت بدرد
swag
تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
to play a good knife and fork
ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
shimmers
روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmering
روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmered
روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmer
روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
He is most suitable for brain work .
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
analgesia
بی حسی نسبت بدرد تخفیف درد
currency devaluation
کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
it is of no use to us
بکار ما یا بدرد ما نمیخورد سودی برای ما ندارد
This car wI'll do beautifully .
این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
tumble
غلت خوردن معلق خوردن
tumbles
غلت خوردن معلق خوردن
tumbled
غلت خوردن معلق خوردن
trips
لغزش خوردن سکندری خوردن
tripped
لغزش خوردن سکندری خوردن
trip
لغزش خوردن سکندری خوردن
grog
دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
to drink wine
می خوردن شراب خوردن
testacy
دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
outrigged
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
idiomorphic
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
worthiness
ارزش
valueless
بی ارزش
prices
ارزش
shotten
بی ارزش
big ticket
با ارزش
trivalence
سه ارزش
treasure
با ارزش
good for nothing
بی ارزش
worm eaten
بی ارزش
values
ارزش
punks
بی ارزش
regardant
با ارزش
rubbish
بی ارزش
fustian
بی ارزش
price
ارزش
raffish
بی ارزش
junky
بی ارزش
trivalency
سه ارزش
cost
ارزش
worthless
بی ارزش
worth
ارزش
low grade
کم ارزش
small change
کم ارزش
rewarding
پر ارزش
no par
بی ارزش
market value
ارزش
low level
کم ارزش
avail
ارزش
valuing
ارزش
unvalued
بی ارزش
value
ارزش
picayune
بی ارزش
worth
با ارزش
brummagem
کم ارزش
brummagem
بی ارزش
picayubnish
بی ارزش
naught
بی ارزش
punk
بی ارزش
isotropic solutions
دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
end stopped
دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
valorization
تعیین ارزش
debunked
کم ارزش کردن
debunk
کم ارزش کردن
use by value
استفاده با ارزش
belittling
کم ارزش کردن
heating value
ارزش گرمایی
heat of combustion
ارزش گرمایی
debunking
کم ارزش کردن
differential cost
ارزش نهایی
debunks
کم ارزش کردن
disvalue
بی ارزش کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com