Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 185 (9 milliseconds)
English
Persian
normal vector
بردار عمود
Other Matches
polygraph
رونوشت بردار نسخه بردار
polygraphs
رونوشت بردار نسخه بردار
perpendicular
[to]
<adj.>
عمود
[بر]
perpendicular
عمود
tate
عمود
normal
عمود
perpendecular
عمود
barbacan
دو برج عمود
barbican
دو برج عمود
vertically
بطور عمود
normal shock wave
موج ضربهای عمود
staple
عمود چهارپایه تخت
cross-banded
[روکشی با تارهای عمود]
stapled
عمود چهارپایه تخت
athwart
عمود به خط میتنی قایق
stapling
عمود چهارپایه تخت
tate zuki
ضربه عمود مشت
orthogonal mesh reinforcement
شبکه ارماتور عمود برهم
abeam
امتداد عمود برمحور طولی
nadir
پای عمود نافر خط ندیر
batardeau
[دیوار عمود بر روی گودال یا چاله]
t position
حالت یک اسکیت عمود براسکیت دیگر
neotral position
وضع بدن عمود بر سطح مسیر
angle of incidence
زاویه بین شعاع تابش و عمود به صفحه
rotor incidence
زاویه بین سطوح عمود برمحور دوران و باد نسبی
velocity gradiant
میزان تغییر سرعت سیال درواحد مسافت عمود بر خط جریان
branch cutoff
دیواری است که معمولا درجهت عمود بر دیوار سپری ساخته میشود
x cut crystal
کریستالی که عمود بر محورایکس و بموازات محور سوم بریده شده است
cam ground piston
پیستونی که قطر ان در امتدادموازی با انگشتی کمتر ازقطر ان در امتداد عمود برانگشتی باشد
deflection of vertical
اختلاف زاویهای در هر نقطه بین راستای شاقولی وراستای عمود بر کره مرجع
pitch control
کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
cross flow
دو سیال که بصورت عمود برهم جریان دارند و توسط ورقه نازکی از هم عایق شده اند
abeam
یاتاقانهایی که تحت زاویه 09یا 072 درجه بطور عمود برمحور طولی رسانگر قرارگرفته اند
kelly
قطعهای از لوله حفاری که باعث میشود علاوه برحرکت دورانی مته در جهت عمود نیز حرکت نماید
gyro
برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
equivocatory
اب بردار
dope vector
بردار
arrows
بردار
resultant
بردار
arrow
بردار
vector
بردار
vectors
بردار
hypotaxis
فرمان بردار
normal vector
بردار قائم
numerale
شماره بردار
postponement
فرمان بردار
mouldable
قالب بردار
interrupt vector
بردار وقفه
subordination
فرمان بردار
suborder
فرمان بردار
subsumption
فرمان بردار
lift vector
بردار برا
lifter
وزنه بردار
light vector
بردار نور
liner velocity
بردار سرعت
magnetic vector
بردار مغناطیسی
submission
فرمان بردار
participable
شرکت بردار
patchable
وصله بردار
voltage vector
بردار ولتاژ
vectorial
حامل بردار
treatable
تعلیم بردار
stainable
زنگ بردار
state vector
بردار حلات
state vector
بردار وضعیت
state vector
بردار حالت
treader
گام بردار
tollable
باج بردار
weight lifter
وزنه بردار
rateable
نرخ بردار
polar vector
بردار قطبی
poynting's vector
بردار پوینتینگ
wave vector
بردار موج
radius vector
بردار شعاعی
ratable
نرخ بردار
topographer
نقشه بردار
ascribe
رونویس بردار
surveyors
نقشه بردار
swindler
کلاه بردار
curled
حلقه بردار
axial vector
بردار محوری
benefic
بهره بردار
bilable
ضمانت بردار
burgers vector
بردار برگرز
forces
بردار نیرو
force
بردار نیرو
code vector
بردار رمز
ascribed
رونویس بردار
ascribes
رونویس بردار
forcing
بردار نیرو
ascribing
رونویس بردار
photographers
عکس بردار
photographer
عکس بردار
swindlers
کلاه بردار
vector
حامل بردار
vectors
حامل بردار
curl
حلقه بردار
curls
حلقه بردار
surveyor
نقشه بردار
samplers
نمونه بردار
circulation of a vector
چرخه بردار
velocity
بردار سرعت
velocities
بردار سرعت
harvestman
خرمن بردار
field vector
بردار میدان
finable
جریمه بردار
flux of a vector
شاره بردار
forfoitable
جریمه بردار
taxable
مالیات بردار
components
مولفه بردار
component
مولفه بردار
active
تنزل بردار
exponible
توضیح بردار
land surveyor
نقشه بردار
sampler
نمونه بردار
cross bearer
صلیب بردار
crucifer
صلیب بردار
customable
گمرک بردار
damageable
غرامت بردار
disciplinable
نظم بردار
discountable
تخفیف بردار
dutiable
گمرک بردار
fraudulent
کلاه بردار
radius vector
بردار مکان
[ریاضی]
position vector
بردار مکان
[ریاضی]
Euclidean vector
بردار اقلیدسی
[ریاضی]
basis vector
بردار پایه
[ریاضی]
It cannot be trifled with . It is no joking matter.
شوخی بردار نیست
location vector
بردار مکان
[ریاضی]
position
بردار مکان
[ریاضی]
Pick, what you like
[want]
!
هر کدام را می خواهی بردار!
cracky
ترک بردار زودشکن
beneficiaries
بهره بردار ذیحق
velocity
بردار سرعت
[فیزیک]
y axis
بردار عمودی گراف
beneficiary
بهره بردار ذیحق
Come off it !Get along-with you.
بروبابا(ول کن ؟دست بردار )
Leave her alone. Stop bothering her.
دست از سر دخترک بردار
magnetization vector
بردار مغناطیس کنندگی
x axis
بردار افقی گراف
vector graphics display
بردار نمایش گرافیکی
vector data aggregate
بردار اطلاعات مجتمع
rodman
کمک نقشه بردار
X coordinate
مختصات بردار افقی
he was proof against harm
اسیب بردار نبود
magnetic field vector
بردار میدان مغناطیسی
core barrel
لوله نمونه بردار
docile
تعلیم بردار مطیع
Y coordinate
مختصات بردار عمودی
freestone
سنگ تراش بردار
vector psychology
روانشناسی بردار نگر
magnetic vector potential
پتانسیل بردار مغناطیسی
dope vector
بردار خصیصه نما
core drill
مته نمونه بردار
plan range
در شناسایی از روی عکس هوای فاصله افقی بین نقطه پای عمود هواپیما تا شیئی که روی زمین قرار گرفته است
crooks
ادم قلابی کلاه بردار
indefensibly
چنانکه دفاع بردار نباشد
make weight
سر وزن رسیدن وزنه بردار
Why dont you come off it!
چرا دست بردار نیستی !
make-weight
سر وزن رسیدن وزنه بردار
field book
دفترچه یادداشت نقشه بردار
crooking
ادم قلابی کلاه بردار
make-weights
سر وزن رسیدن وزنه بردار
crook
ادم قلابی کلاه بردار
z axis
بردار عمق در گراف سه بعدی
None of your tricks.
دست ازحقه بازی بردار
Take it as a souvenir!
این را به عنوان سوغاتی بردار!
Stop your little games (tricks).
ازاین بازیها (حقه وکلکها )دست بردار
Take a fresh sheet of paper.
یک ورق کاغذ تازه ( نوشته نشده ) بردار
force displaced in parallel
[بردار]
نیروی بطور موازی جابجا شده
X Y
مختصات برای رسم گراف که x بردار افق و y عمودی است
included angle
زاویه بین محور طولی یک جسم و بردار جریان هوا
If you don't feel like it, (you can) just stop.
اگر حوصله این کار را نداری خوب دست بردار ازش.
jetevator
فلپ یا رینگ کوچکی روی نازل خروجی راکت برای کنترل بردار تراست
vortex line
خطی که جهت ان در هر نقطه بر بردار دوران منطبق وخطوط مماس براین خط باجهت موضعی جریان موازی میباشند
grinning
[cornrowing]
[راه راه شدن پرزها بخاطر رفت و شد زیاد روی فرش که پرزها بصورت شیارهای باریک در جهت عمود با ترافیک روی فرش قرار می گیرند.]
corn-rowing
[grinning]
راه راه شدن پرزها بخاطر رفت و شد زیاد روی فرش که پرزها بصورت شیارهای باریک در جهت عمود با ترافیک روی فرش قرار می گیرند
If the cap fit,wear it.
<proverb>
اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
z buffer
محل از حافظه برای ذخیره اطلاعات بردار Z برای شی گرافیکی نمایش داده شده روی صفحه
xerographic printer
چاپگر تصویربردار از عکس چاپگر تصویر بردار
interpretable
قابل تفسیر تفسیر بردار
collision parameter
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
scalar
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
cartesian coordinates
سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com