Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
reach an agreement
به توافق رسیدن
Search result with all words
meet someone half-way
<idiom>
به توافق رسیدن با کسی
to settle out of court
به توافق رسیدن خارج از دادگاه
Other Matches
We have agreed in princeple .
درکل توافق کرده ایم ( توافق درکلیات )
enewal of contract by tacit agreement
تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
the end sanctifies the means
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beats
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first
پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
to come to a he
باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
keeping
توافق
concurrence
توافق
accords
توافق
accommodation
توافق
accommodations
توافق
accorded
توافق
bands
توافق
concord
توافق
accord
توافق
rapport
توافق
analogy
توافق
analogies
توافق
settlements
توافق
commensurability
توافق
commensurableness
توافق
settlement
توافق
concent
توافق
to come to an understanding
توافق
concerts
توافق
coincidence
توافق
coincidences
توافق
adaptations
توافق
agreement
توافق
consents
توافق
consenting
توافق
agreements
توافق
concert
توافق
adaptation
توافق
consent
توافق
consistency
توافق
consented
توافق
maladapted
بی توافق
conciliation
توافق
band
توافق
collective agreement
توافق جمعی
adaptable
قابل توافق
maladjusted
بی توافق دژسازگار
deals
توافق تجاری
adaptations
توافق سازش
maladjustment
عدم توافق
maladjustments
عدم توافق
adaptability
توافق سازگاری
plea agreement
توافق مدافعه
adaptation
توافق سازش
deal
توافق تجاری
reciprocal agreement
توافق دو جانبه
adaptableness
قابلیت توافق
disagreements
عدم توافق
disagreement
عدم توافق
breached
خطای رد یک توافق
breach
خطای رد یک توافق
consonance
توافق صدا
unilateral agreement
توافق یک جانبه
consistency
توافق سازگاری
disparity
عدم توافق
disparities
عدم توافق
accompt
سازگاری توافق
understandings
توافق تظر
understanding
توافق تظر
speaking with prosecutor
توافق باشاکی
arbitration agreement
توافق بر حکمیت
agreement of arguments
توافق نشانوندها
agreement coefficient
ضریب توافق
breaches
خطای رد یک توافق
synesis
توافق معانی
adaptiveness
قوه توافق
adhesion
همبستگی توافق
adaption
توافق سازش
consensus
توافق عام
basic agreement
توافق اولیه
consistence
توافق سازگاری
conformation
سازش توافق
dissidence
عدم توافق
give-and-take
آماده به توافق
conformable
قابل توافق
maladaptation
عدم توافق
frame agreement
توافق اولیه
master agreement
توافق اولیه
modus vivendi
توافق موقت
skeleton agreement
توافق اولیه
outline agreement
توافق اولیه
inconsonantly
باعدم توافق
concordat
توافق دوستانه
conconancy
توافق صدا
his painting lacked repose
نقاشی وی توافق
correspondence principle
اصل توافق
discordance
عدم توافق
harmonometer
توافق سنج
disconformity
عدم توافق
mutual agreement
توافق طرفین
compromiser
توافق کار
inharmoniousness
عدم توافق
inadaptable
توافق ندادنی
accordance
وفق توافق
consensus
توافق ورضایت عمومی
odds
عدم توافق مغایرت
discordantly
از روی عدم توافق
frame agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
abidance
رفتار برطبق توافق
master agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
skeleton agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
outline agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
basic agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
variance
مغایرت عدم توافق
approving
توافق در مورد چیزی
agreement
معاهده و مقاطعهء توافق
come to an agreement
توافق حاصل کردن
settlements
حل و فصل توافق بنگاه
compromise
توافق مصالحه کردن
plea bargain
توافق مدافعه
[حقوق]
compromising
توافق مصالحه کردن
adaptability
قابلیت توافق و سازش
conventionalization
توافق با ایین و رسوم
approves
توافق در مورد چیزی
inconsonance
عدم توافق ناهماهنگی
settlement
حل و فصل توافق بنگاه
agreements
معاهده و مقاطعهء توافق
approve
توافق در مورد چیزی
compromises
توافق مصالحه کردن
inadaptable
غیر قابل توافق ناسازگار
inadaptability
عدم قابلیت توافق ناسازگاری
undertakes
توافق برای انجام کاری
undertaken
توافق برای انجام کاری
undertake
توافق برای انجام کاری
adhere
توافق داشتن متفق بودن
adequateness
توافق داشتن متفق بودن
adhered
توافق داشتن متفق بودن
adhering
توافق داشتن متفق بودن
collusion
توافق میان فروشندگان یک کالا
discommend
با عدم توافق چیزی گفتن
acclimatization
توافق بااب و هوای یک محیط
out of court settlement
توافق بدون محکمه
[حقوق]
contract note
سند مقاطعه توافق نامه
breaks
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
break
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
acclimatation
توافق بااب و هوای یک محیط
approval
توافق برای استفاده از چیزی
unless otherwise agreed
اگر توافق دیگری نباشد
agreement on partial payments
توافق در پرداخت های قسطی
adheres
توافق داشتن متفق بودن
argument
بحث در باره چیزی بدون توافق
to come to an agreement
یکدل شدن توافق حاصل کردن
private treaty
معامله کالا یا توافق فروشنده وخریدار
arguments
بحث در باره چیزی بدون توافق
pre-
آنچه قبلا توافق شده است
agreed value policy
بیمه نامه با ارزش توافق شده
pre
آنچه قبلا توافق شده است
unless otherwise agreement
مگر به ترتیب دیگری توافق شده باشد
presentation layer
کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
plea deal
[between Prosecution and Defense]
توافق مدافعه
[بین دادستان و وکیل دفاع]
fashionableness
توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
deal
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
nods
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodding
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodded
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nod
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
deals
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
service
توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
serviced
توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
packs
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packages
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packaged
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
package
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
concerted action
عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
pack
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
accru
رسیدن
to d. up with
رسیدن به
to come to hand
رسیدن
to catch up
رسیدن به
to come by
رسیدن
to come to a he
رسیدن
maturate
رسیدن
reaching
رسیدن
reaching
رسیدن به
attaint
رسیدن به
reach
رسیدن به
get at
رسیدن به
peered
رسیدن
reach
رسیدن
reached
رسیدن به
light or lighted
رسیدن
reached
رسیدن
reaches
رسیدن به
reaches
رسیدن
catch up
رسیدن به
aims
رسیدن
arrival
رسیدن
take in (money)
<idiom>
رسیدن
land
رسیدن
aim
رسیدن
peer
رسیدن
peering
رسیدن
attain
رسیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com