Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (13 milliseconds)
English
Persian
encrypt
به صورت رمز دراوردن
Search result with all words
table
به صورت جدول دراوردن
tabled
به صورت جدول دراوردن
tables
به صورت جدول دراوردن
tabling
به صورت جدول دراوردن
canalization
به صورت مجزا دراوردن
deoxidize
از صورت ترکیبی با اکسیژن دراوردن
Other Matches
inventory
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
local
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printer
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packet
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packets
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
barrage jamming
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
watt
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
rom
دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
chargeable accessions
استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
line astern
صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
dat
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
basics
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basic
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
approach formation
صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
automatic programming
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
sickles
دراوردن
gouging
دراوردن
exsect
دراوردن
doffs
دراوردن
wash out
از پا دراوردن
scauper
دراوردن
intromit
دراوردن
to work out
دراوردن
redact
دراوردن
to take off
دراوردن
to take out
دراوردن
to tread out
دراوردن
render
دراوردن
gouge
دراوردن
sickle
دراوردن
to push out
دراوردن
doffed
دراوردن
gouges
دراوردن
gouged
دراوردن
to fish up
دراوردن
to fish out
دراوردن
to hew up
دراوردن
take off
دراوردن
gill
دراوردن
rendered
دراوردن
renders
دراوردن
take out
دراوردن
doffing
دراوردن
doff
دراوردن
channelled
شیار دراوردن
clear
از گمرک دراوردن
outroot
از بیخ دراوردن
take out of pledge
از گرو دراوردن
to block out an inage
دراوردن یک تصویردرذهن
versify
بنظم دراوردن
disrobe
لباس دراوردن
disrobed
لباس دراوردن
winnow
بجنبش دراوردن
wrathful
تلافی دراوردن
clearer
از گمرک دراوردن
clears
از گمرک دراوردن
fabricates
از کار دراوردن
pluck
بصدا دراوردن
indexes
بفهرست دراوردن
English
بانگلیسی دراوردن
fabricating
از کار دراوردن
untomb
از گور دراوردن
unweave
از پیچیدگی دراوردن
channeled
شیار دراوردن
fabricated
از کار دراوردن
fabricate
از کار دراوردن
parabolize
به مثل دراوردن
nephrectomy
دراوردن گرده
stir
به جنبش دراوردن
stirred
به جنبش دراوردن
disembowel
روده دراوردن از
aerating
هوا دراوردن
soberly
از مستی دراوردن
disemboweled
روده دراوردن از
caulk
کام دراوردن
aerates
هوا دراوردن
aerated
هوا دراوردن
disembowelled
روده دراوردن از
pug
از بیخ دراوردن
disembowelling
روده دراوردن از
disembowels
روده دراوردن از
channels
شیار دراوردن
erupts
دراوردن منفجرشدن
stirs
به جنبش دراوردن
channel
شیار دراوردن
erupt
دراوردن منفجرشدن
sober
از مستی دراوردن
disrobes
لباس دراوردن
erupted
دراوردن منفجرشدن
channeling
شیار دراوردن
disrobing
لباس دراوردن
erupting
دراوردن منفجرشدن
aerate
هوا دراوردن
moved
بجنبش دراوردن
pugs
از بیخ دراوردن
to put in motion
در جنبش دراوردن
mimed
تقلید دراوردن
mimes
تقلید دراوردن
miming
تقلید دراوردن
excavating
ازخاک دراوردن
unravels
از گیر دراوردن
branch
شاخه دراوردن
branches
شاخه دراوردن
to take out of pledge
از گرو دراوردن
excavates
ازخاک دراوردن
excavated
ازخاک دراوردن
plucks
بصدا دراوردن
excavate
ازخاک دراوردن
to strike fire
اتش دراوردن
to strike a balance
موازنه دراوردن
ro round off
ازتیزی دراوردن
to pull up by the roots
از بیخ دراوردن
unravelled
از گیر دراوردن
unravelling
از گیر دراوردن
unraveling
از گیر دراوردن
to put out
دراوردن جابجاکردن
unraveled
از گیر دراوردن
to put wise
از اشتباه دراوردن
to root up
از ریشه دراوردن
unravel
از گیر دراوردن
moves
بجنبش دراوردن
to set
از اشتباه دراوردن
to set going
بجنبش دراوردن
brandishing
باهتزاز دراوردن
brandishes
باهتزاز دراوردن
brandished
باهتزاز دراوردن
disabuse
از اشتباه دراوردن
disabused
از اشتباه دراوردن
disabuses
از اشتباه دراوردن
disabusing
از اشتباه دراوردن
rustle
صدا دراوردن از
rustled
صدا دراوردن از
rustles
صدا دراوردن از
to work into rage
بغضب دراوردن
mime
تقلید دراوردن
rustling
صدا دراوردن از
index
بفهرست دراوردن
indexed
بفهرست دراوردن
monkey
تقلید دراوردن
disemboweling
روده دراوردن از
monkeys
تقلید دراوردن
brandish
باهتزاز دراوردن
put into words
به عبارت دراوردن
to make out
سر دراوردن دریافتن
plucking
بصدا دراوردن
to lick in to shope
از ناهنجاری دراوردن
move
بجنبش دراوردن
enforcing
به اجرا دراوردن
enforces
به اجرا دراوردن
irradicate
از ریشه دراوردن
enforced
به اجرا دراوردن
plucked
بصدا دراوردن
enforce
به اجرا دراوردن
postform
بشکلی دراوردن
forms
بشکل دراوردن
redeeming
از گرو دراوردن
redeeming
از رهن دراوردن
redeemed
از گرو دراوردن
redeemed
از رهن دراوردن
focuses
به کانون دراوردن
to pull up by the roots
از ریشه دراوردن
redeem
از رهن دراوردن
focussed
به کانون دراوردن
focusses
به کانون دراوردن
focussing
به کانون دراوردن
allegorize
بمثل دراوردن
redeems
از رهن دراوردن
redeems
از گرو دراوردن
gazumps
دبه دراوردن
gazumping
دبه دراوردن
gazumped
دبه دراوردن
gazump
دبه دراوردن
teething
دندان دراوردن
redeem
از گرو دراوردن
tone
باهنگ دراوردن
tones
باهنگ دراوردن
focus
به کانون دراوردن
focused
به کانون دراوردن
formed
بشکل دراوردن
dado
فاق دراوردن
thrill
بتپش دراوردن
extruding
ازقالب دراوردن
disembarks
از کشتی دراوردن
disembarking
از کشتی دراوردن
disembarked
از کشتی دراوردن
disembark
از کشتی دراوردن
guts
روده دراوردن از
gutting
روده دراوردن از
extrudes
ازقالب دراوردن
extruded
ازقالب دراوردن
thrills
بتپش دراوردن
foreclose a mortgage
حق از گرو دراوردن
encode
برمز دراوردن
excision of clause
دراوردن یک حمله
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com