English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English Persian
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
Other Matches
to make an effort to do something تلاش کردن برای انجام دادن کاری
deadline منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
deadlines منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
I had a hell of a time to fix the engine. پدرم درآمد موتور رادرست کردم
pole changing motor موتور با قطبهای قابل تعویض
green run اولین گردش موتور نو یا تازه تعمیر
dock receipt قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
blowing engine ماشین یا موتور دمنده
tune up <idiom> تنظیم موتور ماشین
inboardengine موتور یا ماشین میان کشتی
post knotting پشت زنی [تعویض گره ها بعد از اتمام فرش] [گاه جهت تعویض نگاره ها در قسمتی از فرش بافته شده و یا جهت قدیمی جلوه دادن فرش با تعویض گره ها در محل درج تاریخ، گره ها را تعویض می کنند.]
engine cycle سیکل کاری موتور
engine موتور ماشین دستگاه مولد نیرو
i did it for show برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
to goose [American E] the engine موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
to rev [British E] the engine موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
foraging تلاش وجستجو برای علیق
forage تلاش وجستجو برای علیق
try for point تلاش برای کسب امتیاز
run scared <idiom> تلاش برای رقابت سیاسی
Thank you for your efforts. با تشکر برای تلاش شما.
forages تلاش وجستجو برای علیق
foraged تلاش وجستجو برای علیق
i thanked him for his trouble برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
to scramble for a living برای معاش یازندگی تلاش کردن
What have I done to offend you? من چه کارت کردم؟ [من چطور تو را دلخور کردم؟]
mending گردآوری شده برای تعمیر
Whistle past the graveyard <idiom> تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
sowing machine ماشین تخم کاری
machine time زمان ماشین کاری
ultrasonic machining ماشین کاری التراسونیک
seeding machine ماشین تخم کاری
contouring shaper ماشین رنده کاری
overhaul پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauled پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauling پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauls پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
service time window [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
maintenance window [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
power 0 تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
phone شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
faxing مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
fax مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxes مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
cross compiler کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
meanest متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meaner متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
mean متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
sanding machine ماشین سنباده زنی وصیقل کاری
shingler ماشین چکش کاری اهن گداخته
lubritorium جایگاه مخصوص روغن کاری ماشین
biochip تلاش صنعت کامپیوتر برای تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها
Is there enough time to change trains? آیا برای تعویض قطار وقت کافی دارم؟
open سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
opened سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
opens سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
warm up اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
Don't let making a living prevent you from making a life. اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
utilities'man متخصص تعمیر دستگاههای حرارتی و برقی تعمیر کارتاسیسات
hot valve clearance فاصله کوچک بین ساقه سوپاپ و اسبک هنگامی که تمام قطعات موتور بدمای کاری رسیده اند
busying 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
burring برامدگی تیز یا زبر یک فلز براثر عملیات ماشین کاری
burred برامدگی تیز یا زبر یک فلز براثر عملیات ماشین کاری
burr برامدگی تیز یا زبر یک فلز براثر عملیات ماشین کاری
burrs برامدگی تیز یا زبر یک فلز براثر عملیات ماشین کاری
write خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
writes خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
bit تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
bits تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
primming بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
preventative بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
preventive بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
vending machine ماشین خود کاری که باانداختن پول در سوراخ ان جنس مورد لزوم از ان خارج میشود
vending machines ماشین خود کاری که باانداختن پول در سوراخ ان جنس مورد لزوم از ان خارج میشود
registering که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
register که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registers که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
carriage control tape نواری که اطلاعات لازم برای کنترل تعویض سطر در یک چاپگر سطری روی ان پانچ شده است
gill type flap فلپی در پشت موتور برای کنترل جریان هوا
gill فلپی در پشت موتور برای کنترل جریان هوا
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
disrepair احتیاج به تعمیر نیازمند تعمیر
center تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
key استفاده از بافر بین صفحه کلید و کامپیوتر برای تامین ذخیره سازی کلیدها برای ماشین نویس های سریع که چندین کلید را به سرعت انتخاب می کنند
toolbox جعبه حاوی قط عات لازم برای تعمیر , نگهداری و نصب قط عات
leader بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
leaders بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
overhauled برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
for a car برای هر ماشین
boost rocket موتور راکت با سوخت جامد یامایع برای به حرکت دراوردن یک رسانگر
embedded code کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
club propeller ملخی دارای تیغههای کلفت باگام زیاد برای تست قدرت یاترک موتور
collector ring منیفلد یا گازگاه دایرهای برای هدایت گازهای خروجی ازسیلندرهای موتور رادیال یاستارهای
baseplate پایه فولادی پیش ساخته چدنی که به عنوان فونداسیون برای یک موتور به کار می رود
cruise control کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
dustcover پوشش محافظ برای یک ماشین
intermediate contingency قدرت موتور توربوشفت پایین تر از سطح اضطراری که معمولا برای مدت 03 دقیقه مجاز میباشد
the proper time to do a thing برای کردن کاری
motoring گرداندن موتور اصلی توسط استارتر بمنظوری جزاستارت موتور
microsoft برنامهای که روی سرور ویندوز NT ماکرو سافت اجرا میشود و توابعی که برای تعویض نرم افزار مشتری در ویندوز به کار می رود
phoned تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
phone تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
phoning تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
phones تلفن یا ماشین برای صحبت با کی در مسافت طولانی
carry through <idiom> برای کاری نقشهای کشیدن
prone to do something آماده برای کردن کاری
sit tight <idiom> صبور برای انجام کاری
undertakes توافق برای انجام کاری
undertake توافق برای انجام کاری
potential <adj.> [توانایی برای انجام کاری]
the right way to do a thing صحیح برای کردن کاری
undertaken توافق برای انجام کاری
can i do a for you کاری می توانم برای شمابکنم
recorder وسیلهای همراه موتور, نوک خواندن / نوشتن ومدار برای ضبط سیگنالهای الکتریکی روی نوار مغناطیسی
wobble pump پمپ دستی در کابین خلبان برای وارد ساختن فشار اولیه به سوخت قبل از استارت موتور پیستونی
recorders وسیلهای همراه موتور, نوک خواندن / نوشتن ومدار برای ضبط سیگنالهای الکتریکی روی نوار مغناطیسی
smoke consumer اسباب استفاده از دود برای مصرف درونی ماشین
names کلمه معمولی برای بیان آدرس در زبان ماشین
name کلمه معمولی برای بیان آدرس در زبان ماشین
component efficiency میزانی برای اندازه گیری بازده یک قسمت از یک ماشین
rocker arm اهرم خود کار برای حرکت سوپاپ ماشین
litter relay point نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
authorizes اجازه دادن برای انجام کاری
authorize اجازه دادن برای انجام کاری
authorising اجازه دادن برای انجام کاری
to invite somebody to do something کسی را برای انجام کاری فراخواندن
turn out <idiom> رفتن برای دیدن یا انجام کاری
invoking تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoked تقاضا از کسی برای انجام کاری
afterthought چاره اندیشی برای کاری پس از کردن آن
bar توقف کسی برای انجام کاری
authorizing اجازه دادن برای انجام کاری
decisions تصمیم گیری برای انجام کاری
decision تصمیم گیری برای انجام کاری
to empower somebody to do something اختیار دادن به کسی برای کاری
help روش آسانتر برای انجام کاری
invokes تقاضا از کسی برای انجام کاری
helped روش آسانتر برای انجام کاری
bars توقف کسی برای انجام کاری
helps روش آسانتر برای انجام کاری
to pair off جفت کردن [برای کاری یا در جشنی]
to empower somebody to do something کسی را برای کاری مخیر کردن
techniques روش با مهارت برای انجام کاری
technique روش با مهارت برای انجام کاری
serve one's purpose <idiom> مفیدبودن شخص برای کاری مشخص
authorises اجازه دادن برای انجام کاری
invoke تقاضا از کسی برای انجام کاری
telephoned ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
office استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
telephone ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
offices استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
telephones ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
compilation ترجمه برنامه کد گذاری شده به کد قابل خواندن برای ماشین
compilations ترجمه برنامه کد گذاری شده به کد قابل خواندن برای ماشین
pilot engine ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
windlasses ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
windlass ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
telephoning ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
authorize اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
overslaugh بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
authorizes اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
to try hard to do something تقلا کردن برای انجام دادن کاری
twist one's arm <idiom> مجبور کردن شخص برای انجام کاری
get one's own way <idiom> اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
authorises اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorising اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
keep after <idiom> یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
covenantor اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
engine موتور بنزینی موتور احتراق داخلی
external combustion engine موتور احتراق خارجی موتور برونسوز
I was keeping my fingers crossed . خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
winch پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
winches پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
pace lap دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
winching پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
winched پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
afterthoughts فکر کاهل چاره اندیشی برای کاری پس از کردن ان
to pause [برای مدت کوتاهی] در انجام کاری توقف کردن
beside one's self <idiom> خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
server کامپیوتر مخصوص که کاری را برای شبکه انجام میدهد
talk into <idiom> موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
freedom آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
make it up to someone <idiom> انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
freedoms آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
areas اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
egg (someone) on <idiom> خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com