Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 161 (9 milliseconds)
English
Persian
dual intensity
تاکید علائم خاص
Other Matches
legends
شرح علائم و اختصارات فهرست علائم یا اختصارات
legend
شرح علائم و اختصارات فهرست علائم یا اختصارات
underscore
تاکید
affirmation
تاکید
affirmations
تاکید
emphasis
تاکید
accentuation
تاکید
accent
تاکید
underscored
تاکید
accenting
تاکید
underscoring
تاکید
underscores
تاکید
assertion
تاکید
emphases
تاکید
accented
تاکید
accents
تاکید
corroboration
تاکید
accent
تاکید کردن
accent
تاکید تشدید
accented
تاکید کردن
accentual
دارای تاکید
accented
تاکید تشدید
accenting
تاکید تشدید
accenting
تاکید کردن
accents
تاکید کردن
emphatic
تاکید شده
stress
تاکید کردن
enforces
تاکید کردن
stressing
تاکید کردن
stress
اهمیت تاکید
stressing
اهمیت تاکید
enforced
تاکید کردن
enforce
تاکید کردن
stresses
تاکید کردن
tolay street on
تاکید کردن
overemphases
تاکید بیش از حد
overemphasis
تاکید بیش از حد
enforcing
تاکید کردن
play up
تاکید کردن
accents
تاکید تشدید
stresses
اهمیت تاکید
overemphasised
بیش از حد تاکید کردن
overemphasises
بیش از حد تاکید کردن
overemphasising
بیش از حد تاکید کردن
overemphasize
بیش از حد تاکید کردن
overemphasizing
بیش از حد تاکید کردن
overemphasized
بیش از حد تاکید کردن
ingeminate
تکرار و تاکید کردن
ascensive
موکد تاکید کننده
potsdom agreement
تاکید وتشریح کردند
punctuation
نشان گذاری تاکید
overemphasizes
بیش از حد تاکید کردن
zaph dignbats
علائم زف
symbols
علائم
accentuate
تکیه دادن تاکید کردن
to emphasize
تاکید کردن
[زبان شناسی]
accentuating
تکیه دادن تاکید کردن
accentuates
تکیه دادن تاکید کردن
accentuated
تکیه دادن تاکید کردن
control signals
علائم کنترلی
indication signs
علائم راهنمائی
identification signs
علائم تشخیص
erection marks
علائم نصب
epiphenomenon
علائم ثانویه
character set
مجموعه علائم
economic indicator
علائم اقتصادی
The symptoms ( of a disease) .
علائم بیماری
schematic symbols
علائم الگویی
shading symbols
علائم سایهای
signal fidelity
وفاداری علائم
signal man
متصدی علائم
signalman
متصدی علائم
signal regeneration
باززایی علائم
signal transformation
ترادیسی علائم
sinusoidal signals
علائم سینوسی
symbolic string
رشته علائم
mathematical symbols
علائم ریاضی
symbolic table
جدول علائم
supervisory signals
علائم نظارتی
sound signal
علائم صدا
hazard signs
علائم خطر
symptom
علائم مرض
facings
علائم ریاضی
facing
علائم ریاضی
symptoms
علائم مرض
inward looking development policies
درکشورهای در حال توسعه تاکید دارد
semeiotic
وابسته به علائم مرض
tablature
نوعی علائم موسیقی
nomenclature
فهرست علائم واختصارات
pictograph
نشان یا علائم تصویری
semiotic
وابسته به علائم مرض
semeiotic
مکتب علائم رمزی
syndrome
علائم مشخصه مرض
prodrome
علائم اولیه مرض
syndromes
علائم مشخصه مرض
semiotic
مکتب علائم رمزی
legend
فهرست علائم واختصارات
staggy
دارای علائم ونشانههای نر
emblazonment
تزئین با نشان و علائم
symptomatic
حاکی از علائم مرض
baud rate
نسبت علائم درثانیه
number plates
پلاک علائم مشخصه
legends
فهرست علائم واختصارات
number plate
پلاک علائم مشخصه
afrocentric
<adj.>
تاکید بر ایده ها، سبک و ارزش های آفریقایی
signal box
توقف گاه متصدی علائم
sign of aggregation
علائم مخصوص جمله جبری
Road signs
علائم راهنمایی و رانندگی جاده
accent mark
یکی از علائم تکیه در موسیقی
discriminate
با علائم مشخصه ممتاز کردن
epiphenomenon
علائم بعدی و ثانوی مرض
discriminates
با علائم مشخصه ممتاز کردن
sigil
علامت نجومی علائم رمزی
signal boxes
توقف گاه متصدی علائم
discriminated
با علائم مشخصه ممتاز کردن
symbolization
استعمال علائم ونشانهای رمزی
morsecode
علائم رمز تلگرافی مرس
Follow signs for York.
به علائم شهر یورک توجه کنید.
symbology
مبحث مطالعه علائم ونشانههای رمزی
syndromes
مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
traffic signal
علائم مخصوص عبور وسائط نقلیه
syndrome
مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
accidentalism
تشخیص علائم گمراه کننده مرض
insignia
علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
symbolism
نمایش بوسیله علائم مکتب رمزی
insigne
علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
zoomorphism
استعمال اشکال حیوانات در هنربعنوان علائم مخصوص
monitors
به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
monitored
به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
lights out
علائم مخابرات بوسیله نور هنگام خاموشی
monitor
به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
signalment
تعیین هویت باشرح علائم فاهری شخص
typography
فن بیان وتعریف چیزی بصورت علائم ونشانههای رمزی
typographies
فن بیان وتعریف چیزی بصورت علائم ونشانههای رمزی
pragmatics
مطالعه و بررسی روابط میان علائم و استفاده انها
reversed
حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
reverses
حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
reverse
حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
reversing
حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
annular
وسایل و ابزار حلقه دار دارای علائم و اشکال حلقوی
flowchart text
اطلاعات توضیحی که مربوط است به علائم نمودار گردش کار
closed circuits
تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
closed circuit
تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
front panel
مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
homeopathy
معالجه امراض بوسیله تجویزدارویی که دراشخاص سالم علائم ان مرض را بوجوداورد
phonetician
متخصص استعمال علائم وحروف خاصی برای نشان دادن طرزتلفظ کلمات صوت شناس
yalta conference
م تشکیل یک سازمان جهانی برای صلح و امنیت جهان تاکید و بر پارهای تصمیمات دیگر که قبلا" در منشوراتلانتیک به ان اشاره شده بودتاکید شد
statements
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statement
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
umbrella
طرح چتر
[یکی از علائم هشتگانه بودا که در فرش های چینی بکار رفته و نشانه قدرت و اقتدار دولت است.]
lockjaw
قفل شدن یا کلید شدن دهان که از علائم زودرس کزاز است
external symbol dictionary
فهرست علائم خارجی فرهنگ لغات نمادهای خارجی
wire matrix printer
یک چاپگر برخوردی که علائم ماتریس نقطهای را در هربار علامت با فشردن انتهای سیم معینی بر روی نوارمرکبی و کاغذ چاپ میکند چاپگر ماتریسی سیمی
flowchart template
یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
bolshevism
مکتبی متفرع از مارکسیسم که مبدع ان لنین بوده است و مبتنی است بر تاکید این مسئله که طبقه پرولتاریا باید با جنبش و اعمال قوه و بدون اینکه منتظر فرسودگی خودبخودی سیستم کاپیتالیستی باشد قدرت سیاسی را به دست گیرد.
assembles
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation marks
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com