Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (35 milliseconds)
English
Persian
meet
تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
meets
تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
Other Matches
befitted
درخور بودن
befit
درخور بودن
befits
درخور بودن
likly
درخور
meets
درخور
idoneous
درخور
assorted
درخور
meet
درخور
by fits and starts
درخور
congurous
درخور
apt
درخور
apposite
درخور
eligible
درخور
deserved
درخور
proportionate
درخور
felicitous
درخور
fittest
درخور مناسب
appropriating
درخور مناسب
appropriates
درخور مناسب
wifely
درخور زنان
pasturable
درخور چرا
monkish
درخور رهبان
becoming
شایسته درخور
fit
درخور مناسب
opportune
درخور مناسب
appropriate
درخور مناسب
fits
درخور مناسب
appropriated
درخور مناسب
thievish
درخور دزدان
befitting
درخور شایسته
e. to the occasion
درخور موقع
marriageable
درخور عروسی
queenly
درخور ملکه
stagy
درخور نمایشگاه
gradient
درخور راه رفتن
measuring
درخور اندازه گیری
little
درخور بچگی پست
gradients
درخور راه رفتن
gradatory
درخور راه دفتن
congruous
درخور درست تلافی کننده یاجفت شونده
sacerdotal
وابسته به کشیشان درخور کشیشان
espionage
جاسوسی کردن کسب خبر از دشمن کردن مراقبت دشمن
to triumph over the enemy
برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
hits
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hitting
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
rejecting
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejected
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
reject
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejects
عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
breached
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
out flank
دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
collides
تصادم کردن
to run f. of
تصادم کردن با
to fall foul of
تصادم کردن با
colliding
تصادم کردن
collided
تصادم کردن
to fall aboard
تصادم کردن
to run a
تصادم کردن
to come in to collision
تصادم کردن
intersect
تصادم کردن
intersected
تصادم کردن
come into collision
تصادم کردن
intersects
تصادم کردن
collide
تصادم کردن
bops
تصادم کردن وزش
bop
تصادم کردن وزش
bopped
تصادم کردن وزش
bopping
تصادم کردن وزش
trachle
تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
gall
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
galls
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
radio countermeasures
اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
radio deception
گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن
lash vi
باریدن تکان ناگهان بخودامدن تصادم کردن
poop
گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
poops
گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
enemy alien
طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
close up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-ups
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close with
اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
penetration
نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
roll back
به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
breaching
رخنه درمیدان مین رخنه نفوذی مواجه شدن با دشمن درگیری با دشمن
neutralised
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
letter of marque
پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
gain ground
خاک دشمن راتصرف کردن تجاوز و تعدی کردن
antagonising
دشمن کردن
antagonizing
دشمن کردن
antagonizes
دشمن کردن
antagonised
دشمن کردن
antagonize
دشمن کردن
enemy
دشمن کردن
antagonized
دشمن کردن
enemies
دشمن کردن
antagonises
دشمن کردن
shadower
یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
close in security
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
distract
گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
distracts
گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
betraying
تسلیم دشمن کردن
harasses
ناراحت کردن دشمن
threat
دشمن تهدید کردن
harass
ایذا کردن دشمن
threats
دشمن تهدید کردن
to pierce the enemy's line
دشمن رخنه کردن
betray
تسلیم دشمن کردن
betrayment
تسلیم به دشمن کردن
betrays
تسلیم دشمن کردن
betrayed
تسلیم دشمن کردن
to roll up the enemy line
بخط دشمن کردن
harasses
ایذا کردن دشمن
harass
ناراحت کردن دشمن
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
lead collision course
مسیر تصادم گلوله با هدف خط تصادم گلوله با هدف
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
direct pressure
تعاقب کردن مستقیم دشمن
search and clear
جستجو و پاک کردن دشمن
infiltrated
در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrates
در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrating
در خطوط دشمن نفوذ کردن
confusion agent
عامل گیج کردن دشمن
infiltrate
در خطوط دشمن نفوذ کردن
evasions
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasion
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
neutralizing
خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
radio direction finding
پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
neutralizes
خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutralised
خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
crossing the t
قطع کردن راه ستون دشمن
neutralises
خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutralising
خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutralize
خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
sniping
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
shock action
غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
mopping up
پاک کردن منطقه ازوجود بقایای دشمن
snipes
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniped
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipe
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
follow up
رده پشتیبان دنباله دنبال کردن دشمن
exfiltration
خارج کردن عده ها از مناطق تحت کنترل دشمن
evades
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evading
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evaded
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
to sweep the seas
همه جای دریاراعبورکردن دریاهارا ازوجود دشمن پاک کردن
evade
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
identification friendly or foe
سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
disorganised
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganising
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganize
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganizes
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganizing
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganises
به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
hostile track
تعقیب هواپیمای دشمن ردگیری هواپیمای دشمن
blocking
سدکردن جاده دفاع غیر عامل مسدود کردن راه دشمن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
squawking
در رهگیری هوایی یعنی روشن کردن دستگاه شناسایی دشمن و خودی و کار با ان
meaconing
گرفتن و رله علایم رادیویی برای گیج کردن سیستم ناوبری دشمن
clashed
تصادم
shock
تصادم
shocked
تصادم
smashes
تصادم
clash
تصادم
striking
تصادم
collision
تصادم
collisions
تصادم
collission
تصادم
clashes
تصادم
concussion
تصادم
chatters
تصادم
shocks
تصادم
chatter
تصادم
chattered
تصادم
strikes
تصادم
chattering
تصادم
percussion
تصادم
strike
تصادم
smash
تصادم
strikingly
تصادم
allision
تصادم
shocked
تصادم تلاطم
grated
صدای تصادم
cannons
تصادم دوتوپ
cannon
تصادم دوتوپ
smashup
نابودی تصادم
concussion
تصادم صدمه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com