English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
channel adapter تطبیق دهنده کانال
Other Matches
adapter تطبیق دهنده
adaptor تطبیق دهنده ماسوره
adapter toolholder ابزارگیر تطبیق دهنده
adapter sleeve پوسته تطبیق دهنده
adapter flange فلانژ تطبیق دهنده
adaptors تطبیق دهنده ماسوره
adapter booster غلاف تطبیق دهنده
adapter boards برد تطبیق دهنده
adapter bearing یاطاقان تطبیق دهنده
adapters تطبیق دهنده ماسوره
impedance comparator تطبیق دهنده امپدانس
fire support coordinator تطبیق دهنده اتشها
adapter arbor میله تطبیق دهنده
acoustic coupler تطبیق دهنده صوتی
adaptation kit جعبه وسایل تطبیق دهنده
channels جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel 1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channelled 1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channeled 1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channeling 1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channels 1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
queues 1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
queueing 1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
queued 1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
queue 1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
bed levels نقاط ارتفاعی کف کانال درامتداد محور کانال
bras سرویس ابتدایی ISDN که باعث میشود دو کانال داده داده هایی چند کیلو بایتی را با یک کانال سیگنال برای کنترل سیگنال ها ارسال کنند
bra سرویس ابتدایی ISDN که باعث میشود دو کانال داده داده هایی چند کیلو بایتی را با یک کانال سیگنال برای کنترل سیگنال ها ارسال کنند
trimmer زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
catalysts تشکیلات دهنده سازمان دهنده
catalyst تشکیلات دهنده سازمان دهنده
bailer امانت دهنده کفیل دهنده
bailor امانت دهنده کفیل دهنده
exhibitors نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibiter نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitor نمایش دهنده ارائه دهنده
extender توسعه دهنده ادامه دهنده
conglutinative التیام دهنده جوش دهنده
basic بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basics بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
matching تطبیق
accommodating تطبیق
check تطبیق
matches تطبیق
collation تطبیق
adjustments تطبیق
collations تطبیق
comparisons تطبیق
adjustment تطبیق
checked تطبیق
checks تطبیق
comparison تطبیق
conformation تطبیق
harmonies تطبیق
harmony تطبیق
adaptations تطبیق
adaptation تطبیق
confirmation تطبیق
match تطبیق
completeness check تطبیق کامل
adjustments تنظیم تطبیق
certificate of compliance گواهی تطبیق
compare with تطبیق کردن
versatility تطبیق پذیری
coordinator تطبیق کننده
adaptations تطبیق اقتباس
check تطبیق کردن
dark adaptation تطبیق با تاریکی
checked تطبیق کردن
template matching تطبیق الگوها
checks تطبیق کردن
comparisons تطبیق سنجش
jibes تطبیق کردن
jibing تطبیق کردن
adaptation تطبیق اقتباس
reconciling تطبیق کردن
reconciles تطبیق کردن
reconcile تطبیق کردن
accommodates تطبیق دادن
accommodates تطبیق نمودن
jibed تطبیق کردن
jibe تطبیق کردن
coincidences تطبیق برخورد
coincidence تطبیق برخورد
maladjustment عدم تطبیق
maladjustments عدم تطبیق
conforms تطبیق کردن
conform تطبیق کردن
inapplicable تطبیق نکردنی
gibes تطبیق کردن
accommodated تطبیق دادن
accommodated تطبیق نمودن
accommodate تطبیق دادن
accommodations تطبیق موافقت
adjustable قابل تطبیق
adjusts تطبیق دادن
adjusting تطبیق دادن
adjust تطبیق دادن
adapted تطبیق شده
matched تطبیق یافته
conforming تطبیق کردن
conformed تطبیق کردن
accommodation تطبیق موافقت
accommodate تطبیق نمودن
matches تطبیق تطابق
match تطبیق تطابق
reconcilement التیام تطبیق
comparison تطبیق سنجش
fire support coordination تطبیق اتش
identification تطبیق تمیز
fire coordination تطبیق اتش
stock adjustment تطبیق موجودی
adaption تطبیق اقتباس
collation تطبیق دستخط ها
collations تطبیق دستخط ها
adjusability قابلیت تطبیق
adapter تطبیق کننده
concordances تطبیق نامه
concordance تطبیق نامه
alignments تطبیق دادن
alignment تطبیق دادن
verification وارسی تطبیق
accomodate تطبیق کردن
inventory reconciliation تطبیق اسناد موجودی
inapplicably بطوریکه تطبیق ننماید
inapplicability عدم تناسب یا تطبیق
idealization تطبیق یا تطابق با تصور
irreconcilable غیر قابل تطبیق
adaptation kit جعبه ابزار تطبیق
adaptive قابل تطبیق توافقی
application of low to instances تطبیق قانون با موارد
reconcilability التیام پذیری قابلیت تطبیق
tally تطبیق کردن مطابق بودن
tally تطبیق کردن حساب نگهداشتن
orients روانه کردن تطبیق دادن
tallying تطبیق کردن مطابق بودن
sliding scale جدول قابل تطبیق با در امدافراد
sliding scales جدول قابل تطبیق با در امدافراد
tallies تطبیق کردن مطابق بودن
orienting روانه کردن تطبیق دادن
orient روانه کردن تطبیق دادن
tallying تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallies تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallied تطبیق کردن مطابق بودن
tallied تطبیق کردن حساب نگهداشتن
versatile چندسو گرد تطبیق پذیر
accomodation تطبیق طرز زندگی با محیط همراهی
ticked نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
harmonist موسیقی دان متخصص تطبیق روایات
to align oneself with somebody خود را با کسی میزان [تطبیق] کردن
ticks نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
tick نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
agriology مطاله و تطبیق اداب و رسوم قبایل وحشی
time chart جدول تطبیق ساعات نصف النهارات مختلف
coordination تشریک مساعی تطبیق دادن هم اهنگ کردن
homing adaptor تطبیق کننده مسیر پروازهواپیما با جهت امواج راداریا ایستگاه کنترل
tunnel کانال
channel کانال
channelled کانال
tunneled کانال
cut کانال
channeling کانال
conduits کانال
conduit کانال
cuts کانال
channels کانال
ship canal کانال
channeled کانال
canal bridge پل کانال
tunnels کانال
duct کانال
canal کانال
route کانال
canals کانال
routes کانال
sliding channel کانال
grooves کانال
canaliculus کانال
groove کانال
tunnelled کانال
tunneling کانال
gullet مجرا کانال
main line کانال اصلی
aqueducts کانال یا مجرای اب
feeder canal کانال تغذیه
irrigation channel کانال ابیاری
conduits کانال لوله
channelled کانال تلویزیون
mid channel مرکز کانال
channelled کانال ساختن
ascension pipe کانال سرازیری
luminance channel کانال روشنایی
main canal کانال اصلی
channels کانال مجرا
mid channel وسط کانال
channelled کانال مجرا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com