English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
to shut down تعطیل شدن پایین اوردن
Other Matches
depress پایین دادن لوله پایین اوردن
depresses پایین دادن لوله پایین اوردن
disrate پایین اوردن
to set down پایین اوردن
bate پایین اوردن
to reach down پایین اوردن
shut پایین اوردن
to beat down پایین اوردن
to bring down پایین اوردن
shuts پایین اوردن
shutting پایین اوردن
markdown پایین اوردن قیمت
mark down پایین اوردن قیمت
lowered پایین اوردن لوله
lowering پایین اوردن لوله
lowers پایین اوردن لوله
to take down نوشتن پایین اوردن
lower پایین اوردن لوله
lowering : پایین اوردن تخفیف دادن
pull down پایین اوردن تخفیف دادن
lower : پایین اوردن تخفیف دادن
lowered : پایین اوردن تخفیف دادن
lowers : پایین اوردن تخفیف دادن
to scale down پایین اوردن ومطابق مقیاس قراردادن
to weigh down سنگینی کردن بر پایین اوردن شکسته شدن
mark-downs قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
mark-down قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
elevation تنظیم دید با بالا و پایین اوردن مگسک تفنگ
roll back قیمت جنسی یاکالایی را بسطح اولیه پایین اوردن
elevations تنظیم دید با بالا و پایین اوردن مگسک تفنگ
downgrading کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downhaul پایین کشیدن رشته پایین کشنده
down سوی پایین بطرف پایین
governmentalize تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
standstill تعطیل
prorogation تعطیل
holiday تعطیل
standstil تعطیل
vacations تعطیل
shut down تعطیل
vacation تعطیل
holidays تعطیل
suspensions تعطیل
suspension تعطیل
tie-up تعطیل
cessation تعطیل
tie-ups تعطیل
prorogue تعطیل کردن
poetical حبس تعطیل
vacate تعطیل کردن
red day روز تعطیل
vacated تعطیل کردن
stops تعطیل کردن
holidays تعطیل مذهبی
vacates تعطیل کردن
holy day تعطیل مذهبی
holiday تعطیل مذهبی
cut back تعطیل کارخانه
Sabbath روز تعطیل
work stoppage تعطیل در کار
vacating تعطیل کردن
shut down تعطیل شدن
shuts تعطیل شدن
shut down point نقطه تعطیل
vacation monthes long تعطیل 3 ماه
make and mand تعطیل نیمروزه
vacations به تعطیل رفتن
vacation به تعطیل رفتن
shut down تعطیل کردن
adjournments تعطیل موقتی
stopping تعطیل کردن
shutting تعطیل شدن
shuts تعطیل کردن
prorogate تعطیل شدن
shutting تعطیل کردن
shutdown تعطیل شدن
prorogation of parliament تعطیل مجلس
stop تعطیل کردن
shutdowns تعطیل شدن
adjournment تعطیل موقتی
prorogue تعطیل شدن
stopped تعطیل کردن
to close down تعطیل کردن
shut تعطیل کردن
play day روزبیکاری یا تعطیل
lock out تعطیل کارخانه
shut تعطیل شدن
lockup تعطیل کردن اموزشگاه
weekends تعطیل اخرهفته را گذراندن
lockups تعطیل کردن اموزشگاه
recesses تعطیل موقتی تنفس
stopping the work تعطیل کردن کار
weekend تعطیل اخرهفته را گذراندن
shutt down تعطیل شدن بستن
rope yarn sunday بعد از فهرروز تعطیل
recess تعطیل موقتی تنفس
the school is out مدرسه تعطیل است
f. time روزهای تعطیل دادگاه
suspending موقتا" تعطیل کردن
Sundays مربوط به یکشنبه تعطیل
holyday روز تعطیل مذهبی
suspend موقتا" تعطیل کردن
holiday routine برنامه روز تعطیل
the parliament is up مجلس تعطیل است
Sunday مربوط به یکشنبه تعطیل
suspends موقتا" تعطیل کردن
grasp بچنگ اوردن گیر اوردن
grasps بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped بچنگ اوردن گیر اوردن
lockout تعطیل کار از طرف کارفرما
prorogate تعطیل کردن بتعویق انداختن
haste makes waste تعجیل موجب تعطیل است
prorogue تعطیل کردن بتعویق انداختن
lockouts تعطیل کار از طرف کارفرما
recess موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
bank holiday روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
in suspense درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
sabbatarianism اعتقاد به تعطیل کار و عبادت دریکشنبه ها
recesses موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
weekender کسیکه به تعطیل اخر هفته میرود
saint's day روزیکه بیادگاریکی ازپیران یامقدسین تعطیل است
sabbatarian مسیحی معتقد به تعطیل کار و عبادت در یکشنبه ها
bank holiday هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
coffee break تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
coffee breaks تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
red letter مربوط به روزهای تعطیل و اعیاد مخصوص ایام خوشحالی فراموش نشدنی
continuance تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
beneath پایین
further down پایین تر
beneath پایین تر
low level پایین
shorter پایین تر
dowm پایین
infara پایین تر
subteen پایین تر از سن 31
tailwater پایین اب
thereinafter [archaic or formal] <adv.> در پایین
hypogenous پایین رو
submiss پایین
hereinafter [formal] <adv.> در پایین
underneath پایین
hereafter <adv.> در پایین
below <adv.> در پایین
neath or neath پایین تر
neath or neath پایین
down stairs پایین
infara پایین
short پایین تر
shortest پایین تر
subatmospheric پایین تر از جو
shitu پایین
low پایین
bottoms پایین
flat پایین
lower most پایین تر
flattest پایین
lower پایین
sub- یا پایین تر
lowers پایین تر
down پایین
vide infara پایین
de- پایین
lower پایین تر
lowered پایین تر
bottom پایین
lower limit حد پایین
below پایین
lowering پایین تر
bal از مچ پا به پایین
comedown پایین رفتن
subordinating فرعی پایین تر
prolapsus پایین افتادگی
the valley lies below ده در پایین است
lower most پایین ترین
lower threshold استانه پایین
low frequency فرکانس پایین
lowermost پایین ترین
prolapse پایین افتادگی
lower bound کران پایین
downstairs طبقه پایین
nether world جهان پایین
low wing بال پایین
low energy انرژی پایین
prolapse پایین افتادن
nether زیر پایین
lower limit کران پایین
the masses دستههای پایین تر
neath or neath پایین زیرین
low level در سطح پایین
low resolution تفکیک پایین
mean low water اب پایین میانگین
res noitaloseR پایین
low pass پایین گذر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com