Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (38 milliseconds)
English
Persian
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
Other Matches
sight adjustment
تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
zeroes
قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
zeros
قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
zero
قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
range
تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
ranged
تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
ranges
تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
calibration
تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
mends
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
adjusts
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusting
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
calibrate
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
stet processus
گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
revise
اصلاح کردن اصلاح نمودن
revises
اصلاح کردن اصلاح نمودن
revising
اصلاح کردن اصلاح نمودن
set out
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
compensated
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensate
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensates
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
dulcify
ملایم کردن اصلاح کردن
ameliorate
اصلاح کردن چاره کردن
to mend or end
اصلاح کردن یا موقوف کردن
ameliorated
اصلاح کردن چاره کردن
remedy
اصلاح کردن جبران کردن
remedies
اصلاح کردن جبران کردن
reclaiming
مرمت کردن اصلاح کردن
corrects
اصلاح کردن تادیب کردن
remedied
اصلاح کردن جبران کردن
correct
اصلاح کردن تادیب کردن
modify
اصلاح کردن مناسب کردن
reclaim
مرمت کردن اصلاح کردن
modifying
اصلاح کردن مناسب کردن
ameliorating
اصلاح کردن چاره کردن
correcting
اصلاح کردن تادیب کردن
reclaimed
مرمت کردن اصلاح کردن
improve
بهتر کردن اصلاح کردن
improvements
اصلاح کردن بهترسازی کردن
improves
بهتر کردن اصلاح کردن
right
درست کردن اصلاح کردن
righted
درست کردن اصلاح کردن
righting
درست کردن اصلاح کردن
improving
بهتر کردن اصلاح کردن
rectify
یکسو کردن اصلاح کردن
bunt
الک کردن اصلاح کردن
improvement
اصلاح کردن بهترسازی کردن
improved
بهتر کردن اصلاح کردن
rectifies
یکسو کردن اصلاح کردن
reclaims
مرمت کردن اصلاح کردن
remedying
اصلاح کردن جبران کردن
modifies
اصلاح کردن مناسب کردن
ameliorates
اصلاح کردن چاره کردن
rectified
یکسو کردن اصلاح کردن
shoot
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoots
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
tune
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
range spotting
تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
tunes
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
control
نظارت کردن تنظیم کردن
adjusting
تعدیل کردن تنظیم کردن
to balance out
میزان کردن
[تنظیم کردن ]
adjusts
تعدیل کردن تنظیم کردن
controlling
نظارت کردن تنظیم کردن
controls
نظارت کردن تنظیم کردن
align
تنظیم کردن تطبیق کردن
edited
تصحیح کردن تنظیم کردن
aligned
تنظیم کردن تطبیق کردن
aligning
تنظیم کردن تطبیق کردن
edit
تصحیح کردن تنظیم کردن
aligns
تنظیم کردن تطبیق کردن
quantize
با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
redressed
اصلاح کردن
redress
اصلاح کردن
redresses
اصلاح کردن
accommodate
اصلاح کردن
accord
اصلاح کردن
to sct aright
اصلاح کردن
rectified
اصلاح کردن
amend
اصلاح کردن
amended
اصلاح کردن
modify
اصلاح کردن
revise
حک و اصلاح کردن
accommodated
اصلاح کردن
accommodates
اصلاح کردن
amending
اصلاح کردن
alters
اصلاح کردن
modifying
اصلاح کردن
accorded
اصلاح کردن
accords
اصلاح کردن
altering
اصلاح کردن
modifies
اصلاح کردن
alter
اصلاح کردن
altered
اصلاح کردن
meliorate
اصلاح کردن
accomodate
اصلاح کردن
rectifies
اصلاح کردن
rectify
اصلاح کردن
revises
حک و اصلاح کردن
emended
اصلاح کردن
revising
حک و اصلاح کردن
emending
اصلاح کردن
filed
اصلاح کردن
emends
اصلاح کردن
file
اصلاح کردن
emend
اصلاح کردن
linebreed
اصلاح نژادی کردن
To get a haitcut.
اصلاح کردن (موی سر )
touch up
<idiom>
اصلاح کردن تغییرات
interbreed
اصلاح نژاد کردن
reform
اصلاح اساسی کردن یا شدن
reforms
اصلاح اساسی کردن یا شدن
To get a shave.
اصلاح کردن ( ریش تراشیدن )
retrieves
اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
retrieved
اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
retrieve
اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
counter flood
اب گیری ضد انحراف ناو متعادل کردن ناو با پر کردن مخازن ان
to mend matters
کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
He cut himself while shaving.
موقع تراشیدن ( اصلاح کردن ) صورتش را برید
righted
شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
right
شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
righting
شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
regularizes
تنظیم کردن
regiment
تنظیم کردن
regiments
تنظیم کردن
formulating
تنظیم کردن
to draw out
تنظیم کردن
regularised
تنظیم کردن
to make out
تنظیم کردن
formulates
تنظیم کردن
regularises
تنظیم کردن
set up
تنظیم کردن
classify
تنظیم کردن
classifying
تنظیم کردن
lineup
تنظیم کردن
adjusts
تنظیم کردن
redact
تنظیم کردن
attends
تنظیم کردن
attending
تنظیم کردن
lay down
تنظیم کردن
calibrates
تنظیم کردن
attend
تنظیم کردن
make out
تنظیم کردن
calibrated
تنظیم کردن
calibrating
تنظیم کردن
to put in to shape
تنظیم کردن
adjusting
تنظیم کردن
calibrate
تنظیم کردن
adjust
تنظیم کردن
regularising
تنظیم کردن
tunes
تنظیم کردن
to draw up
تنظیم کردن
frame
تنظیم کردن
regularized
تنظیم کردن
formulated
تنظیم کردن
formulate
تنظیم کردن
regularizing
تنظیم کردن
tune
تنظیم کردن
to set out
تنظیم کردن
classifies
تنظیم کردن
adjustments
تنظیم کردن
adjustment
تنظیم کردن
regularize
تنظیم کردن
regulating
تنظیم کردن
regulated
تنظیم کردن
regulates
تنظیم کردن
regulate
تنظیم کردن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
adjustments
تنظیم و میزان کردن
reconstituted
تنظیم مقیاس کردن
reconstituting
تنظیم مقیاس کردن
pre-setting
از پیش تنظیم کردن
reconstitute
تنظیم مقیاس کردن
reconstitutes
تنظیم مقیاس کردن
set the clock
ساعت را تنظیم کردن
ranging
تنظیم تیر کردن
preset
از پیش تنظیم کردن
tune up
موتور را تنظیم کردن
spots
تنظیم تیر کردن
ranging
تنظیم کردن اسلحه
pre-sets
از پیش تنظیم کردن
pre-set
از پیش تنظیم کردن
spot
تنظیم تیر کردن
draw up
کارها را تنظیم کردن
right justify
هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
replenished
تنظیم کردن روغن سلاحها
sight in
تنظیم کردن دید در تفنگ
replenishes
تنظیم کردن روغن سلاحها
replenish
تنظیم کردن روغن سلاحها
replenishing
تنظیم کردن روغن سلاحها
adjusts
تصفیه نمودن تنظیم کردن
order
سفارش دادن تنظیم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com