English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
optimum output تولید مطلوب
Other Matches
utopiannism اعتقاد به مدینه فاضله روش فکری افلاطون فرانسیس بیکن سر توماس مور و ..... که در اثار خودجامعهای با تاسیسات مطلوب و افراد بی عیب و درحد کمال مطلوب ایجاد و ان را به عنوان الگویی برای جوامع جهان معرفی کرده اند
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
embryophyte گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
pilot line operation کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
components 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
second مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
euler theorem در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
production overheads هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
favourite or vor مطلوب
optimum مطلوب
indign نا مطلوب
coveted مطلوب
optimum حد مطلوب
optimal حد مطلوب
favourite مطلوب
favorite مطلوب
favorable مطلوب
favorites مطلوب
favourites مطلوب
desired مطلوب
optimum population حد مطلوب جمعیت
optimum حالت مطلوب
optimum مقدار مطلوب
merit goods کالاهای مطلوب
safe velocity سرعت مطلوب
ideal کمال مطلوب
nicest دلپذیر مطلوب
optimum speed سرعت مطلوب
optimum height ارتفاع مطلوب
ideals کمال مطلوب
optimum point نقطه مطلوب
optimal solution راه حل مطلوب
at a premium بسیار مطلوب
nicer دلپذیر مطلوب
nice دلپذیر مطلوب
target profit سود مطلوب
lief مطلوب مایل
desired leading مسیر مطلوب
economic order quantity حد مطلوب سفارش
favourable موافق مطلوب
desirable خواستنی مطلوب
planar روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
derived demand تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
cost fraction نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
declassified cost هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
eligible واجد شرایط مطلوب
blandest شیرین و مطلوب نجیب
optimization بدست اوردن حد مطلوب
blander شیرین و مطلوب نجیب
bland شیرین و مطلوب نجیب
It is much sought after. بسیار مطلوب است.
inflationary gap سطح اشتغال مطلوب
optimal مربوط به کمال مطلوب
ideal irrigation interval فاصله مطلوب ابیاری
optimal planning برنامه ریزی مطلوب
desired rate of development نرخ مطلوب توسعه
optimum allocation of resources تخصیص مطلوب منابع
to be in demand خریدارداشتن مطلوب بودن
towardly امید بخش مطلوب
favourably بطور مساعد یا مطلوب
oem شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
ideally مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
To obtain the desired result . نتیجه مطلوب را بدست آوردن
your action produced the desired effect اقدامتان اثر مطلوب بخشید
desirability درجه تمایل شرایط مطلوب
idealistic مطلوب وابسته به ارمان گرایی
desired ground zone نقطه ترکش اتمی مطلوب
desired rate of capital accumulation نرخ تراکم سرمایه مطلوب
to wait for a favorable opportunity منتظر یک فرصت مطلوب بودن
desired leading سمت حرکت مطلوب هواپیما یا ناو
desideratum ارزوی اساسی و ضروری چیز مطلوب
beau ideal زیبای تمام عیار کمال مطلوب
matrixes چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrix چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
tuners زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
tuner زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
spermary غده تولید کننده منی محل تولید منی
slot machine ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
adverse yaw شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
slot machines ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
capturing کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
captures کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
favourble balance of trade تعادل مطلوب تجارتی موازنه مثبت بیشتر بودن صادرات یک کشور ازوارداتش
capture کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
nympholept کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
families محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
mixed capitalism نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
fullest مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
forward chaining روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
gnp gap شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
backward chaining روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
half جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
pitch setting تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
pareto optimality حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
producers burden of tax بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
ideal index شاخص کمال مطلوب شاخص ایده ال
tones به رنگ مطلوب دراوردن رنگ
tone به رنگ مطلوب دراوردن رنگ
logogriph نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
housekeeping عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
drawing روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawings روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
kaldor criterion ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
desired investment سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
articulation تولید
assembly line خط تولید
generations تولید
production lines خط تولید
production line خط تولید
low productivity تولید کم
assembly lines خط تولید
aggregate output تولید کل
turn out تولید
total output تولید کل
generation تولید
total product تولید کل
genesis تولید
productions تولید
product تولید
products تولید
progeniture تولید
manufacture تولید
outputs تولید
output تولید
manufactured تولید
production rule تولید
production technique فن تولید
fabrication تولید
production تولید
assembly تولید
manufactures تولید
begat تولید کردن
branches of production شاخههای تولید
productivity قابلیت تولید
procreating تولید کردن
procreates تولید کردن
procreated تولید کردن
aggradation of permafrost تولید مه شبنم
bring forward تولید کردن
underproduction تولید ناکافی
raises تولید کردن
beep تولید صدا
beeped تولید صدا
begetting تولید کردن
beeps تولید صدا
average product تولید متوسط
generation تولید نیرو
begets تولید کردن
beeping تولید صدا
branches of production رشتههای تولید
raise تولید کردن
aggregate production function تابع تولید کل
beget تولید کردن
full production تولید در حداکثرفرفیت
sparking تولید جرقه
begotten تولید کرده
reproduction تولید مجدد
reproduction تولید مثل
mass-production تولید انبوه
manufacturers تولید کننده
producer تولید کننده
producers تولید کننده
aggradation of permafrost تولید شبنم
production factors عوامل تولید
factors of production عوامل تولید
agents of production عوامل تولید
overproduction تولید مازاد
procreate تولید کردن
reproductions تولید دوباره
reproductions تولید مجدد
reproductions تولید مثل
reproduction تولید دوباره
manufacturer تولید کننده
calorification تولید حرارت
national output تولید ملی
optimum output تولید بهینه
productive capacity فرفیت تولید
production time زمان تولید
production gap شکاف تولید
production function تابع تولید
output per head تولید سرانه
output rate نرخ تولید
output variability تغییرات تولید
overproduction تولید بیش از حد
overproduction اضافه تولید
peak output حداکثر تولید
progenitive تولید کننده
pyogenesis تولید چرک
national product تولید ملی
neogenesis تولید جدید
reproductivity استعداد تولید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com