English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (21 milliseconds)
English Persian
flan تکه فلزی که با منگنه کردن تبدیل به سکه میشود
flans تکه فلزی که با منگنه کردن تبدیل به سکه میشود
Other Matches
BNC connector متصل کننده فلزی استوانهای شکل با هسته مسی که در انتهای کابل Coaxial قرار دارد و برای اتصال کابل ها به هم اسفاده میشود و با فشار دادن و چرخاندن استوانه فلزی دور دو سوزن قفل کنند و و صل میشود
kopfring حلقه فلزی است که به دماغه بمب برای کم کردن میزان نفوذ ان در اب یا خاک وصل میشود
back square گونیای فلزی که در کارگاههااستفاده میشود
bed plate صفحه فلزی که در کف ابگیرنصب میشود تا از فرسایش جلوگیری کند
plate : روکش فلزی کردن ابکاری فلزی کردن
plates : روکش فلزی کردن ابکاری فلزی کردن
foot block قژعه چوبی یا فلزی کوچکی که در زیر ستون و روی خاک کار گذاشته میشود.
sofa-beds نیمکت که تبدیل به تختخواب میشود
sofa-bed نیمکت که تبدیل به تختخواب میشود
luminous energy نیرویی که تبدیل به اشعه نورانی میشود
rear takedown with double leg tackle زیر یک دو خم که تبدیل به خورجین تکان میشود
source که بعداگ توسط کامپایلر به کد ماشین تبدیل میشود
rf ورقه نازک فلزی که اطراف یک کابل پیچیده شده که مانع ارسال سیگنالهای واسط فرکانس رادیویی میشود
morphing جلوههای ویژه در بازی ها و سیستمهای چندرسانهای که یک تصویر به تدریج به دیگری تبدیل میشود
ball bearings چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearing چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
transitory shelter پناهگاه یا سنگر پیش ساخته فلزی سرپناه فلزی
card مجموعهای از شیارهای فلزی در انتهای لبه و روی سطح کارت که باعث ورود آن دراتصال لبه و ایجاد تماس الکتریکی میشود.
cards مجموعهای از شیارهای فلزی در انتهای لبه و روی سطح کارت که باعث ورود آن دراتصال لبه و ایجاد تماس الکتریکی میشود.
one for one مرحلهای غالبا" مربوط به یک اسمبلر که در ان یک جمله زبان منبع به یک دستور کارزبان ماشین تبدیل میشود
hollow out منگنه کردن
blank منگنه کردن
blankest منگنه کردن
perforating منگنه کردن
perforate منگنه کردن
perforates منگنه کردن
circuits وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی فلزی دارد که روی سطح آن چاپ شده اند و پس از نصب اجزای دیگر مدار کامل میشود
circuit وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی فلزی دارد که روی سطح آن چاپ شده اند و پس از نصب اجزای دیگر مدار کامل میشود
stamp منگنه کردن تمبرزدن
overpunch روی هم منگنه کردن
stamps منگنه کردن تمبرزدن
smashes بشدت زدن منگنه کردن
smash بشدت زدن منگنه کردن
single transposition نوعی تبدیل به رمز که فقط ازیک نوع کلید رمز استفاده میشود
photoresist ماده شیمیایی ای که در اثر اعمال نور به یک ماده مقاومت و محکم تبدیل میشود
hand-held وسیله کوچکی که در دست جا میشود براس اسکن عکسهای کوچک و رسم خط و تبدیل آنها به تصاویر گرافیکی که قابل استفاده در کامپیوتر هستند
coalition مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalitions مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
imported 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
digitize تصویری که برای تولید سیگنال آنالوگی که بعد به دیجیتال تبدیل میشود و روی کامپیوتر ذخیره شود یا نمایش داده شود
import 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
importing 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
punch منگنه کردن سوراخ کردن
punched منگنه کردن سوراخ کردن
punches منگنه کردن سوراخ کردن
horned scully مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
birdcages چهارچوب فلزی کانتینرها چهارچوب فلزی اطاق کنترل هواپیما
birdcage چهارچوب فلزی کانتینرها چهارچوب فلزی اطاق کنترل هواپیما
metallizo فلزی کردن
metals فلزی کردن
metal فلزی کردن
galvanises ابکاری فلزی کردن
galvanised ابکاری فلزی کردن
galvanize ابکاری فلزی کردن
galvanizes ابکاری فلزی کردن
galvanising ابکاری فلزی کردن
novatio non presumiter تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
chimney-crane [میله فلزی برای آویزان کردن غذا]
dimpling پخدار کردن مخروطی ورقات نازک فلزی
top روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی
sled وسیله فلزی و پارچهای برای تمرین مانور سد کردن
sleds وسیله فلزی و پارچهای برای تمرین مانور سد کردن
lap جفت کردن دوسطح فلزی بهم باسایش سنباده نرم
blowout disc دیسک نازک فلزی برای اب بندی کردن سیستمهای سیالات
lapped جفت کردن دوسطح فلزی بهم باسایش سنباده نرم
lock محل پرچ یااتصال دویاچند ورق فلزی قفل کردن
locks محل پرچ یااتصال دویاچند ورق فلزی قفل کردن
snap swivel حلقه گردان با گیره فلزی برای وصل کردن طعمه ماهیگیری به ان
spermatid سلول حاصله از تقسیم سلول منی سازکه تبدیل به سلول منی میشود
traveler میله فلزی عقب قایق با حلقه برای وصل کردن طناب بادبان
lion heart مواد فلزی که درنتیجه قال کردن معدن بدست می ایدوتااندازهای ناپاک است
fraction بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fractions بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
sectors دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
sector دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
universal آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
totalitarianize تبدیل بحکومت یکه تاز کردن بصورت حکومت مطلقه واستبدادی اداره کردن
angle drill ابزاری برای سوراخ کردن ورقههای فلزی که در ان مته با بدنه دریل زاویهای میسازد
fluidify تبدیل به جسم سیال کردن مایع کردن
cleco fastener وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
c clamp گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
commute تبدیل کردن
transmuting تبدیل کردن
transmuted تبدیل کردن
commuting تبدیل کردن
reduce تبدیل کردن
convert تبدیل کردن
commutes تبدیل کردن
commuted تبدیل کردن
reducing تبدیل کردن
transmute تبدیل کردن
converting تبدیل کردن
transmutes تبدیل کردن
reduces تبدیل کردن
convert تبدیل کردن
toggle تبدیل کردن
toggles تبدیل کردن
to turn something into something تبدیل کردن به
to convert something into something تبدیل کردن به
redeploy [staff] تبدیل کردن
scorify تبدیل به کف کردن
to transform [into] تبدیل کردن [به]
gear level تبدیل کردن
reset تبدیل کردن
transact تبدیل کردن
converts تبدیل کردن
transforming تبدیل کردن
turn تبدیل کردن
transformed تبدیل کردن
transform تبدیل کردن
turns تبدیل کردن
converted تبدیل کردن
transforms تبدیل کردن
transrorm تبدیل کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
conversion scale مقیاس تبدیل ضریب تبدیل
transiguration تبدیل صورت تبدیل هیئت
fusion welding اتصال دولبه فلزی به یکدیگرکه با ذوب کردن مستقیم انهاصورت میگیرد و دو فلز درهم نفوذ میکنند
provincialize تبدیل باستان کردن
phosphatize تبدیل به فسفات کردن
agglutinate تبدیل به چسب کردن
porcelainize تبدیل بچینی کردن
coke تبدیل به زغال کردن
sugars تبدیل به شکر کردن
peptonize تبدیل به پپتن کردن
gasification تبدیل کردن بگاز
acetify تبدیل به سرکه کردن
to change to the better تبدیل به احسن کردن
aerify تبدیل به هوا کردن
cokes تبدیل به زغال کردن
sugar تبدیل به شکر کردن
prosify تبدیل به نثر کردن
nitrogenize تبدیل به ازت کردن
lapidify تبدیل به سنگ کردن
nitrates به نیترات تبدیل کردن
compartmentalized تبدیل به اجزا کردن
compartmentalizes تبدیل به اجزا کردن
compartmentalizing تبدیل به اجزا کردن
scorify تبدیل به تفاله کردن
saponify تبدیل بصابون کردن
salify تبدیل به نمک کردن
saccharify تبدیل به قند کردن
nitrate به نیترات تبدیل کردن
surrender پس گرفتن و تبدیل کردن
surrendered پس گرفتن و تبدیل کردن
surrenders پس گرفتن و تبدیل کردن
verbalising تبدیل به فعل کردن
verbalises تبدیل به فعل کردن
compartmentalize تبدیل به اجزا کردن
compartmentalising تبدیل به اجزا کردن
compartmentalises تبدیل به اجزا کردن
marmarize تبدیل بمرمر کردن
vitriolize تبدیل به زاج کردن
interchange energy تبدیل کردن انرژی
hypostatize تبدیل بماده کردن
etherify تبدیل به اتر کردن
versify تبدیل بنظم کردن
verbalizing تبدیل به فعل کردن
compartmentalised تبدیل به اجزا کردن
verbalizes تبدیل به فعل کردن
stencilize تبدیل به استنسیل کردن
lever تبدیل به اهرم کردن
levers تبدیل به اهرم کردن
verbalized تبدیل به فعل کردن
verbalize تبدیل به فعل کردن
verbalised تبدیل به فعل کردن
incineration تبدیل بخاکستر کردن
structuralize تبدیل به ساختمان کردن
liquation تبدیل باب کردن
ionize تبدیل به یون کردن
gorgonize تبدیل بسنگ کردن
charr تبدیل به زغال کردن
realised تبدیل به پول کردن
realises تبدیل به پول کردن
realising تبدیل به پول کردن
realize تبدیل به پول کردن
realized تبدیل به پول کردن
realizes تبدیل به پول کردن
lignify تبدیل به چوب کردن
realizing تبدیل به پول کردن
forests تبدیل به جنگل کردن
capitalizing تبدیل بسرمایه کردن
capitalizes تبدیل بسرمایه کردن
nebulize تبدیل به ذرات کردن
reify تبدیل بماده کردن
ozonize تبدیل به ازن کردن
capitalised تبدیل بسرمایه کردن
capitalises تبدیل بسرمایه کردن
capitalising تبدیل بسرمایه کردن
capitalize تبدیل بسرمایه کردن
pustulate تبدیل به کورک کردن
fluidize تبدیل به مایع کردن
capitalized تبدیل بسرمایه کردن
forest تبدیل به جنگل کردن
char تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
charring تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com