Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
succee
جانشین شدن میراث بردن
Other Matches
inherit
به میراث بردن
inherits
به میراث بردن
inheriting
به میراث بردن
take over
مسلط شدن غلبه کردن جانشین کردن جانشین شدن
beguest
میراث
inheritances
میراث
legatee
میراث بر
legacy
میراث
heritage
میراث
inheritance
میراث
bequest
میراث
legacies
میراث
bequests
میراث
hereditament
میراث
heir
میراث بر
inheritance
میراث بری
philidor's legacy
میراث فیلیدور
inheritances
میراث بری
legator
میراث گذار
heritage asset
میراث با ارزش
incorporeal hereditament
حق حکمی در میراث
cultural heritage
میراث فرهنگی
widow bench
میراث زوجه
curtesy
میراث زوج
patrimonial
وابسته میراث
dower
میراث زوجه
heritage asset
میراث تاریخی
patrimony
ثروت موروثی میراث
patrimonies
ثروت موروثی میراث
estate in dower
میراث قانونی زوجه
testator
شاهد میراث گذار
estate by curtesy
میراث قانونی زوج
inheritable
میراث بردنی قابل انتقال
fee simple
میراث قانونی بلامعارض ملک مطلق
ultimogeniture
اصول رسیدن میراث به فرزند کهتر حق کهتری
hereditaments
هر چیزی که قابل ارث گذاشتن باشد مال موروثی میراث
to push out
پیش بردن جلو بردن
imbibes
تحلیل بردن فرو بردن
imbibe
تحلیل بردن فرو بردن
imbibed
تحلیل بردن فرو بردن
imbibing
تحلیل بردن فرو بردن
masochism
لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
surrogate
جانشین
surrogates
جانشین
vicars
جانشین
locums
جانشین
replacement
جانشین
absence indicator
جانشین
locumtenens
جانشین
replacements
جانشین
imam or imaum
جانشین
vicar
جانشین
relief
جانشین
substitute
جانشین
superseder
جانشین
standbys
جانشین
standby
جانشین
substituted
جانشین
locum
جانشین
substituting
جانشین
heir
جانشین
succedent
جانشین
subsitute
جانشین
deputy
جانشین
deputies
جانشین
successor
جانشین
succeeder
جانشین
succedaneum
جانشین
substitute
جانشین کردن
mother substitute
جانشین مادر
fill in
جانشین کردن
fill in
جانشین شونده
he succeeded his father
جانشین پدرش شد
repeater
پرچم جانشین
mother surrogate
جانشین مادر
substituting
جانشین کردن
standby application
کاربرد جانشین
substitute goods
کالاهای جانشین
incomer
جانشین مهاجر
substituted
جانشین کردن
substitute goals
هدفهای جانشین
to take over
جانشین شدن
succedaneous
متعاقب جانشین
swopping
جانشین کردن
swops
جانشین کردن
heir
جانشین شدن
displacement
جانشین سازی
alias
نام جانشین
aliases
نام جانشین
substitution
جانشین سازی
surrogate
جانشین شدن
surrogates
جانشین شدن
swopped
جانشین کردن
swaps
جانشین کردن
displace
جابجاکردن جانشین
displace
جانشین شدن
displaced
جانشین شدن
displaces
جابجاکردن جانشین
displaces
جانشین شدن
displacing
جابجاکردن جانشین
displacing
جانشین شدن
swap
جانشین کردن
displaced
جابجاکردن جانشین
swapped
جانشین کردن
kludge
جانشین کردن
surreptitiously
محرمانه جانشین
replacement
جانشین سازی
backup
جانشین بازیگر
complete substitution
جانشین کامل
b. eliminator
جانشین باتری ب
wlldcard
علامت جانشین
vicar of christ
جانشین یا خلیفه
vacant succession
بدون جانشین
expromissor
جانشین بدهکار
father surrogate
جانشین پدر
replacements
جانشین سازی
pinch
اندک جانشین
alternate forms
شکلهای جانشین
pinches
اندک جانشین
alternate command authority
مقام جانشین فرماندهی
vicegerent
جانشین قائم مقام
vice chief of staff
جانشین رئیس ستاد
substituting
تعویض جانشین کردن
deputies
قائم مقام جانشین
substituted
تعویض جانشین کردن
locumtenens
کفیل جانشین موقت
stand in
جانشین هنرپیشه شدن
stand-in
جانشین هنرپیشه شدن
stand-ins
جانشین هنرپیشه شدن
deputy
قائم مقام جانشین
subrogation
نیابت جانشین سازی
standards
کالای جانشین رزمی
standard
کالای جانشین رزمی
substitute
تعویض جانشین کردن
to take the place of something
جانشین چیزی شدن
stand in for someone
<idiom>
جانشین کسی بودن
ingraft
در ذهن جانشین کردن
alternate command authority
افسر جانشین فرمانده
substitution test
ازمون جانشین سازی
symbol substitution test
ازمون جانشین سازی نمادها
deputy chief of naval operation
جانشین فرماندهی نیروی دریایی
acceptable product
فراورده جانشین قابل قبول
vicarious
به نیابت قبول کردن جانشین
succession of the presidency
سیستم تعیین جانشین درریاست
make do with something
<idiom>
جانشین چیزی به جای چیزدیگر
Do you want an inheritance from your father?THen a.
<proverb>
میراث پدر خواهى علم پدر آموز.
standards
اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
expansion
فرآیندی که در آن فراخوان ماکرو با دستورات درون آن جانشین میشود
standard
اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
fuzzy logic
نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
fuzzy theory
نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
potential substitution
حالتی که یک کالا جانشین عینی نداردولی موادی وجود دارند که تحت شرایط خاص می توانندجانشین ان شوند
replacing
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaces
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaced
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
Overdrive
قطعه پردازنده که به عنوان جانشین قدرتمند برای پردازنده Intelاست
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
replace
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
modes
حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود
mode
حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود
take over from
کار را از کسی تحویل گرفتن جانشین کسی شدن
token
کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
tokens
کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
superseding
جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
supersedes
جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
superseded
جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
two way alternate operation
عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
supersede
جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
algebra
استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
united nations organization
سازمان جهانی که در تاریخ 42 اکتبر5491 در واقع به عنوان نتیجه قهری جنگ وکنفرانسهای راجع به ان به وجود امده است و در حقیقت جانشین جامعه ملل میباشد
end
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
modula
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
ends
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
ended
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
Conservative Party
یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
inheriting
مالک شدن جانشین شدن
inherits
مالک شدن جانشین شدن
second in command
معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
inherit
مالک شدن جانشین شدن
modes
حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود و طوری تنظیم میشود که فضا داشته باشد
mode
حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود و طوری تنظیم میشود که فضا داشته باشد
traced
پی بردن به
sense
پی بردن
trace
پی بردن به
conveyed
بردن
discovered
پی بردن
convey
بردن
sensed
پی بردن
traces
پی بردن به
steered
بردن
conveying
بردن
steer
بردن
conveys
بردن
make away with
<idiom>
بردن
port
بردن
steers
بردن
carry away
از جا در بردن
hock
پی بردن
senses
پی بردن
transport
بردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com