English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
pratique جوازپاک بودن کشتی از نظربهداشتی و قرنطینه
Other Matches
lazar housek عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
yellow jack پرچم قرنطینه کشتی
guinea pig کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
guinea pigs کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
cordon قرنطینه
quarantined قرنطینه
lazaretto قرنطینه
quarantines قرنطینه
quarantining قرنطینه
lazaret قرنطینه
cordons قرنطینه
quarantine قرنطینه
quarantining محل قرنطینه
quarantines قرنطینه کردن
quarantines محل قرنطینه
quarantine buoy بویه قرنطینه
quarantined قرنطینه کردن
quarantined محل قرنطینه
quarantining قرنطینه کردن
quarantine محل قرنطینه
quarantine قرنطینه کردن
topgallant سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
cordons یک عده پاسبان یانظامی که درفواصل معین محلی رااحاطه کنند خط قرنطینه
cordon یک عده پاسبان یانظامی که درفواصل معین محلی رااحاطه کنند خط قرنطینه
scuppered سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
carry ship کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
supercargo نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
waterline خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
gunroom مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
dan runner کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
keels حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keel حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
bill of health گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
windjammer یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
quarterdecks عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
overboard از کشتی بدریا روی کشتی
sailboats کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboat کشتی بادبانی کشتی بادی
piracy هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
free on boand تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
orthodromy کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromics کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
prow کشتی عرشه کشتی
prows کشتی عرشه کشتی
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
quarantines در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantining در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantine در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
keelage حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
appertain مربوط بودن متعلق بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
consisting شامل بودن عبارت بودن از
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
govern نافذ بودن نافر بودن بر
governed نافذ بودن نافر بودن بر
governs نافذ بودن نافر بودن بر
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
owed مدیون بودن مرهون بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
consisted شامل بودن عبارت بودن از
moons سرگردان بودن اواره بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
agree متفق بودن همرای بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
include شامل بودن متضمن بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
light ship کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
dock receipt قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
skag قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
skeg قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
stand بودن واقع بودن
interdepend بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteer استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteers استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
vessels کشتی
board کشتی
bottoms کشتی
boarded کشتی
wrestling کشتی
foreship سر کشتی
hulks کشتی
ark کشتی
vessel کشتی
on the water در کشتی
ship کشتی
on the sea در کشتی
ship haven یک کش کشتی
bottom کشتی
catch کشتی کج
puppis کشتی دم
ships کشتی
on shipboard در کشتی
hulk کشتی
flat پل کشتی
flattest پل کشتی
on board a ship در کشتی
sail ho! کشتی !کشتی !
collier کشتی
carinae کشتی
decks پل کشتی
argo کشتی
by water با کشتی
bilge اب ته کشتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com