English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (2 milliseconds)
English Persian
out of turn خارج از نوبت
Search result with all words
due از دست رفته کهنه شده از نوبت خارج شده
He jumped the queue. پرید توی صف ( خارج از نوبت )
To jump the queue. خود را داخل صف جا زدن ( خارج از نوبت )
Other Matches
intermit نوبت داشتن نوبت شدن
out of bounds خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
trick نوبت
serve نوبت
out of turn بی نوبت
turn نوبت
alternation نوبت
intermittence نوبت
tertian fever نوبت سه به یک
tertian fever نوبت غب
inning نوبت
heats نوبت
served نوبت
tour نوبت
toured نوبت
touring نوبت
tours نوبت
reprise نوبت
turns نوبت
serves نوبت
periodicity نوبت
tricked نوبت
heat نوبت
tricking نوبت
round robin نوبت گردشی
every dog has his day <idiom> آسیاب به نوبت
round robin با گردش نوبت
shifted نوبت کاری
shifted نوبت کار
shifts نوبت تعویض
shifts نوبت کار
shifted نوبت تعویض
shift نوبت تعویض
shift نوبت کار
shift نوبت کاری
shifts نوبت کاری
intermittent نوبت دار
period روزگار نوبت
period نوبت ایست
tricked نوبت نگهبانی
whose turn is it? نوبت کیست
movement credit نوبت حرکت
tricking نوبت نگهبانی
it is my lead نوبت من است
handout نوبت بازی
handouts نوبت بازی
periodic نوبت دار
period نوبت مرحله
periods نوبت ایست
round نوبت گردکردن
penalty از کف دادن نوبت
penalties از کف دادن نوبت
prime shift نوبت اول
roundest نوبت گردکردن
trick نوبت نگهبانی
periods نوبت مرحله
periods روزگار نوبت
says نوبت حرف زدن
say نوبت حرف زدن
air register تنظیم نوبت پرواز
rota جدول نوبت خدمت
outed نوبت سرویس اسکواش
shift schedule برنامه نوبت کاری
batters توپزنی که نوبت اوست
on deck دونده منتظر نوبت
on deck در انتظار نوبت شنا
rotas جدول نوبت خدمت
it is your move نوبت شما است
first dogwatch نوبت نگهبانی عصر
out نوبت سرویس اسکواش
out- نوبت سرویس اسکواش
collocation نظم نوبت وترتیب
batter توپزنی که نوبت اوست
The ball is in your court. <idiom> حالا نوبت تو است.
roundest نوبت گرد کردن
round نوبت گرد کردن
every other <idiom> به نوبت عرض شدن
My turn! حالا نوبت منه!
to be one's turn [go] نوبت [کسی] شدن
every dog has his d. هرکسی چندروزه نوبت اوست
bat around توپ زدن به نوبت در یک ردیف
strikers بیلیارد بازی که نوبت اوست
strikers کروکه بازی که نوبت اوست
striker بیلیارد بازی که نوبت اوست
striker کروکه بازی که نوبت اوست
platoons بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
platoon بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
antiperiodic جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
all things come to him who waits <proverb> بر اثر صبر نوبت ظفر آید
move نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moved نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moves نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
every dog has his day <idiom> <none> هرکسی پنج روزه نوبت اوست
queuing theory نظریه خط انتظار نوبت درتحقیق عملیات
first come, first served <idiom> هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
call book دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
innings نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
ball is in your court <idiom> [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
one and nine balls billiard بیلیارد کیسهای بین 4 بازیگرکه گویها به نوبت زده می شوند
threesomes مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
threesome مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
to catch out a batsman گوی رادرهواگرفتن وبدین وسیله نوبت را ازدست چوگان زن بیرون کرد
concurrent اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
collocation ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
wickets میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
wicket میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
externals خارج
off side خارج از خط
per خارج از
abroad خارج
externally از خارج
out-of- خارج از
external خارج
out [of] <adv.> خارج [از]
out of خارج از
non-combatant خارج از صف
outwith [Scotish E] <adv.> خارج [از]
non combatant خارج از صف
outed خارج
outsides در خارج
outside خارج
out of tune خارج
outside [of] <adv.> خارج [از]
aroint خارج شو
off خارج از
out خارج
forth of خارج از
outside در خارج
non-combatants خارج از صف
outsides خارج
out- خارج
to fall out خارج شدن
submultiple خارج قسمت
outbound خارج ازمحدوده
outbound مربوط به خارج
off duty خارج از نگهبانی
off duty خارج از خدمت
from out of town از خارج [از شهر]
off key خارج از مایه
soto uke دفاع از خارج
nonsense خارج از منطق
standaway خارج از بدن
abroad خارج از کشور
abaxile خارج از مرکز
inaccessible <adj.> خارج از دسترس
ejects خارج کردن
ejecting خارج کردن
ejected خارج کردن
eject خارج کردن
To fall out. از صف خارج شدن
The train ran off the rails. قطار از خط خارج شد
derails از خط خارج کردن
derailing از خط خارج کردن
derailing از خط خارج شدن
derailed از خط خارج کردن
derailed از خط خارج شدن
derail از خط خارج کردن
popping خارج شدن
to pass off خارج شدن
to rule out خارج کردن
unship خارج کردن
out-of- در خارج بواسطه
derails از خط خارج شدن
out of در خارج بواسطه
overseas خارج ازکشور
extra-marital خارج از زناشویی
extramarital خارج ازدواجی
outdoors خارج از منزل
without بطرف خارج
derail از خط خارج شدن
acentric خارج از مرکز
outboard bearing یاتاقان خارج
not to the point خارج از موضوع
neither here nor there خارج ازموضوع
from the outside از خارج [از جایی]
ouyby خارج از دور از
outbye خارج از دور از
foreign market بازار خارج
out of question خارج از موضوع
off center خارج از مرکز
off season خارج از فصل
out of proportion خارج از اندازه
out of phase خارج از فاز
out of line خارج از خط جبهه
out of door خارج ازمنزل
out of action خارج ازنبرد
over the side خارج از ناو
fescennine خارج ازاخلاق
extravascular خارج رگی
extrauterine خارج رحمی
egress خارج شدن
double out 081 خارج
cross country خارج از جاده
bring out خارج کردن
blow out به خارج دمیدن
beside the question خارج از موضوع
beside the mark خارج ازموضوع
begone خارج شو عزیمت کن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com