English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (6 milliseconds)
English Persian
eluvium خاک باداورده و متراکم
Other Matches
augmentative متراکم شونده متراکم کننده
eolian باداورده
windfalls ثروت باداورده
bonanza ثروت باداورده
windfall ثروت باداورده
unearned revenue درامد باداورده
bonanzas ثروت باداورده
drift جسم شناور برف باداورده
drifts جسم شناور برف باداورده
drifting جسم شناور برف باداورده
drifted جسم شناور برف باداورده
aggregate متراکم متراکم ساختن
aggregates متراکم متراکم ساختن
denser متراکم
cumulative متراکم
compressed متراکم
agglomerative متراکم
densest متراکم
dense متراکم
compactness متراکم
cumulative distribution متراکم
cumulous متراکم
compacted متراکم
accumulated متراکم
compacting متراکم
leak proof متراکم
compact متراکم
compacts متراکم
massy متراکم غلیظ
condensing متراکم کردن
incompact غیر متراکم
compacted متراکم کردن
compressed air هوای متراکم
densify متراکم کردن
data aggregate دادههای متراکم
dense binary code رمزدودویی متراکم
comperssion capacitor خازن متراکم
condensing همچگال متراکم
compaction متراکم کردن
dense list لیست متراکم
combustor متراکم کننده
agglomerate متراکم شدن
accumulated capital سرمایه متراکم
cumulative frequency فراوانی متراکم
condenses متراکم کردن
condenses همچگال متراکم
compacting متراکم کردن
compact متراکم کردن
compressing متراکم کردن
compressors متراکم کننده
voluminous متراکم انبوه
compressor متراکم کننده
compress متراکم کردن
condense متراکم کردن
condense همچگال متراکم
jammed متراکم کردن
compresses متراکم کردن
jam متراکم کردن
jams متراکم کردن
compacts متراکم کردن
data aggregate متراکم سازی داده ها
gas compressor متراکم کننده هوا
cumulous مانند ابرهای متراکم
data compression متراکم سازی داده ها
condensed mercurytemperature دمای جیوه متراکم
soil consolidation متراکم کردن خاک
clog متراکم وانباشته کردن
trust fund وجوه متراکم شده
clogs متراکم وانباشته کردن
packs متراکم کردن فشردن
pack متراکم کردن فشردن
supercharger پیش متراکم کننده
supercharge متراکم کردن مقدماتی
heavily overcast ابری متراکم [هواشناسی]
clogged متراکم وانباشته کردن
planosol گل سفید نرم و متراکم فلات
wilson cloud نوعی ابر غلیظ و متراکم
grouter دستگاه متراکم کننده سیمان
cumuli ابر متراکم و روی هم انباشته
laminated product تولید ماده متراکم متورق
over consolidated clay خاک رس متراکم شده باپیشفشردگی
cumulus ابر متراکم و روی هم انباشته
compression بهم فشردگی متراکم سازی
accumulating روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulates روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulate روی هم گذاشتن متراکم کردن
coke pusher دستگاه متراکم کننده ذغال کک
compressed gas cylinder سیلندر محتوی گاز متراکم
air compresser دستگاهی که هوا را متراکم میکند
accumulated dividend سود سهام متراکم شده
compaction فشرده سازی متراکم کردن
incompressibly بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
chert نوعی سنگ چخماق که ریزدانه و متراکم است
charge neutrality تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
glomerule خوشه متراکم ازمویرگهای کوچک و بافتهای حیوانی و غیره
roller دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
rollers دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
provident fund وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
cumulo nimbus ابرهای بسیار بزرگ متراکم که قسمتهای فوقانی انها به استراتوسفر میرسد
crunching متراکم کردن برنامه برای جای دادن تعداد زیاددستورالعملها در فضایی کوچک
inflame اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
compressive strength قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
compressor دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
compressors دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
data compression متراکم سازی داده ها فشردگی داده ها
amass توده کردن متراکم کردن
amasses توده کردن متراکم کردن
compressing خلاصه کردن متراکم کردن
compresses خلاصه کردن متراکم کردن
amassing توده کردن متراکم کردن
congest متراکم کردن گرفته کردن
compress خلاصه کردن متراکم کردن
amassed توده کردن متراکم کردن
to get clogged مسدود شدن [بسته شدن ] [متراکم وانباشته شدن]
retained earnings درامدهای تقسیم نشده درامدهای متراکم- شده درامدهای نگهداری شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com