English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
jack knife خم شدن بجلو با پاهای مستقیم و گرفتن مچ پا بادستها
Other Matches
quarterback sneak حمله بازیگر بالا با دویدن بجلو پس از گرفتن توپ
justifying چاپ گرفتن با حاشیه سمت چپ مستقیم
justify چاپ گرفتن با حاشیه سمت چپ مستقیم
justifies چاپ گرفتن با حاشیه سمت چپ مستقیم
dasd Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basic روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
heels پاهای عقب
heel پاهای عقب
astride با پاهای گشاداز هم
astraddle با پاهای از هم گشاده
direct exchange تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directed مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directs مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
plumiped دارای پاهای پردار
foot sore دارای پاهای زخمی
duckfooted دارای پاهای شهن
rough footed دارای پاهای پردار
feather footed دارای پاهای پردار
footsore دارای پاهای زخمی
stag position وضع پاهای باز
rough legged دارای پاهای پردار مودرچهارقلم
spindle legged دارای پاهای درازوباریک لندوک
fin footed دارای پاهای پرده دار
stag jump پرش با پاهای باز در هوا
gait طرز حرکت پاهای اسب
red legs نام چندجورپرنده که پاهای قرمز دارند
gaited اسب دارای حرکت پاهای معین
hermit crab خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
hermit crabs خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
spindle shanked دارای پاهای دراز وباریک لندوک
cost fraction نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
side staddle hep پرش به بالا با پاهای باز ودستها به طرفین
capriole پرش عمودی اسب با پاهای کشیده به عقب
She has long and shapely legs . ساق پاهای کشیده وخوش ترکیبی دارد
leg of mutton دارای پاهای مثلثی شکل شبیه گوسفند
onward بجلو
head way بجلو
direct command فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
prefrontal بجلو مغز
propelled بجلو راندن
propel بجلو راندن
propels بجلو راندن
inclining خمیدگی بجلو و پایین
slide chasse حرکت با یک پا بجلو و فشار
ap koobi seogi راه رفتن بجلو
Keep moving! بجلو برو [بروید] !
ap dellyo chagi ضربه پا بجلو در زاویه 54درجه
antrorse خمیده بجلو یا متمایل ببالا
ap joo choom ایستادن اسب سواری بجلو
rocket propulsion حرکت بجلو بوسیله موتورموشکی
go long تلاش درپاس طولانی بجلو
elicitation کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct fire sights زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
sculls حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
Move along, please! [in a crowd] لطفا بجلو حرکت کنید! [در جمعیتی]
sidestep traverse صعود پلهای همراه باسرخوردن بجلو
scull حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
sculled حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
jump-starting شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump-started شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump start شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump-start شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
french heel پاشنه کفش زنانه بلند وخمیده بجلو
jump-starts شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
direct dyes رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
lunged حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunge حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunges حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunging حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
scull حرکت بجلو یا عقب باچسباندن و گشودن نوک یاپاشنه پا
sculls حرکت بجلو یا عقب باچسباندن و گشودن نوک یاپاشنه پا
front drop پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
skulls حرکت بجلو یا عقب باچسباندن و گشودن پاشنه یانوک پا
balestra پرش کوتاه و سریع شمشیرباز بجلو برای حمله
skull حرکت بجلو یا عقب باچسباندن و گشودن پاشنه یانوک پا
sculled حرکت بجلو یا عقب باچسباندن و گشودن نوک یاپاشنه پا
set forward جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
shoot the duck حرکت جلو و عقب نشینی روی یک پا و پای دیگر کشیده بجلو
straddle seat تعادل روی پارالل روی دستها با پاهای باز
direct access storage device اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
hitch and go نوعی پاس که گیرنده بجلو می دود و به سمت دیگر می چرخد و باز به جلو ادامه میدهد
cradles نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
cradled نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
cradle نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
goofy foot موج سواری که بجای پای چپ پای راست را روی تخته بجلو می گذارد
telemark پیچ اسکی بجلو وجلو بردن ان از اسکی دیگر
mazurka پرش از عقب یک اسکیت با نیم چرخش و برگشت بجلو همان اسکیت و سر خوردن روی پای دیگر
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
frontal وابسته به پیشانی وابسته بجلو
skulls حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skull حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
straight line مستقیم
directs مستقیم
straight line code کد خط مستقیم
direct <adj.> مستقیم
directed مستقیم
first-hand مستقیم
straight line code کد مستقیم
straighter مستقیم
straight line خط مستقیم
right مستقیم
levels مستقیم
firsthand مستقیم
bee line خط مستقیم
straightest مستقیم
beeline خط مستقیم
levelled مستقیم
leveled مستقیم
level مستقیم
upstanding مستقیم
on line مستقیم
attributive مستقیم
straight مستقیم
unintermediate <adj.> مستقیم
righting مستقیم
righted مستقیم
straightish مستقیم
direct selling فروش مستقیم
indirect غیر مستقیم
direct taxes مالیاتهای مستقیم
directness مستقیم بودن
direct support کمک مستقیم
Go straight ahead. مستقیم بروید.
d.c. جریان مستقیم
straight edge لبه مستقیم
direct hit اصابت مستقیم
forward voltage ولتاژ مستقیم
forward resistance مقاومت مستقیم
close supervision نظارت مستقیم
d.c جریان مستقیم
direct damage ضرر مستقیم
direct address نشانی مستقیم
uncurl مستقیم شدن
uniaxial bending خمش مستقیم
direct fire اتش مستقیم
straightening flute drill مته مستقیم
video disk دسترسی مستقیم
visual fire تیر مستقیم
wall pass پاس مستقیم
direct fire تیر مستقیم
direct file پرونده مستقیم
direct address آدرس مستقیم
direct coupling کوپلینگ مستقیم
direct coupling جفتگری مستقیم
direct cost هزینه مستقیم
direct conversion تبدیل مستقیم
direct control کنترل مستقیم
direct support پشتیبانی مستقیم
direct hits اصابت مستقیم
direct aggression پرخاشگری مستقیم
direct dye رنگینه مستقیم
direct file فایل مستقیم
direct access دستیابی مستقیم
airline خط مستقیم هوایی
straight line دارای خط مستقیم
spur offtake ابگیر مستقیم
direct outlet ابگیر مستقیم
direct observation دیدبانی مستقیم
through call مکالمه مستقیم
airlines خط مستقیم هوایی
straight line بخط مستقیم
straight position فرم مستقیم
straight left چپ مستقیم در بوکس
direct material مواد مستقیم
direct load بارگذاری مستقیم
direct pressure فشار مستقیم
direct process فرایند مستقیم
direct access دسترسی مستقیم
direct object مفعول مستقیم
direct relationship وابستگی مستقیم
direct relationship ارتباط مستقیم
direct labour دستمزد مستقیم
direct reading قرائت مستقیم
highroad صراط مستقیم
highroads صراط مستقیم
direct lighting روشنایی مستقیم
direct processing پردازش مستقیم
direct selection انتخاب مستقیم
on line help کمک مستقیم
positive relation رابطه مستقیم
dressing مستقیم کنی
hottest خط تلفن مستقیم
hotter خط تلفن مستقیم
hot خط تلفن مستقیم
rectiliner مستقیم الخط
aright مستقیم مستقیما
straighter قسمت مستقیم
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com