Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
in the first flight
دارای مقام نخست سردسته
Other Matches
deputy primeminister
قائم مقام نخست وزیر
premiership
مقام نخست وزیری اولویت
fence off
کوشش برای کسب مقام نخست شمشیربازی
prelatess
زنی که دارای مقام مترانی یا اسقفی باشد
ranking
دارای مقام بزرگ و عالی رتبه بندی
top drawer
دارای مقام یا اهمیت عالی قدرت عالیه
outclasses
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassing
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclass
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassed
دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
yamen
اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
plate milling stand
مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
captain
سردسته
coryphaeus
سردسته
protagonist
سردسته
actor
سردسته
file leader
سردسته
head liner
سردسته
chieftains
سردسته
chieftain
سردسته
fugleman
سردسته
head of a gang
سردسته
choragus
سردسته
file leader
سردسته
protagonist
سردسته
anchormen
سردسته
leader
سردسته
protagonists
سردسته
anchor men
سردسته
anchor man
سردسته
leaders
سردسته
bell wether
سردسته
marshals
کلانتر سردسته
marshal
کلانتر سردسته
marshaled
کلانتر سردسته
heresiarch
سردسته رافضی ها
marshaling
کلانتر سردسته
marshalled
کلانتر سردسته
headers
سردسته هواپیمای شیرجه
header
سردسته هواپیمای شیرجه
legatine
دارای مقام نمایندگی پاپ نمایندگی پاپ
diva
سردسته زنان خواننده اپرا
drillmaster
فرمانده تمرین نظامی سردسته
prim buffa
سردسته بازیگران یاخوانندگان زنانه در کمدی
prime
نخست
primed
نخست
primes
نخست
imprlmis
نخست
first
نخست
at first hand
در وهله نخست
first and foremost
<adv.>
دردرجه نخست
grand vizier
نخست وزیر
at first blush
در وهله نخست
half-time
نیمه نخست
first half
نیمه نخست
forenames
نام نخست
forename
نام نخست
imprimis
در مرحله نخست
primordium
مرحله نخست
premiership
نخست وزیری
first born
نخست زاده
head of the state
نخست وزیر
first-born
نخست زاده
premiers
نخست وزیر
imprlmis
نخست انکه
book one
کتاب نخست
prime ministership
نخست وزیری
primeminister
نخست وزیر
primogeniture
نخست زادگی
premier
نخست وزیر
Downing Street
نخست وزیر
Prime Minister
نخست وزیر
first moment
گشتاور نخست
firstborn
نخست زاده
Prime Ministers
نخست وزیر
first moment
عزم نخست
first ling
نخست زاده
half
نیمه نخست
first coat
اندودیارنگ نخست
first begotten
نخست زاده
ex prime minister
نخست وزیرپیشین
firstling
نخست زاده
premiership
دفتر نخست وزیری
it was we who went first
ما بودیم که نخست رفتیم
rehabilitate
بحال نخست برگرداندن
rehabilitates
بحال نخست برگرداندن
rehabilitating
بحال نخست برگرداندن
from the very f.
ازهمان وهله نخست
primigenial
نخست پیدا شده
white
بازیگر نخست شطرنج
right of primogeniture
حق نخست زادگی یا ارشدیت
involuted
بحال نخست برگشته
first audio stage
مرحله صوتی نخست
top board
میز نخست شطرنج
whitest
بازیگر نخست شطرنج
whiter
بازیگر نخست شطرنج
rehabilitated
بحال نخست برگرداندن
foremost
جلوترین دردرجه نخست
premiers
نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
premier
نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
premiere
نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
premiered
نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
premieres
نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
to drink to a person
نخست خودنوشیدن وسپس دیگریرابنوشیدن واداشتن
premiering
نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
base on halls
گرفتن امتیاز با رسیدن به پایگاه نخست
It must be put up to the prime minister .
باید بعرض نخست وزیر برسد
I acted as interpreter for the Prime Minister at yesterday's meeting.
من در جلسه دیروز مترجم نخست وزیر بودم.
Chancellor
صدر اعظم نخست وزیر رئیس اداره
Chancellors
صدر اعظم نخست وزیر رئیس اداره
He undertook the primiership at the age of eighty.
درهشتاد سالگی عهده دار سمت نخست وزیری شد
embassage
مقام سفارت مقام ایلچی سفارت
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
outrigged
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
opener
مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی
foothole
مقام
connection
مقام
stage
مقام
eminence
مقام
positioned
مقام
connexions
مقام
function
مقام
opposite number
هم مقام
functioned
مقام
functions
مقام
paripassu
هم مقام
pank
مقام
position
مقام
offices
مقام
placing
مقام
stages
مقام
places
مقام
pews
مقام
authority
مقام
stature
مقام
place
مقام
settings
مقام
pew
مقام
stand
مقام
status
مقام
setting
مقام
standing
مقام
office
مقام
eminency
مقام
equipotential
هم مقام
rete
مقام
khedivate
مقام خدیو
status symbol
علامت مقام
kingship
مقام سلطنت
bishopric
مقام اسقفی
khediviate
مقام خدیو
status symbols
علامت مقام
ducal
مقام دوک
office-holders
صاحب مقام
positioned
مرتبه مقام
wardenship
مقام ریاست
viziership
مقام وزارت
states
مقام ورتبه
baronage
مقام بارونی
locumtenens
قائم مقام
vice-chancellors
قائم مقام
receivership
مقام امانت
colonelcy
مقام سرهنگی
viscounty
مقام ویکنت
knight errantry
مقام سلحشوری
stated
مقام ورتبه
attorneyship
مقام وکالت
state-
مقام ورتبه
vizierate
مقام وزارت
A musical tone .
مقام ( درموسیقی )
man of place
صاحب مقام
roll stand
مقام نورد
deputy
قائم مقام
deputies
قائم مقام
locums
قائم مقام
eminently
با علو مقام
reinstatement
تثبیت در مقام
surreptitiously
قائم مقام
vicars
قائم مقام
dignity
مقام رتبه
vicar
قائم مقام
Highness
بلندی مقام
Highnesses
بلندی مقام
dignitaries
عالی مقام
in power
صاحب مقام
mastership
مقام استادی
state
مقام ورتبه
position
مرتبه مقام
capacity
استعداد مقام
kaiserdom
مقام قیصر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com